شعر درباره حسادت یا اشعار درباره حسادت در بسیاری موارد ناشی از حسادت عاشقانه بوده و از عجز و ناتوانی در دست یافتن به معشوق برمیخیزد. در اشعار سنتی ایران بیشتر از واژه رشک استفاده شده است؛ چرا که عالمان لغت میان حسادت و رشک تفاوت قائل میشوند؛ حسادت از گناهان است اما رشک جنبه تخریبی ندارد.
در دوره معاصر کلمه حسادت متداول است. نکته دیگر آنکه غالباً در یک غزل همه ابیات به حسد اختصاص ندارند و تنها یک یا دو بیت به این موضوع میپردازد اما در شعر نو درونمایه کل شعر حسد است. زیباترین اشعار فارسی سنتی و نو با موضوع حسادت را در مطلب پیش رو بخوانید.
گلچین غزل و رباعی با موضوع حسادت
من حسادت میکنم حتی به تنها بودنت
من به فرد رو به رویی، لحظه خندیدنت
من به بارانی که با لذت نگاهش میکنی
یا نسیمی که رها میچرخد اطراف تنت
من حسادت میکنم حتی به دست گرم آن
شال خوشرنگی که میپیچد به دور گردنت
وقتی انگشتان تو در گیسوانت میدود
من به رد مانده از این جور سامان دادنت
اینکه چیزی نیست، گاهی دل حسادت کرده به
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت
هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
من حسادت میکنم حتی به قلب دشمنت
کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه
پلکهایش روی هم میرفت وقت دیدنت
الهام نظری
✦✦✦
رشک میبردند شهری بر من و احوال من
کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من
طایری بودم من و غوغای بال افشانیی
چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من
وحشی بافقی
✦✦✦
چون موی شدم ز رشک پیراهن تو
وز رشک گریبان تو و دامن تو
کاین بوسه همی دهد قدمهای تو را
وآن را شب و روز دست در گردن تو
سنایی
✦✦✦
رشک آیدم از شانه و سنگ ای دلجو
تا با تو چرا رود به گرمابه فرو
آن در سر زلف تو چرا آویزد
وین بر کف پای تو چرا مالد رو
*
آنکس که نظر کند به چشم مستش
از رشک دعای بد کنم پیوستش
وآنکس که به انگشت نماید رخ او
گر دسترسم بود ببرم دستش
مولوی
✦✦✦
من کیستم از خویش به تنگ آمدهای
دیوانه با خرد به جنگ آمدهای
دوشینه به کوی دوست از رشکم سوخت
نالیدن پای دل به سنگ آمدهای
*
در بزم تو ای شوخ منم زار و اسیر
وز کشتن من هیچ نداری تقصیر
با غیر سخن گویی کز رشک بسوز
سویم نکنی نگه که از غصه بمیر
ابوسعید ابوالخیر
✦✦✦
حسادت میکنم به استکانِ پر از چایی که لبهاتو میبوسه
حسادت میکنم به گلِ سرخی که رو میزِ اتاقِ تو میپوسه
حسادت میکنم به پیرهنی که تنت رُ توی آغوشش گرفته.
به اون تقویمِ رو میزی که دستات ورق میزننش هفته به هفته
حسادت میکنم به قابِ عکسی که عکسِ تو میونِ اون میخنده
حسادت میکنم به ساعتی که همیشه به مچِ دستِ تو بنده
حسودی میکنم به اون نسیمی که میپیچه به دورت مثلِ پیچک.
به مهتابی که میتابه به چهرهت شبا که خوابی مثلِ یه عروسک
اگه مردی رُ میشناسی که از من تو رُ بیشتر بخواد، مثلِ یه مجنون.
نشونم بده تا سجدهش کنم من، درست یک لحظه قبل از کشتنِ اون!
حسادت میکنم به شونهی تو که هر روز گم میشه تو عطرِ گیست
حسادت میکنم به حولهیی که کشیده میشه رو صورتِ خیست
یغما گلرویی
تک بیتهای ناب درباره حسادت
گر ماه لالهگونش تابد به نرگس و گل
گلزار پای تا سر از رشک خار گیرد
عطار
✦✦✦
من که بر دیده خود رشک برم چون بینم
که ببیند رخ تو دیده کوتهنظری؟
عراقی
✦✦✦
چو چیره شود بر دل مرد رشک
یکی دردمندی بود بیپزشک
*
هر آنکس که دل تیره دارد ز رشک
مر آن درد را دور باشد پزشک
که رشک آورد آز و گرم و گداز
دژ آگاه دیوی بود دیرساز
فردوسی
✦✦✦
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
*
گر غیر تو ماه باشد ای جان
بر غیر تو نیست رشک ما را
مولوی
✦✦✦
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الاّ بر آنكه دارد با دلبری وصالی
*
رشكم از پیرهن آید كه در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید كه بر اندام تو ساید
*
دوست دارم كه كست دوست ندارد جز من
حیف باشد كه تو در خاطر اغیار آیی
*
توانم آن كه نیازارم اندرون كسی
حسود را چه كنم كو ز خود به رنجتر است
*
دانی کدام خاک بر او رشک میبرم
آن خاک نیکبخت که در رهگذار اوست
سعدی
✦✦✦
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
*
خورشید خاوری کند از رشک جامه چاک
گر ماه مهرپرور من در قبا رود
*
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی
دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام
حافظ
✦✦✦
من یكی زان ناامیدانم كه در دوران تو
میبرند امیدواران رشک برحرمان من
ساوجی
✦✦✦
نمیخواهم كسی جز من تو را در انجمن بیند
تو آن شمعی كه بیرونت ز هر كاشانه میخواهم
ابوالحسن ورزی
✦✦✦
غیرتم بین كه برآرنده حاجات هنوز
از لبم نام تو هنگام دعا نشنیده است
عرفی شیرازی
✦✦✦
میان عاشقان رشک آیدم بر عزّت بلبل
كه شاخ گل دهد جا بر سرخود آشیانش را
حزین لاهیجی
✦✦✦
نخواهم بگذرد سوی چمن باد از سر كویش
مبادا بوی او گیرد گل و غیری كند بویش
بافقی
✦✦✦
به خوابش مهربان با غیر دیدم مردم از غیرت
چه خواهم كرد بینم مهربانش گر به بیداری
وامق اصفهانی
✦✦✦
خبر او ز كسی جستم و گفتا دیدم
سوخت از رشک دلم كاش نمیپرسیدم
همایی نسایی
✦✦✦
رشکم ز گفتگوی تو خاموش میكند
نامت نمیبرم كه دلم گوش میكند
سلیم شاملو
✦✦✦
از رشک سوختم به رقیبان سخن مكن
گر میكنی برای خدا پیش من مكن
*
هرجا كه شمع جمع شدی سوختم ز رشک
بهر خدا كه روی به هر انجمن مكن
هلالی جغتایی
✦✦✦
مردم ز رشک چند ببینم كه جام می
لب بر لبت گذارد و قالب تهی كند؟
طالب آملی
✦✦✦
ای شاد ز لطفت دل شاد دگران
با من ستمات پی مراد دگران
پیش دگران از تو شكایت نكنم
تا آنكه نیارمت به یاد دگران
حاجی بیدگلی
✦✦✦
آمد ز پی پرسش و از رشک بمردم
كآیا كه خبر داده ز بیماریام او را؟
بهار شیروانی
✦✦✦
نقش پایی به سر كوی تو دیدم، مُردم
كه چرا غیر من آنجا دگری میآید
فصیحی تبریزی
✦✦✦
حسود نیستم اما خودت ببین حتی
چراغ خانه مهتاب بی تو روشن نیست
مژگان عباسلو
✦✦✦
نقش پایی به سر کوی تو دیدم، مُردم
که چرا غیر من آنجا دگری میآید
✦✦✦
گر غیر تو ماه باشد ای جان
بر غیر تو نیست رشک ما را
✦✦✦
نمیخواهم کسی جز من تو را در انجمن بیند
تو آن شمعی که بیرونت ز هر کاشانه میخواهم
✦✦✦
هرجا که شمع جمع شدی سوختم ز رشک
بهر خدا که روی به هر انجمن مکن
✦✦✦
دوست دارم که کست دوست ندارد جز من
حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی
✦✦✦
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
✦✦✦
خبر او ز کسی جستم و گفتا دیدم
سوخت از رشک دلم کاش نمیپرسیدم
حسادت در اشعار سعدی
بخت این کند که رای تو با ما یکی شود
تا بشنود حسود و بر او ناوکی شود
✦✦✦
منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود
خویشتن گو به در حجره بیاویز چو خیش
✦✦✦
آرزو می کندم در همه عالم صیدی
که نباشند رفیقان حسود انبازم
✦✦✦
چشم که بر تو می کنم چشم حسود می کنم
شکر خدا که باز شد دیده بخت روشنم
✦✦✦
خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری
مهربانان روی بر هم وز حسودان برکناری
✦✦✦
دوست تا خواهی به جای ما نکوست
در حسودان اوفتاد آوارگی
شعر حافظ در مورد حسادت
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
✦✦✦
حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد
✦✦✦
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
✦✦✦
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
✦✦✦
بیار ساغر در خوشاب ای ساقی
حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر
✦✦✦
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
✦✦✦
بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسود
چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم
✦✦✦
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
✦✦✦
بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود
که سهل باشد اگر یار مهربان داری
شعر حسادت از مولانا
كار همه محبان همچون زرست امشب
جان همه حسودان كور و كرست امشب
✦✦✦
گویم سخن و زبان نجنبانم
چون گوش حسود در كمین باشد
✦✦✦
آن ماه دو هفته در كنار آید
وز غصه حسود ممتحن گردد
✦✦✦
وصف آن مخدوم میكن گر چه میرنجد حسود
كاین حسودی كم نخواهد گشت از چرخ كبود
✦✦✦
در معده چون بسوزد آن نان و نان خورش
آن گاه عقل و جان شود و حسرت حسود
✦✦✦
رغم حسودان دین كوری دیو لعین
كحل دل و دیده در چشم مرمد رسید
✦✦✦
هر نفس الهام حق حارس دلهای ماست
از دل ما كی برد میمنه دیو حسود
✦✦✦
ز گرد چون و چرا پردهای فرود آورد
میان اختر دولت میان چشم حسود
✦✦✦
بس كن و اندر تتق عشق رو
دلبر خوبست و هزاران حسود
✦✦✦
بركش شمشیر تیز خون حسودان بریز
تا سر بیتن كند گرد تن خود طواف
✦✦✦
حسودان را ز غم آزاد كردم
دل گله خران را شاد كردم
✦✦✦
از فضل تو است اگر ضحوكم
از رشك تو است اگر حسودم
✦✦✦
در عشق قدیم سال خوردیم
وز گفت حسود برنگردیم
✦✦✦
اگرم حسود پرسد دل من ز شكر ترسد
به شكایت اندرآیم غم اضطراب گویم
✦✦✦
گر چه دهان پر است ز گفتار لب ببند
خاموش كن كه پیش حسودان منكریم
✦✦✦
فتاده ولوله در شهر از ضمیر حسود
كه بازگشت فلان كس ز دوست دشمن كام
✦✦✦
بیش مكن تو دود را شاد مكن حسود را
وه كه چه شاد میشود از تلف وجود من
✦✦✦
ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من
جور مكن كه بشنود شاد شود حسود من
✦✦✦
عود دمد ز دود من كور شود حسود من
زفت شود وجود من تنگ شود قبای من
✦✦✦
نبینی سبزه را با گل حسودی
نباشد مست آن می را خماران
✦✦✦
تا چشاند مر تو را زهری ز هر افسردهای
تا كشاند نزد تو از هر حسودی ارمغان
✦✦✦
عشق نقشی را حسودان دشمنیها می كنند
خاصه عشق پادشاه نقش ساز كامران
✦✦✦
هیچ حسود از پی كس نیك نگوید صنما
آنج سزد از كرم دوست به پیش آر و مرو
✦✦✦
هر دوست كه از عشق به دنیات كشاند
خود دشمن تو او است یقین دان و حسود او
✦✦✦
بس شادی در شادی كان را تو به جان دادی
وز بهر حسودان را در صورت غم كرده
✦✦✦
محسود فلك بوده و مسجود ملایك
وز همت ناپاك ز ما دیو رمیده
✦✦✦
هلا بشكن دل و دام حسودان
وگر نی پشت بخت خود شكستی
✦✦✦
مده دامن به دستان حسودان
كه ایشان میكشندت سوی پستی
✦✦✦
این همه پوشیده گفتی آخر این را برگشا
از حسودان غم مخور تو شرح ده مردانهای
✦✦✦
خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری
جگر حسود خون شد تو مگر جگر نداری
✦✦✦
نظر حسود مسكین طرقید از تفكر
نرسید در تو هر چند كه تو لطف عام داری
✦✦✦
چه حسود بلك عاشق دو هزار هر نواحی
نه خیالشان نمایی نه به كس پیام داری
✦✦✦
میكنی ما را حسود همدگر
جنگ ما را خوش تماشا میكنی
✦✦✦
به نحس اكبر فرمود رو حسودی كن
دگر بگو چه كنی چون هنر همان داری
شعر نو در مورد حسادت
برای من
دوست داشتن
آخرین دلیلِ داناییست
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحملِ سکوتش طولانیست
چقدر…
سیدعلی صالحی
✦✦✦
ما در عتاب تو میشکوفیم
در شتابت
ما در کتاب تو میشکوفیم
در دفاع از لبخند تو
که یقین است و باور است
دریا به جرعهای که تو از چاه خوردهای حسادت میکند
احمد شاملو
✦✦✦
گنجشک نشدم
که برایم دانه بریزی
و حتی بند کفشی
که دستهایت پروانهام کنند
من
به غبار روی میز
که نوازشگرانه
با تکان دستت محو میشود
حسادت میکنم
علی شفاعت پناهی
✦✦✦
کنارم که باشی ..
خورشید هم به بودنت ..
حسادت خواهدکرد
دیگر ..
ماه را ..
نمیدانم..!
✦✦✦
حسودیام میشود
به پرندهها
همین که هر روز سفره مهربانیات را
برای گنجشکهای عصرانه تکان میدهی
به باران اشاره میکنی
به پرنده روی شاخه
میگویی:
پرندهها هیچ فصلی چتر بر نمیدارند
بهرام محمودی
✦✦✦
به انگشتهایت بگو
لبهای مرا ببوسند
به انگشتهایت بگو
راه بیفتند روی صورتم
توی موهام
قدم زدن در این شب گرم
حالت را خوب میکند
گل من
گاهی نفس عمیق بکش و
نگذار تنم از حسودی بمیرد
عباس معروفی
✦✦✦
حسودیام میشود
به لباسهایت
که هر روز تو را در آغوش میگیرند
حسودیام میشود
به بالِشَت
که هر شب سرت را
روی سینهاش میگذاری
حسودیام میشود
به همه چیز
به همه کس
به کسانی
که سالهاست
در کنار تو زندگی میکنند
میبینی؟
دوریات آنقدر دیوانهام کرده
که هیچ تیمارستانی قبولم نکند
یاشار عبدالملکی
✦✦✦
تو
لیوان آبت را با خیال راحت مینوشی
من
حسودی میکنم به لبه لیوان
که لبهای تو به آن میخورد
لیوان
به چشمهای من، که به تو خیره شده
و گلدانِ روی میز، به من و لیوان
تو
لیوان آبت را با خیال راحت میخوری
و همه چیز از تو آب میخورد
محسن حسینخانی
✦✦✦
دوست ندارم کسی به جز من صدایت کند
من آدم حسود بد بی ادبم
چه فرقی میکند؟
تو که دوستم نداری
چیستا یثربی
✦✦✦
بوی صبح میدهی
و گنجشکها
در خندههایت پرواز میکنند
حسودیام میشود
به خیابانها و درختهایی
که هر صبح
بدرقهات میکنند
حسودیام میشود
به شعرها و ترانههایی که میخوانی
خوشا به حال کلماتی
که در ذهن تو زیست میکنند
دلم میخواهد
یکبار دیگر
شعر را
خیابان را
تمام شهر را
با کودک مهربان دستهایت
از اول
قدم بزنم
✦✦✦
مریم ملک دار
من حسادت میکنم
به نگاه تنگ آینه در قفس
به صدای تند ساعت در سحر
به هوای تلخ بارون در غروب
من حسادت میکنم
به بودنت در کنار این سرود
من حسادت میکنم
به نگاه بی فروغ اون رغیب بی نفس
حسادتم در این غروب
در این نوای بی طلوع
برای دیدن نگاه اتش است
برای شنیدن نوای عاشقیست
برای بودن در کنار تو یک نفس تا اخر است
توای ستارهی شبای مشرقی
توای عزیزترین عزیز من
چرا در این خموشی مانده ای؟
چرا نشستهای تو بی خبر؟
چرا برای دیدن نگاه بی قرار من
به خواب من نیامدی؟
مگر ندانستی که من چگونه بی قرارتم؟
مگر ندانستی که من در این سراب عشق تو
ویرانه گشتم هر نفس؟
مگر ندانستی که من در حسادت ماندهام؟
بدان حسادت میکنم
بدان حسادت میکنم
به نگاه تنگ بارون در قفس
به نسیم بی صدای عاشقی در وقت شام
حسودم
به انگشتهایت
وقتی موهایت را مرتب میکنند
حسودم
به چشمهایت
وقتی تو را در آینه میبینند
و حسودم
به زنی که رد شدن از لنزهای رنگیاش
رنگ پیراهنت را عوض میکند
چه کار کنم؟
من زنِ روشنفکری نیستم
انسانی غارنشینم
که قلبم هنوز در سرم میتپد
که بادی که پنجرههای خانهام را به هم میکوبد
روزی اگر موهای دیگری را پریشان کرده باشد چه؟
و بارانی که باریده و نباریده تو را یادم میآورد،
روزی اگر دیگری را یادت بیاورد چه؟
حسودم
و هی میترسم از تو
از خودم
از او
میترسم و هی شمارهات را میگیرم
و صدای زنی ناشناس
که شاید عطر تو از گلهای پیراهنش میچکد
که شاید بوی تو از انگشتانش میچکد
که شاید حروف نام تو از لبانش میچکد
هر لحظه از دسترسم دورترت میکند
تو دور میشوی
من فرو میروم در غار تنهاییام
کنار وهمِ خفاشی که این روزها
دنیایم را وارونه کردهست
لیلا کردبچه
✦✦✦
میبویم گیسوانت را
تا فرشتهها حسودی کنند
شانه میزنم موهایت را
تا حوریها سرک بکشند از بهشت برای تماشا
شعر میگویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند
مصطفی مستور
✦✦✦
این همه حسود بودم و نمیدانستم!
به نسیمی که از کنارت موذیانه میگذرد
به چشمهای آشنا و پرآزار که بیحیا نگاهت میکنند
به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد
به همهشان حسادت میکنم
من آنقدر عاشقم که به طبیعت بدبینام
طبیعت پر از نفسهای آدمهاست
که مرا وادار میکند حسادت کنم
به تو و رویای نداشتهام
همیشه ترسیدهام
از اینکه چشم باز کنم و تو نباشی
در افکارم، مخفیات میکنم
اسمت را هیچ کجا بر زبان نمیآورم
تا کسی به دوست داشتنت
حسادت نکند
میبینی! ترسهایم هم کودکانه است
اما دوست داشتنت
دل بزرگی میخواهد
که من دارم
و این کودکانهترین اعتراف دنیاست
مجتبی رمضانی
آغوشت را تنگتر کن
حسادت میکنم
حتی به هوایی که میان من و توست
آغوشت را تنگتر کن
بی مرز میخواهمت
عاشقت نیستم
حتی اگر
به شیشه آبی که هر روز
بی لیوان سر میکشی
حسادت کنم
یا به هر شیئ مسخرهای
که از من
به تو
نزدیکتر است
علی درویش
✦✦✦
حسادت میکنم.
به گامهای بی خبر آنهایی که
در کوچه پس کوچههای زندگیشان
آرام و بی دغدغه قدم بر میدارند
آن زمان که من در عمق گودال زمان
دست بر گریبان صخرههای سخت حادثه میشوم
حسادت میکنم به آنهایی که
آیینهی بودنشان
گرد و غبار دور جدایی و تنهای نمیگیرد، هرگز
این چنان، چون آیینهی بودن من
که دست خوش هزاران رنگ و بوی رفته میشود
از اینکه با مجموعه شعر حسادت از شاعران بزرگ پارسی زبان همراه ما بودید بسیار سپاسگزاریم. لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما به اشتراک گذارید.