اشعار کریم اهل بیت که به مناسبت شهادت امام ابامحمد حسن بن علی المجتبی(ع) سروده شده است، مانند شعر رحلت پیامبر، شعر شهادت امام هادی و سایر ائمه نشان عرض ارادت شاعران آیینی به ساحت مقدس دوازده امام شیعیان است. شهادت این امام بزرگوار از جمله جانسوزترین مصائب اهل بیت علیهم السلام بوده که بنا به روایتی در روز هفتم ماه صفر و بنا به روایت دیگر در روز بیست و هشتم صفر واقع شده است. از آنجایی که روز شهادت ایشان با روز وفات پیامبر یکی است مجموعه ای از شعر شهادت امام حسن و پیامبر توسط شاعران سروده شده است. در مطلب حاضر میتوانید مجموعه شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) را مطالعه نمایید.
شعر شهادت امام حسن مجتبی(ع)
اشعار آیینی شهادت امام حسن مجتبی (ع)
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد
زیر قدوم فاطمیات خاکسار کرد
مهر تو را بهشت بخواهد نمیدهم
در ماجرای عشق نباید قمار کرد
فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست
وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد
من که به دست هیچکسی رو نمیزنم
نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد
هر چند آفریده خدا چهارده کریم
اما یکی از آن همه را سفرهدار کرد
ما را پیاده کرد سر سفره شما
این کشتی حسین که ما را سوار کرد
باید به بازوی حسنیات دخیل بست
ورنه نمیشود که جمل را مهار کرد
خشمت نیاز نیست در آنجا که میشود
با قاسم تو قافله را تار و مار کرد
ارزان تو را فروخت به حرف معاویه
زهری به کام تشنه تو روزهدار کرد
زهری که میشکافت دل سنگ خاره را
در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد
زهرا شنیده بود تنت تیر میخورد
تابوت را برای همین با جدار کرد
❆
← شعر شهادت امام حسن لطیفیان →
گرچه خاکی ست، ولی مرقد او کعبه ماست
نام آن گرچه بقیع است، ولی عرش خداست
حرم کرب و بلا، جلوه بیت الحسن است
حسنیّه است به هرجا که حسینیّه به پاست
طالع هر که حسینی ست یقینا حسنیست
که حسین بن علی هم، حسن دوم ماست
حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟
که سر و کار غلامان حسن، با زهراست
علی اکبر لطیفیان
❆❆❆
← شعر شهادت امام حسن سازگار →
قوتت همه شب خون جگر بود حسن جان
گریان ز غمت چشم سحر بود حسن جان
از دوست و دشمن به تو پیوسته ستم شد
مظلومی تو ارث پدر بود حسن جان
مادر که زمین خورد تن پاک تو لرزید
تنها کمکت اشک بصر بود حسن جان
از طعنه و از زخم زبانهای پیاپی
هر دم به دلت زخم دگر بود حسن جان
شد قلب تو مجروح تر از جسم برادر
کز او جگرت سوخته تر بود حسن جان
گر ماه حسین بن علی بود محرم
ماه غم تو ماه صفر بود حسن جان
هر کس به تنش زخم رسد از دم شمشیر
زخم تو به تن نه، به جگر بود حسن جان
در کوچه و در مسجد و در خانه مغیره
پیوسته تو را پیش نظر بود حسن جان
در راه حسین بن علی چار فداییت
در کرببلا چار پسر بود حسن جان
«میثم» که سخن از دل سوزان تو میگفت
شعرش به دل شیعه شرر بود حسن جان
غلامرضا سازگار
گل کرده در زمین، کَرَم آسمانیات
آغوش باز میرسد از مهربانیات
دارد مرا شبیه خودت پیر میکند
جان برده از تمام تنم، نیمه جانیات
یوسفترین سلاله ی تنهاتر از همه
سبزی رسیده تا به لب ارغوانیات
این گرد پیری از اثر خاک کوچه است
بر موی تو نشسته ز فصل جوانیات
باید که گفت هیئت سیّار مادری
خرج عزا شدی و خدای تو بانیات
زهر از حرارت جگرت آب میشود
میگرید از شرار غم ناگهانیات
زینب به پای تشت تو از دست میرود
رو میشود جراحت زخم نهانیات
آقای زهر خورده، چرا تیر میخوری؟
چیزی نمانده از بدن استخوانیات
محمدامین سبکبار
❆❆❆
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
جنت، بهارِ پیرهنت، أیّها الکریم
از نور جامهای به تنت، أیّها الکریم
ای همدم تو زمزمههای زلال وحی
ای جبرئیل همسخنت أیها الکریم
تو مطلع کرامتی و لطف و مهر و جود
پروانههای انجمنت أیها الکریم
نشنید آنکه بر تو روا داشت ناسزا
یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم
اما تو که غریبنواز مدینهای
هستی غریب در وطنت أیها الکریم
حتی شهادت تو ندادهست خاتمه
بر روضههای دل شِکَنت أیها الکریم
مادر نبود تا که ببیند در آن غروب
تشییع شد چگونه تنت أیها الکریم
بیرون کشید با دل غرق به خون، حسین
هفتاد تیر از بدنت أیها الکریم
شد روضه خوان کشته مظلوم کربلا
تابوت و پیکر و کفنت أیها الکریم
آنجا ولی شراره غم پُر گُدازه بود
یعنی به جای تیر و کمان نعل تازه بود
یوسف رحیمی
❆❆❆
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
صلح وقتی به معنی صلح است، که پذیرنده سنگری دارد
و اگر صلح را قبول نکرد، پُشتگرمی به لشکری دارد
و اگر پرچم سفید نداشت، یا به یاران خود امید نداشت
سر به زانوی غم اگر که گذاشت، دامن مهر مادری دارد
دامن مادری اگر که نداشت، چاره دیگری اگر که نداشت
باز در اوج بی کسیهایش، سر در آغوش همسری دارد
سنگری نیست، لشگری هم نیست، چند وقتیست مادری هم نیست
پشت این مرد ظاهرا خالیست؛ نه که در پشت، خنجری دارد
همه درها به روی او بسته، همه درها به روی او بسته
همه درها به روی او … اما… همچنان رو به غم، دری دارد
زنی آمد میان بیت نشست، کاسه زهر را گرفت به دست
به خیالش که خانه تاریخ، شیشههای مُشجّری دارد
هرچه گشتم میان باطل و حق، هیچ حرفی به غیر جنگ نبود
ای لغتنامهها قبول کنید، صلح معنای دیگری دارد
محمدحسین ملکیان
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
زینب بیاور آخرین رخت کفن را
تا که کفن پوشم تن سبز حسن را
خالیست جای مادرم تا که ببوسد
لبهای سرخ یوسف گل پیرهن را
حیدر بیا فتنه دوباره پا گرفته
بیرون کن از شهر مدینه بیوه زن را
قبل از سفر تا کربلا غارت نمودند
با تیرهای پر ز کینه هستِ من را
عباس را گویید تا بیرون بیارد
آن تیرها که دوخته تابوت و تن را
بیرون کشیدم تیر از پهلویش ای وای
کردم زیارت گوییا امّ الحسن را
پیراهن خود را ز خون او بشویید
حرفی از این تشییع با زینب نگویید
جواد حیدری
❆❆❆
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
در کرم خانه حق سفره به نام حسن است
عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است
بی حرم شد که بدانند همه مادری است
ور نه در زاویه عرش مقام حسن است
هرکه آمد به در خانه او آقا شد
ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است
حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین
هر حسینیه که برپاست خیام حسن است
دست ما نیست اگر سینهزن اربابیم
این مسلمانی ایران ز کلام حسن است
هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید
غربت از روز ازل باده جام حسن است
تا زمانی که خدائی خدا پابرجاست
پرچم حسن حسن در همه عالم بالاست
قاسم نعمتی
❆❆❆
زینب چو حال سخت حسن را نظاره کرد
دامان ز اشک و خون جگر پر ستاره کرد
آمد حسین و کرد چو از حال او سؤال
آن جا که کوزه بود به آن سو اشاره کرد
گفتند درد خود ز چه درمان نمیکنی
فرمود: مرگ را به چه بایست چاره کرد؟
میخواست روزه واکند از آب کوزه لیک
یارب چه آب بود که کار شراره کرد
پیدا بود که با جگر او چه کرده است
زهری که رخنه در جگر سنگ خاره کرد
دل رشحه رشحه داشت ز زخم زبان ولی
تزویر همسرش جگرش پاره پاره کرد
جعده به پاس مرحمت بیحساب او
در حق حضرتش ستم بیشماره کرد
باران تیر بر تن و تابوت او بریخت
تا آن زن سواره به مرکب اشاره کرد
در روضه بقیع چو شد دفن پیکرش
آن خاک پاک را همه دارالزّیاره کرد
یا مجتبی! به حال «مؤید» نگاه کن
کز چشم دل به قبر غریبت نظاره کرد
سیدرضا مؤید
❆❆❆
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
مردی که غربت است همه سوگوارهاش
ریزد تمام عمر ز دلها شرارهاش
از کوچهی شب است هر آنچه کشیده است
سبزی صورت و جگر پاره پارهاش
تابوت زخمهای تنش را نهان نمود
دنیا ندید آن بدن پر ستارهاش
قاسم که مرد عرصه جنگاوری شده
باشد نمایشی ز جهاد همارهاش
بخشید با کرامت سبزش هر آنچه داشت
این است راه عشق نباشد کنارهاش
باید که ساخت گنبد او را در آسمان
باید که کرد دست ملک را منارهاش
عمری که در مدینهی غم خانه کرده است
تنها نسیم بانی بر یادوارهاش
شعری سرودهام به هوای بقیع او
شعری که بود غربت و غم استعارهاش
مهرداد قصریفر
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
← شعر شهادت امام حسن برقعی →
نشستم گوشهای از سفره همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابرها تعارف میکنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت
کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفتهایت
حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت
دهان وا میکند عالم به تشویق حسین اما
دهانِ خاتم پیغمبران واشد به تحسینت
تو دینِ تازهای آوردهای از دیدِ این مردم
که با یک گل کنیزی میشود آزاد در دینت
معزالمومنین خواندن مذل المومنین گفتن
اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت
برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتون
که میچینند مضمون آسمانها از مضامینت
بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمیگشتند
خدا واداشت جبراییلهایش را به تمکینت
بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید
که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت
بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت
خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود
علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت
تو را پایین کشیدند از سر منبر که میگفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمیآورد پایینت
درون خانه هم محرم نمیبینی تحمل کن
که میخواهند، ای تنهاترین تنهاتر از اینت
تو غمهای بزرگی در میان کوچهها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت
سر راهت میآمد آنکه نامش را نخواهم برد
برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت
برای جاریِ اشکت سراغ چاره میگردی
که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت
به تابوت تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد
چه میشد مثل مادر نیمه شب بود تدفینت
صدایت میزند اینک یتیمت از دل خیمه
که او را راهی میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت
کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
همان دستی همان دستی که روزی بوده مسکینت
دعا کن زخم غمهایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفره همواره رنگینت»
حمیدرضا برقعی
❆❆❆
← شعر شهادت امام حسن سهیل عرب →
وقتی که در عزای شما گریه می کنم
همواره با خدای شما گریه می کنم
با هر قدم به کوچه ی باریک شهرتان
در بین کربلای شما گریه می کنم
زخم زبان و کوچه و سیلی و گوشوار
با درد ماجرای شما گریه می کنم
اندازه ی دوماهِ حسین این یکی دو شب
آقا فقط برای شما گریه می کنم
اما نه ، با کیومک حسینی که گفته ای
هم ناله با نوای شما گریه می کنم
من خمس یک دهه غم و اندوه و آه را
بر رزم بچه های شما گریه می کنم
حتمی بود که فاطه در روضه می رسد
وقتی که پا به پای شما گریه می کنم
بر آن مزار خاکی و بی سایبانتان
بر غربت سرای شما گریه می کنم
اشعار آیینی سهیل عرب
آن را که مبتلای حسن آفریده اند
غرق غم و بلای حسن آفریده اند
سینه زنیم و سینهی ما جایگاه اوست
این سینه را سرای حسن آفریده اند
دیوانه وار نعره زنم مجتبی مدد
دل را پُر از هوای حسن آفریده اند
افراشته باد پرچم آقاییِ حسن
سر را به زیر پای حسن آفریده اند
باید که با مرام حسن آشنا شوی
ما را به اقتدای حسن آفریده اند
❆❆❆
مثنوی شهادت امام حسن مجتبی (ع)
سخن دارم، سخنها با مدینه
سخن از داغهای روی سینه
سخن از سوز و ساز و درد شیعه
سخن از دشمن نامرد شیعه
کجا یارای گفتن در زبان است
که سوز سینهها، آتشفشان است
مدینه باز کن لب بر سخن، باز
به ما کن شکوههای خویش ابراز
بگو از رحلت پیغمبر عشق
بگو از دردهای حیدر عشق
بگو از غربت مولای عالم
پس از هجر نبیُّ اللّه اعظم
بگو از کوچههای تنگ و باریک
بگو از گلشن ویران و تاریک
بگو از سیلی خصم ولایت
ز یاس پَرپرِگلزار عصمت
بگو از سبزپوش کوچههایت
ز داغ جانگداز مجتبایت
چرا شد پیکرش در پیش باران
به جای لاله باران، تیر باران
مگر سمّی که نوشید از عداوت
شد از آن قسمتش فیض شهادت
دل دشمن نشد راضی به این حدّ
که باید تیر بر تابوت او زد
خدایا این مصیبت بس که عظماست
تویی آگه چگونه حال زهراست
«امین» از این غم جانسوز، فریاد
در این ماتم به مهدی تسلیت باد
رضا فلاح
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
نوحه شهادت امام حسن مجتبی (ع)
یا حسن، غرق شراره شد دل تو
سوزانده گشته حاصل تو
شد همسر تو قاتل تو
آه، پاره جگر مسموم کینه
ای غصههایت بی قرینه
مرثیه خوان تو مدینه
تو کشته زهر جفایی
نور دو چشم مصطفایی
از داغ تو دلها پریشان
یا حسن،ای نور تو نور خدایی
غریب شهر مصطفایی
مجروح داغ کوچههایی
در کوچه قلب تو حزین شد
روز عزای اهل دین شد
که مادرت نقش زمین شد
رخسار نیلی دیده ای تو
آثار سیلی دیده ای تو
ناله زدی در اوج غمها
❆❆❆
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
داغ امام حسن زده به دلها شراره
از زهر کینه شد جگر او پاره پاره
خزانی شد گلشن،سوزِ هر انجمن
مظلوم امام حسن، مظلوم امام حسن
ای آیه ی پاکی فرمانروای افلاکی
ای کشته ی داغ ِ سیلی و چادر خاکی
پیش چشمان تو،شده زار و حزین
مادر نقش زمین، مظلوم امام حسن
❆❆❆
آخر نشد برای تو حرم بسازیم
به گنبد و گلدسته سبزت بنازیم
یه سال نشد برای تو دهه بگیریم
تُو روضه آخرِ دهه برات بمیریم
هر چی برات گریه کنیم بازم غریبی
تُو خونَتَم آقای من تو بی حبیبی
از بس که مادری بودی حبیب مادر!
عاقبت اِسمتو گذاشت غریب مادر
کسی حدیث غُربَتُو اَزَت نپرسید
یه گوشه از مصیبتو اَزَت نپرسید
غریب اونه که بِشنَوه صدای مادر
قدش تو کوچه بشه عصای مادر
غریب اونه که چادر خاکی رو دیده
با گریه دست و پای مادر رو بوسیده
غریب اونه که دست باباشو ببندن
به گریههاش پیش همه به اون بخندن
غریب اونه که از گلوش جیگر میریزه
از دو لبش نغمه وای مادر میریزه
غریب اونه که از درون یه عمر میجوشه
عاقبتش زهر هَلاهلو مینوشه
غریب اونه که تَشییعِش به شب بیفته
خواهرشم براش به تاب و تب بیفته
غریب اونه که نعششو هدف بگیرن
کف بزنن اونایی که خیلی حقیرن
غریب اونه که هنوزم حرم نداره
آقام هنوز که هنوزه بی کس و یاره
این دل مجتبایی مون یار بقیعه
همسایه دیوار به دیوار بقیعه
محمود ژولیده
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
دوبیتی شهادت امام حسن مجتبی (ع)
مستانِ ولایم و به خود می نازیم
سر را به رهِ عشقِ حسن می بازیم
یک بارِ دگر به کوریِ آلِ سعود …
قبرِ پسرِ فاطمه را می سازیم
❆❆❆
بوی پیراهن یوسف به وطن می آید
اربعین می رود و بوی حسن می آید
اشک هایی که چهل روز حسینی شده بود
همه خون گشته و از لای کفن می آید
❆❆❆
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
در سوگ حسن جهان سیه می پوشد
در سینه، دل از داغ حسن می جوشد
از سوز و ماتم دومین امام معصوم
هر شیعه ز درد، جام غم می نوشد
❆❆❆
بس که پر بود دلش از غم و رنج و محن
طشت خون هم جگرش سوزد از داغ حسن
همه در غربت آن نور دو عین گریه کنید
باید از داغ حسن مثل حسین گریه کنید
❆❆❆
جگر صبر کباب بود از صبر حسن
گریه ممنوع بود بر سر قبر حسن
نه فقط شعله داغش زده آتش به دلم
قبر بی شمع و چراغش زده آتش به دلم
❆❆❆
ای اهل مدینه فتنه بنیان مکنید
بر آل علی این همه عصیان مکنید
گر لاله نریزید به تابوت حسن
شرمی ز رسول، تیر باران نکنید
❆❆❆
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
روزی که شرار ظلم افروخته شد
یک بار دگر حاصل دین سوخته شد
از بعد شهادتش حسن را از تیر
تابوت و تن و کفن به هم دوخته شد
❆❆❆
مدینه مات از داغ حسن بود
طشتی پر از خون باغ حسن بود
از پاره های دل، غم او را بخوانید
وز صلح او تفسیر عاشورا بخوانید
❆❆❆
من جگر پاره زهرایم و پاره جگرم
همه را یارم و خود از همه مظلومترم
خانـهام قتلگـه و یـار ستمگر قاتل
سوخته از شرر زهر، ز پا تا به سرم
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
شعر کوتاه شهادت امام حسن مجتبی (ع)
روضه ای پر غم بنوشد ٬روزگار ٬از جام تشت
تا قیامت٬ دل حزین باشد ٬زمان٬ با نام تشت….
❆❆❆
بـاز شـکسـته دل منـم بـار دهـد کریـم اگـر
سوی حجازپرکشم خانه ی مجتبی سحر
” تـاب بنـفشه می دهد طره مشک سای او “
من که ز تاب رفته ام نام حَسن چو رفته در
❆❆❆
← شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) →
دین خدا ز صبر حسن ع ریشه ها گرفت
شیعه تمام صلح خود از مجتبی ع گرفت
خونها به دل نمود و به حق استعاذه کرد
مردیکه مزد حاجت خویش از خدا گرفت
❆❆❆
برخالق خود حبیب بودی مولا
بر روح و روان طبیب بودی مولا
با این همه اوصافِ حسن صد افسوس
در خانه خود غریب بودی مولا
❆❆❆
سرور به همه اهل بهشت است حسن(ع)
یک عارف پاکیزه سرشت است حسن(ع)
مظلومترین سید و از سبط نبی
بیزائر و یک بقعه ز خشت است حسن(ع)
❆❆❆
داغ امام حسن زده به دلها شراره
از زهر کینه شد جگر او پاره پاره
خزانی شد گلشن،سوزِ هر انجمن
ستمدیده امام حسن، ستمدیده امام حسن
ای آیه ی پاکی فرمانروای افلاکی
ای کشته ی داغ ِ سیلی و چادر خاکی
پیش چشمان تو،شده زار و حزین
مادر نقش زمین، ستمدیده امام حسن
از اینکه با مجموعه شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) همراه ما بودید بسیار سپاسگزاریم. لطفا نظرات و پیشنهادات خود را نسبت به محتوای تولیدی با کارشناسان ما در میان گذارید.