شعر پدر؛ مجموعه‌ای احساسی از شعر در وصف پدر و تشکر از او

شعر پدر آن شعری است که شاعران از باب مفاخره در اصل و نسب، بیان نصایح پدر، نکوداشت یاد و خاطره پدر و… درباره پدر خویش سروده‌اند. با مجموعه‌ای از شعر پدر، شعر در وصف پدر، شعر در مورد پدر و شعر درباره مقام پدر همراه ما باشید.

در کنار شعر مادر، شعر درباره پدر نیز برای هر شاعری معنای متفاوتی دارد. برخی از شاعران خصوصاً شاعران کهن پدر را اصل و نسب که برای فرزند مانند ریشه درخت است؛ در شمار می‌آوردند. این پدر بیشتر وظایف تربیتی را برعهده دارد. در شعر معاصر از لحاظ احساسی و عاطفی به جایگاه پدر اشاره می‌شود؛ کسی که پناهگاه و حامی عاطفی برای خانواده است. گزیده‌ای از بهترین اشعار درباره پدر را در ستاره بخوانید.

 

شعر در وصف پدر

مظهرِ بر صبر و وفا ای پدرم، ای پدرم
فخر منی من به فدایت، گهرم ای پدرم

پیرشدی باز که شیری تو پناهم شده‌ای
گر تو نباشی به خدا در خطرم ای پدرم

پای توبوسم که ببخشی تو خطایم ز کرم
نیک بدانم که ترا، بد پسرم، ای پدرم

گرچه خودم یک پدرم، صاحبِ بر یک پسرم
باز تویی قوّت دل، تاج سرم، ای پدرم

شاد شوی شاد شوم، خنده کنی خنده کنم
باغم واندوهِ تو من خون جگرم ای پدرم

دست نوازش به سرم چون بکشی، غصّه رود
کاش تو باشی همه عمرم به برم ای پدرم

مهرِ تو باجان بخرم بی تو فقیرم به جهان
با تو ولی صاحبِ هر سیم و زرم ای پدرم

خسته زِ هر سو که بیایم بنشینم به برت
راحت و آسوده، زِ هر دردِ سرم ای پدرم

گرچه نگفتی که چرا خون جگری خسته دلی
من پدرم، راز تو را، باخبرم ای پدرم

پیرِ فداکارِ جفا دیده چو بینم، به خدا
چهره زیبای تو آید نظرم، ای پدرم

“روح اله فردی شکراب”

 

شعر در وصف پدر
شعر در وصف پدر

 

” پدر” اسطوره‌ای از آسمان است
پدر افسانه ای در این جهان است

پدر معنای هستی ، رمز ِ بودن
چو خون در بستر ِ جانم روان است

پدر صندوقی از اسرار پنهان
پدر سنگِ صبور و امتحان است

سیه فامش نموده تیغِ خورشید
خمیده پیکرش همچون کمان است

سپیدش کرده موی و صورتش چین
گذرگاهی که عنوانش زمان است

پدر در عکسِ خود بر طاقِ ایوان
سیه موی است و زیبا و جوان است

پدر نجوای ذِکر شامگاهی
صلاتی هم نشین با کهکشان است

به عَرش سجاده اش فرش است و دائم
خدایَش جاری و وردِ زبان است

پدر در دیده ام زیباترین شعر
پدر در باورم یک قهرمان است

بدیدم خویش در آئینه ای نیک
به رخ دیدم که تصویرش عیان است

نظر کردم به دقت خویش و وی را
دو جسمی دیدم و روحی در آن است

ندیدم جز پدر در کُنهِ ذاتم
که وصفش خارج ازشرح و بیان است

اگر کفر است گویم خالق ، اما
پدر با خالقم همداستان است

پدر زیباترین تصویرِ دنیا
میانِ قابِ قلبم در نهان است

✦✦✦

گوش کن تا که برای تو کنم وصف پدر
باز کن دیده دل درپس آن خوب نظر

میوه زندگی او بود اولاد نکو
بهر حفظ ثمر خویش کند سینه سپر

در تلاش از پی روزی کند او جهد زیاد
اندر این ره نهراسد پدر از خوف و خطر

نگران است از آینده فرزند بسی
در ره تربیتش میخورد او خون جگر

روز و شب در طلب از نزد خداوند حفیظ
که تن سالمش از درد و بلا باد حذر

صبر بسیار نماید به ره تربیتش
سالها بگذرد از دیده او شمس و قمر

قامتش خم شود از غصه و غم در این ره
تا که بیند جگر پاره خود تاج به سر

گر گزندی رسد از خار به پایش فرزند
بینی او را که بود غمزده با دیده تر

رنج بسیار در این ره نکند نومیدش
زانکه داند بود اندر پی هر صبر ظفر

هان تو فرزند گر انقدر من رحمانی
همه دانند که باشی تو مرا نور بصر

از تو خواهم که زنی صفحه ی تاریخ ورق
حال اسلاف و نیاکان کنی از دیده عبر

آنکه نیکی به پدر کرد خدا شد یارش
سرکش از امر پدر زد به تن خویش شرر

✦✦✦

پدر ای تکیه گاهم ای امیدم
پدر ای منبع بود و نبودم

پدر ای بودنت گرمی به محفل
نباشی یک دمی از من تو غافل

خمیده قامتت گردد بَرِ من
که تا قائم شود این پیکر من

کنی مویت سفید از بهر فرزند
سراپای وجودت یاد دلبند

پدر تو تاج سر من خاک پایت
پدر من نوکری اندر سرایت

قسم بر موی تو بر من نشانست
نشان از مردیت اندر جهانست

پریشان خاطــرت آرام آن دم
که بینی میوه‌ات خندان دمادم

نهان گنجی تویی اندر زمانه
بود نامت پدر زیبا ترانه

ازل تا رفتنم نامت به من بود
به هر جا میروم اندر دهن بود

به پایت می زنم زانو زمین را
تویی شیرین تر از هر انگبین را

پدر بوسم که دست و پایت از جان
زیارتگاه من آن پا و دستان

پدر افکار تو نوری به راهم
که تا بینا شود بر ره نگاهم

تو باشی مایه ی شعر و غرورم
پناه امنمی سنگ صبورم

خدا را می دهم سوگند دوچندان
تو باشی بر فراز چون ماه تابان

(اسم شما – محمد) نوکر کوی پدر شد
که باغم با پدر افزون ثمر شد

دودستم آسمان این دل دعا خوان
مبارک روز تو باشد پدر جان

“مهرداد امیری”

 

شعر در مورد پدر
شعر در مورد پدر

وجودش یک قدح از بهر تسنیم
سجودی بر رب و نجوای تسلیم
دلش زیباترین ارکان راز است
رخ ش مهتابی ازمشق نماز است

پر از گلبانگ ابراهیم و آتش
پرند شانه ابریشم و بی غش
شکوهی مقتدر همچون دماوند
ندایش تور جان آسای لبخند

طنینش چون ندای موبدان است
گل اختر وجود و جاودان است
نگاهش چون صدای عشق باران
وجودش برترین گلهای رضوان

ز دستش پینه های افتخار است
بهاری از گل صبر و قرار است
منور چون ید بیضای موسای
شکوهش همچو گلبانگ کلیسای

هزاران اقتدا بر پینه ی دست
تب و طنازیش آویشن مست
بحق پایان هر راز و معماست
جهان زیباترین لبخند باباست

“مهدی عابد ابراهیمی”

✦✦✦

پدر معنا ، پدر درک است
پدر تنها ، که امیدش فقط تَرک است

پدر بی مدعا،اما پراز عشق است
پدر پر محتوا،اما چرا بِشکست

پدر هردم زتنهایی کسی دارد
پدر با زخم دل هم، همرهی دارد

پدر در عمر خویش خود راندیده
پدر با عشق بسیار غم خریده

پدر بی احترام کز ما، پدر باشد
پدر در تاب این دنیا پدر باشد

پدر خسته ، ولی امید به هر ترفند
پدر تنها، ولی عاشق ز هر فرزند

پدر یاور، ولیکن بی غرور وپاک
پدر سرور، رود کز بین ما در خاک

پدر بوسم، من آن دستِ پر از زخم ات
پدر بخشش ز تو باشد، زما دراین همه ظلمت

پدر نیست هیچ کسی جایت
پدر الله نگهدارت

✦✦✦

… پدرم بنده قدیم تو بود
عمر در بندگی به سر بردست

بنده‌زاده که در وجود آمد
هم به روی تو دیده بر کردست

خدمت دیگری نخواهد کرد
که مرا نعمت تو پروردست…

(بخشی از یک قصیده در مدح)

“سعدی”

✦✦✦

… چندان که بدین قصه فرو می‌نگرم
یک ذرّه نمی‌رسد ز جائی دگرم

هرچند که شایسته و زیبا پسرم
نه کار من است این و نه کار پدرم…

(در مقام حیرت و سرگشتگی)

“عطار”

 

عکس نوشته پدرم نام کوچکش کوه است امید صباغ نو

 

بار دگر زنده شد کودکیم پشت در
خانه ما منتظر، چشم به راه پدر

خسته نباشی پدر رنج و ملالت مباد
گرچه هیاهوی ما کاهش دردت نداد

باز پدر آمد و باز عطر خوش نان رسید
باز پدر معنی آرامش و ایمان رسید

زین سو و آن سو شدن کاهش دردت نبود
این که پسر بودمت پاسخ رنجت نبود

باز خیال تو بود از پس این سال‌ها
آمده بوی که باز زنده کنی حال‌ها

باز پدر دیدمت از پنجره آسمان
بوی تو را می‌شنوم از در و دیوارمان

“ساعد باقری”

✦✦✦

پسری را پدر سلاح آموخت
هم کمربست و هم کلاهش دوخت

چون پسر شد به زور پنجه دلیر
هوس بیشه کرد و کشتن شیر

نوجوان هم چو سرو بستانی
رفت یکروز در نیستانی

ماده شیری بدیدش از ناگاه
حمله کرد و گرفت به روی راه

تیر برنا نکرد در وی کار
به سر پنجه در کشیدش زار

پدرش را چو شد ز حال خبر
زود در بیشه شد که: وای پسر!

پسر او از جگر بر آورد آه
گفت: ازین بد مرا نبود گناه

با من، ای مهربان، تو بد کردی
چه توان کرد چون تو خود کردی؟

چون نیاموختی بمن پیشه
بمن آموخت شیر این بیشه

تو بجای آر آنچه بتوانی
تا نباشد ترا پشیمانی

اولین حقت این بود به درست
که کنی در سیه سپیدش چست

دومین پیشه‌ای بیاموزد
که کفافی از آن بر اندوزد

سوم آن کش مدد شوی از مال
تا شود جفت همسری به حلال

دهی از قرب نیکوان نورش
کنی از صحبت بدان دورش

چون تو این احتیاط‌ها کردی
گر بر آورد سر به نامردی

دان که آن را به ظلم کاشته‌اند
وز خدا و تو غم نداشته‌اند

چون نیاید سبو ز آب درست
آن ز جای دگر به باید جست

زان مبدل شدست آیین‌ها
که جهان موج می‌زند زین‌ها

مردم اینند؟ چیست چاره ما
جز خموشی و جز کناره ما

شیر مردی به دست می‌نکنند
که برو صد شکست می‌نکنند

نتواند شنید نام درست
آنکه مهرش شکسته باشد و سست

جرم بخشا، به حرمت پاکان
که بگردان بلای ناگاهان

پرده عصمتت تو باز مگیر
به خداوندی از جوان وز پیر

از دم گرگ بگسل این رمه را
پرورش ده به حفظ خود همه را

“اوحدی مراغه‌ای”

✦✦✦

گر پدر دعوی خدائی کرد
من خدا دوستم خرد پرورد

هست بسیار فرق در رگ و پوست
از خدا دوست تا خدائی دوست

من به جرم نکرده معذورم
کز بزهکاری پدر دورم

پدرم دیگر است و من دگرم
کان اگر سنگ بود من گهرم

صبح روشن ز شب پدید آید
لعل صافی ز سنگ می‌زاید

نتوان بر پدر گوائی داد
که خداتان از او رهائی داد

گر بدی کرد چون به نیکی خفت
از پس مرده بد نباید گفت

هرکجا عقل پیش رو باشد
بد بد گو ز بد شنو باشد

هرکه او در سرشت بد گهرست
گفتنش بد شنیدنش بترست

بگذرید از جنایت پدرم
بگذارید از آنچه بی‌خبرم

(پاسخ بهرام گور به ایرانیان/ هفت پیکر)

“نظامی”

✦✦✦

پدرم بوی خاک و گندم داشت‌
دست در دست‌های مردم داشت‌

روی لب‌های خسته‌‌اش یک عمر
تاول زندگی تبسم داشت

شطی از آفتاب در چشمش
تا دم واپسین تلاطم داشت‌

با دهان سپیده‌ می‌خندید
او که با سوختن تفاهم داشت‌

یاد باد آن سپیده، آن امید
آفتابی که بوی گندم داشت

✦✦✦

[اگر شاعر این اثر را می‌شناسید، از طریق بخش نظرات ما را آگاه کنید.]

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی

ادامه غزل ۴۸۷ حافظ

 

تایپوگرافی پدرم ریشه درخت زندگانیم
شعر در وصف پدر

 

تک بیتی و دوبیتی در وصف پدر

مباش جان پدر غافل از مقام پدر
که واجب است به فرزند احترام پدر

اگر زمانه به نام تو افتخار کند
تو در زمانه مکن فخر جز به نام پدر

“رهی معیری”

✦✦✦

نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

“حافظ”

✦✦✦

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم

“حافظ”

✦✦✦

مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم
فرح ابن الفرح ابن الفرح ابن الفرحم

“مولانا”

✦✦✦

برادرم پدرم اصل و فصل من عشقست
که خویش عشق بماند نه خویشی نسبی

“مولانا”

✦✦✦

هنوز ترک نصیحت نمی‌کند پدرم
چه می‌کند پدر مشفق از چنین فرزند

“نزاری قهستانی”

✦✦✦

پدرم گفت که هم زخم هلاکت بخورد
خویشتن هرکه چنین بر سر نار اندازد

گفتم از مدعیان باک مدار ای بابا
چه توان سوخت از آتش که چنار اندازد

“نزاری قهستانی”

✦✦✦

این چنین زار که امروز منم در غم عشق
قول ناصح نکند چاره و پند پدرم

“عبید زاکانی”

✦✦✦

دو جهان می‌کنم فدای یکی
چه کنم این رسیده از پدرم

“شاه نعمت الله ولی”

✦✦✦

گفته‌‌ام بارها و می‌گویم
بی‌وجودش حیات مکروه است

همه‌ عمر تکیه‌‌گاهم بود
پدرم نام کوچکش کوه است

“امید صباغ نو”

✦✦✦

گویی پدرم داشت علم و دانش
از دانش و علم پدر چه داری‌؟

“ملک الشعرا بهار”

✦✦✦

پدرم بود صبوری که ببرد
به جنان رخت از این ویرانه

“ملک الشعرا بهار”

✦✦✦

بر کوزه‌گری پریر کردم گذری
از خاک همی‌نمود هر دَم هنری

من دیدم اگر ندید هر بی‌بصری
خاک پدرم در کف هر کوزه‌گری

“خیام”

✦✦✦

اگر از علاقه‌مندان به وصف پدر با اشعار زیبا هستید پیشنهاد می‌کنیم مقاله شعر روز پدر برای تبریک به پدران ایرانی را نیز مطالعه نمایید.

 

تایپوگرافی پدرم
شعر پدر؛ شعر در مورد پدر

 

گلچین شعر نو درباره پدر

دنبال چه می‌گردی پدرم؟
چرا صورتت این همه رو به زمین
نزدیک است
من از این تای کمر می‌ترسم
تو هنوز سلام آفتاب‌های بی شماری را نداده‌ای
رو به زمین نه
به آسمان خیره شو
صاف بمان
ستون این خانه نفهم است
یادش نده ویرانی این سقف چگونه ست

“رسول ادهمی”

✦✦✦

دفتر خاطراتم را گشودم
در اولین برگ
از عشق

عشق به تو
ای بهترینم
سالهاست می‌خواهم
شعری بسرایم
هیچ واژه ای
توان وصف پدر را ندارد

✦✦✦

نیم ساعت پیش،
خدا را دیدم
که قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان
در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم، آمد
آواز که خواند، تازه فهمیدم
پدرم را با او اشتباهی گرفته‌ام

“حسین پناهی”

✦✦✦

بو، بوی خوش پیراهن پدر
چُرتِ خُمارِ ظهر، عطر عجیب خواب
گِل نَمور حاشیه، قطره، حوصله، شیر آب
چه شمارش صبوری
«دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!»

بادبزن را از این دست
به آن دست خسته می‌دهم
پدر بوی دریا و گندم و گریه می‌دهد
خُرد و خرابِ سنگ و تابه و طراز
پهلو به پهلو که می‌شود
شوره‌ی خیسِ عرق در بناگوشِ مرده می‌دود
«دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!»

بو، بوی خوش پیراهن پدر
چند ابر پراکنده بالای کوه
پَرپَر پشه‌ای بال ابروی پیر
عطر خیس حصیر، بادبزن، بوریا

و زندگی که چیزی نیست
که چیزی نبوده است
یعنی قشنگ سخت
سخت و قشنگ و ساده
خوش و گزنده و بی‌تاب
پیاده‌ غمگین، تبسم تلخ

“سیدعلی صالحی”

 

شعر درباره پدر
شعر درباره پدر

در چشم‌های پدر
خدا زندگی می‌کرد
هیچ وقت نمی‌شد
در چشم‌هایش نگاه کرد و
با او حرف زد
هیچ وقت نمی‌شد
به چشم‌هایش خیره شد

“علیرضا اسفندیاری”

✦✦✦

پدر
دست‌هایش را تا کرد و در چمدان گذاشت

مادر
چشم‌هایش را در بقچه‌ای پیچید
پدر با چمدان و بقچه بیرون رفت
و با چند دست لباس برای من برگشت

شب شنیدم
که پدر می‌گفت
آن‌ها را به قیمت خوبی فروخته است

“سهیل خطیب مهر”

✦✦✦

ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺳﻘﻒ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﺸﺪ

ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﻣﺤﮑﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ

ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻣﺎ
ﺑﻪ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ

ﭘﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻓﮑﺮ می‌کنم
ﮐﻪ ﺷﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺍﻭ
ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺘﻮﻥﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ

“از مجموعه اشعار بابک زمانی

✦✦✦

پدرم عاشق مادرم بود ولی هرگز به او نگفت
اما وقتی که مادرم بیمار بود
دکتر درجه تب را
در دهان پدرم می‌گذاشت

“نسرین بهجتی”

✦✦✦

کور بودیم و
غم‌های پدر را نمی‌دیدیم
مادرم اما بریل می‌دانست
هر شب دردها را
از روی پینه دست‌های پدر مرور می‌کرد

“حسین غلامی خواه”

✦✦✦

و پدر نماد مردانگی و رشادت …..
نماد محبت و سخاوت…..
و وسعت اقیانوس عشق را نتوان در روح بی آلایش او گنجاند.
زمانی که خشم خود را با ندایی مالامال عشق به من تزریق می کند
بند بند وجودم را کشتی عشق او که به سوی اقیانوسی سرشار از آرزو می رود حس می کنم

و در عمق چشمان افگار و چین خورده از بازی مهلک روزگار او خود را در بهشت آمال
ساختگی او می بینم
و چه سخت است برای او نرسیدن به آن بهشت……….؟!!

و گرمی دستان سخت تر از سنگ او بود که در وقت ترس و وحشت حس مرا به نرمی عشق
او آشنا ساخت……..
خدایا
می دانم بهشت آمال او دست نیافتنی است
ولی سوگند به شرمی که خاکستر درونی عشق مرا به آتشی دمان مبدل کرده……
و سوگند به اقیانوس عظمت بی پایان تو…..

اگر بهشت او برای من دورتر از دورترین دوری ها باشد!
تا آخرین نفس برای وصال آن خواهم دوید

“عطا الله قوامیان”

✦✦✦

پدر همان یار قدیمی من
پدر همان نور افتاب من
پدر صدای تو در گوشهایم دائم زم زمه میکند
نباشد روزی که ان صدا را نشنوم….
پدر حضورت در کنارم سنبل شادابی و نشاط من است.
پدر احساس ازادی و رهایی میکنم وقتی دست

نوازش بر سرم میکشی، نگاهم میکنی و بوسه ای

بر صورتم میکاری. احساس غرور میکنم.
پدر، پر افتخارترین شخص برای من ،
کسی که تمام زحماتش را نثار من کرد
و خود را به غربت داد تا من آینده ای روشن داشته باشم
باشد روزی که به من افتخار کنی
دوستت دارم

 

شعر ترکی درباره پدر

قربانام یا ربیم سنین او قدرتیوه
اتا کیمی بیر بویوک انسان یاراتدین قیسمتیمه

هربیریرده دایاق اولده منه جانیم اتا
باشیمین تاجی اولوپ,گوزومون نوری اتا

هم منه دوست اولدی همده گوزل بیر همدم
دردیمین پیس وقتدی منه درمان اولدی

یخیلیردیم یره ,توتدی منی قالخیتدی
گوزونون یاشینی گوردوم اورکیم اوتلاندی

اتا اولدی منه داغ کیمی بیر پشت و پناه
منیم بیر لحظمی الله,اونسوز,چحمه سن ایمتاحانا

حکم اتا اولماقینا منن اوتور قامتینی تز ایدی
قیچینین قودرتی گتدی عصیا اوز گتدی

نقدر شکر السم اولماقیوا ازدی اتا
قیزیوین هر دایاقی تکجه بیر سنسن اتا

گناهیمنان گش ,ایه اینجیتمیش اولسام من سنی
سن منیم دایاغیم اولماسان، قاانیقلار، توتار منی

“شبنم حسینی”

معنای فارسی:
خدایا بزرگیت را شکر میکنم همچون پدری در تقدیرم خلق کردی
در هر کجا پدرم پشت و پناهم بوده است
تاج سرم و نور چشمانم پدرم بوده است
بهترین رفیق و بهترین همدم برای من شد
و در همه مشکلات پیشم بود
هر موقعی که زمین میخوردم دست من را میگرفت و بلندم میکرد
اشک چشمهایش را دیدم و داغی بر سینه ام گذاشته شد
پدر مثل کوه پشت و پناهم شد، در هر لحظه
خدایا یک ثانیه من را بدون پدرم به امتحان نکش
به خاطر پدر بودنش زودتر پیر شد
قدرت پاهایش را از دست داد و دست به عصا شد
هر چقدر برای بودنش شکر کنم کم است
پشتیبان هر دختری در همه حال پدرش است
اگر گناهی مرتکب شده ام مرا ببخش
تو تکیه گاه من نباشی زندگیم به سیاهی کشیده خواهد شد

 

سخن آخر

از اینکه با مجموعه شعر در مورد پدر (اشعار زیبای پدرانه) همراه ما بودید بسیار سپاسگزاریم. علاوه بر خواندن اشعار زیبا درباره مقام پدران پیشنهاد می‌کنیم مطالعه مجموعه متن در مورد پدر یا جملات زیبا در وصف پدر را از دست ندهید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

  • بدون نام

    شعر پدرم بوی خاک و گندم داشت از آقای دکتر محمود اکرامی فر است

  • رضا محبی راد

    درود گرامی عرض ادب و احترام دارم … اثری کوتاه به مناسبت روز پدر دارم
    اگر صلاح دونستید منتشر کنید ممنون

    • مدیر سایت

      همراه عزیز، اثر خود را در بخش نظرات برای ما بفرستید. با سپاس

  • بدون نام

    بدر خصوص شعر پدرم بوی گندم داشت باید عرض کنم بله، من فکر می کنم شاعر این شعر پسر عموی من باشه، عموی من در سال 1369 فوت کردن و این شعر بر سنگ مقبره ی ایشان حک شده، و یکی از دیگر پسر عموهایم گفته بود که فلانی این شعر رو نوشته، منتهی اجازه بدید بررسی کنم و دقیق به اطلاعتون برسونم چرا که من در شهرستان دیگه ای هستم و باید اشعار حک شده بر سنگ آرامگاه عمویم رو با این اشعار بطور دقیق بررسی کنم و در صورت شحت آن به شما اطلاع دهم.

نظر خود را بنویسید