ستاره | سرویس سرگرمی – شعر درباره فراق از قدیمترین، پُرتوصیفترین و پرمعناترین واژگان در شعر فارسی به ویژه غزل عاشقانه است. جدایی نتیجه بیاعتنایی و بیوفایی یا رفتن معشوق است و اکثراً این معشوق است که سفر میکند و از عاشق جدا میشود. در برخی موارد شاعر سفر کرده و این سفر باعث جدایی از دوستان شده است. گلچین غزلیات، دوبیتی و رباعی، تکبیتهای ناب و ترانههای جدایی را در ستاره بخوانید.
در این مطلب بخوانید:
- شعر در مورد بی وفایی معشوق
- شعر دوری از معشوق
- شعر جدایی از عشق
- شعر در فراق همسر
- شعر جدایی مولانا
- شعر جدایی حافظ
شعر در مورد بی وفایی معشوق
گلچین غزل درباره جدایی
چو نی نالدم استخوان از جدایی
فغان از جدایی فغان از جدایی
قفس به بود بلبلی را که نالد
شب و روز در آشیان از جدایی
دهد یاد از نیک بینی به گلشن
بهار از وصال و خزان از جدایی
چه سان من ننالم ز هجران که نالد
زمین از فراق، آسمان از جدایی
به هر شاخ این باغ مرغی سراید
به لحنی دگر داستان از جدایی
چو شمعم به جان آتش افتد به بزمی
که آید سخن در میان از جدایی
کشد آنچه خاشاک از برق سوزان
کشیده است هاتف همان از جدایی
هاتف اصفهانی
شعر جدایی و مرگ
شعر جدایی و مرگ
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
بر آرزوی آنکه تو روزی به من آیی
من بیتو همی هیچ ندانم که کجایم
ای از بر من دور ندانم که کجایی
گیرم نشوی ساخته بر من ز تکبر
تا که من دلسوخته را رنج نمایی
ایزد چو بدادست به خوبی همه دادت
نیکو نبود گر تو به بیداد گرایی
بیداد مکن کز تو پسندیده نباشد
زیرا که تو بس خوبی چون شعر سنایی
سنایی
~~~~~✦✦✦~~~~~
مشو، مشو، ز من خستهدل جدا ای دوست
مکن، مکن، به کفاند هم رها ای دوست
برس، که بیتو مرا جان به لب رسید، برس
بیا که بر تو فشانم روان، بیا ای دوست
بیا، که بیتو مرا برگ زندگانی نیست
بیا، که بیتو ندارم سر بقا ای دوست
چه کردهام که مرا مبتلای غم کردی؟
چه اوفتاد که گشتی ز من جدا ای دوست؟
کدام دشمن بدگو میان ما افتاد؟
که اوفتاد جدایی میان ما ای دوست
عراقی
~~~~~✦✦✦~~~~~
گر یک وفا کنی صنما صد وفا کنم
ور تو جفا کنی همه من کی جفا کنم
گر بر کنم دل از تو بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم آن دل کجا کنم
هرگز جدایی از تو نجویم که تو مرا
جانی ز جان خویش جدایی چرا کنم
جانم ز تن جدا باد ار من به هیچ وقت
یک لحظه جان ز مهر تو ای جان جدا کنم
مسعود سعد سلمان
~~~~~✦✦✦~~~~~
روز نوروزست، سرو گل عذار من کجاست؟
در چمن یاران همه جمعند یار من کجاست؟
مونسم جز آه و یارب نیست شبها تا به روز
آه و یارب! مونس شبهای تار من کجاست؟
گشته مردم، هر یکی، امروز، صید چابکی
چابک صید افگن مردم شکار من کجاست؟
نیست یک ساعت قرار این جان بی آرام را
یارب! آن آرام جان بی قرار من کجاست؟
سوخت از درد جدایی دل بامید وصال
مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟
روزگاری شد که دور افتاده ام، آخر بپرس
کان سیه روز پریشان روزگار من کجاست؟
بود عمری بر سر کویت هلالی خاک ره
رفت بر باد و نگفتی: خاکسار من کجاست؟
هلالی جغتایی
شعر رفتن
شعر رفتن
بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست
رها مکن که دلم را ز غم رهایی نیست
دلم ببردی و گر سر جدا کنی ز تنم
به جان تو که دلم را سر جدایی نیست
بریز جرعه که هنگامه غمت گرم است
بگیر باده که هنگام پارسایی نیست
اگر ربوده به زلف تو شد دلم چه عجب
چو کار زلف تو، الا که دلربایی نیست
بر آب دیده روانی تو همی خواهم
اگر چه آب مرا بر درت روایی نیست
مرا بپرسی کاخر مرا ز تو غم نیست
اگر نیایی هست و اگر بیایی نیست
به بنده خسرو بوسی بده مکن حکمت
که بنده نیز حکیم است، اگر سنایی نیست
امیرخسرو دهلوی
~~~~~✦✦✦~~~~~
به من بازگرد ای چو جان و جوانی
که تلخست بی تو مرا زندگانی
من اندر فراق تو ناچیز کردم
جمال و جوانی، دریغا جوانی
دریغا تو کز پیش رویم جدایی
دریغا تو کز پیش چشمم نهانی
فرخی سیستانی
~~~~~✦✦✦~~~~~
ای آنکه ز هجر تو ندیدیم رهایی
باز آی، که دل خسته شد از بار جدایی
هر چند مرا هیچ نخوانی که: بیایم
این نامه نبشتم که: بخوانی و بیایی
ما را همه کاری به فراق تو فرو بست
باشد که ز ناگه در وصلی بگشایی
گفتی که: ز تقصیر تو بود این همه دوری
تقصیر چه باشد؟ چو ندانم که: کجایی؟
از بار غم خویش نبایست شکستن
ما را که شب و روز تو بایستی و بایی
ای رفته و بر سینهٔ ما داغ نهاده
سوگند به جان تو که: اندر دل مایی
هر چند پسند همه خلقی ز لطافت
اینت نپسندیم که در عهد نیایی
بنمای بنا معقتدانم رخ رنگین
تا بیش نپرسند که: دیوانه چرایی؟
ز آیینه عجب دارم آرام نمودن
وقتی که تو آن روی به آیینه نمایی
اندر دل یکتا شدهٔ اوحدی امروز
سوزیست که آتش برساند به دوتایی
اوحدی
~~~~~✦✦✦~~~~~
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه می فشارمت اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت اما ندارمت
می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت اما ندارمت
می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمت
سعید بیابانکی
~~~~~✦✦✦~~~~~
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست
~~~~~✦✦✦~~~~~
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا
گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا
ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم
هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا
بی رخت اشک همی بارم و گل میکارم
غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا
محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من
بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا
بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست
که تواناییی چون باد سحر نیست مرا
دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت
همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا
غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم
که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا
تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو
بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا
امیرخسرو دهلوی
~~~~~✦✦✦~~~~~
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم میتوانی داشت، غمگینم چرا داری؟
چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
به کام دشمنم داری و گویی: دوست میدارم
چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟
چه دانم؟ تا چه اجر آرم من مسکین بجای تو
که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داری
بکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم
بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داری
مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی
چو میگردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری!
عراقی کیست تا لافد ز عشق تو؟ که در هر کو
میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری
عراقی
~~~~~✦✦✦~~~~~
باید كسی باشد شبی ماتم بگیرد
وقتی نبودم صورتش را غم بگیرد
باید كسی باشد كه عكس خنده ام را
در لابه لای گریه اش محكم بگیرد
چشمش به هر كوچه خیابانی بیافتد
باران تنهاتر شدن، نَم نَم… بگیرد
هی شهر را با خاطراتش در نَوَردَد
آینده اش را سایه ای مبهم بگیرد
از گریههای او خدا قلبش بلرزد
از گریههای او نفسهایم بگیرد
من! جای خالی باشم و او هم برایم
هر پنج شنبه شاخه ای مریم بگیرد
پویا جمشیدی
بیشتر بخوانید: شهریار از شعرای قربانی فراق و جدایی
دوبیتی و رباعی با مضمون جدایی
دلا از دست تنهایی بجانم
ز آه و نالهٔ خود در فغانم
شبان تار از درد جدایی
کند فریاد مغز استخوانم
*
عزیزان از غم و درد جدایی
به چشمانم نمانده روشنائی
بدرد غربت و هجرم گرفتار
نه یار و همدمی نه آشنائی
باباطاهر
~~~~~✦✦✦~~~~~
روز و شب خون جگر میخورم از درد جدایی
ناگوار است به من زندگی، ای مرگ کجایی
چون به پایان نرسد محنت هجر از شب وصلم
کاش از مرگ به پایان رسدم روز جدایی
هاتف اصفهانی
~~~~~✦✦✦~~~~~
ای بی خبر از محنت روز افزونم
دانم که ندانی از جدایی چونم
باز آی که سرگشته تر ازفرهادم
دریاب که دیوانه تراز مجنونم
رهی معیری
~~~~~✦✦✦~~~~~
با اهل زمانه آشنایی مشکل
با چرخ کهن ستیزه رایی مشکل
از جان و جهان قطع نمودن آسان
در هم زدن دل به جدایی مشکل
ابوسعید ابوالخیر
~~~~~✦✦✦~~~~~
بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست
رهامکن که دلم را زغم رهایی نیست
دلم ببردی و گر سرجدا کنی زتنم
به جان تو که دلم را سر جدایی نیست
امیرخسرو دهلوی
غمگین ترین شعر عاشقانه
غمگین ترین شعر عاشقانه
دی ما و میو عیش خوش و روی نگار
وامروز غم جدایی و فرقت یار
ای گردش ایام ترا هر دو یکیست
جان بر سر امروز نهم دی باز آر
انوری
~~~~~✦✦✦~~~~~
تو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت
سعدی
~~~~~✦✦✦~~~~~
دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟
بیشتر بخوانید: منتخبی از اشعار درباره خداحافظی و وداع
شعر دوری از معشوق
تک بیتهای ناب جدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز هم صحبت بد جدایی جدایی
حافظ
شعر زیبای جدایی از حافظ
شعر زیبای جدایی از حافظ
جدایی را چرا میآزمایی
کسی مر زهر را چون آزماید؟
مولانا
~~~~~✦✦✦~~~~~
چنین گفت خسرو که این باد وبس
شکست و جدایی مبیناد کس
فردوسی
~~~~~✦✦✦~~~~~
نباشد خوشیی چون آشنایی
نه دردی تلخ چون درد جدایی
فخرالدین اسعد گرگانی
~~~~~✦✦✦~~~~~
جدایی توگناهی عظیم بود و مرا
از آنگناه همیکرد باید استغفار
قاآنی
~~~~~✦✦✦~~~~~
لرزد از بیم جدایی استخوانم بند بند
هر کجا بینم فلک سازد دو یار از هم جدا
*
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟
اینقدر صبر به عاشق نسپرده است کسی
صائب تبریزی
~~~~~✦✦✦~~~~~
اندوه جدایی ز کسی پرس که یک چند
دور فلک از صبحت یارانش جدا داشت
امیرخسرو دهلوی
~~~~~✦✦✦~~~~~
صعب دردیست جدایی تو به هر هفته مرا
به چنین درد گرفتاری مکن گو نکنم
مسعود سعد سلمان
~~~~~✦✦✦~~~~~
دل از درد جدایی میکشد آهی و میگوید
که: تنهایی عجب دردیست! داد از دست تنهایی!
*
جان من از جدایی آن مه بلب رسید
ای وای! گر فلک نرساند باو مرا
هلالی جغتایی
~~~~~✦✦✦~~~~~
امید هاست مرا کز خودم جدا نکنی
وگر تو قصد جدایی کنی خدا مکناد
*
چنان بسوخته ام در غم جدایی دوست
که چرخ را دل بر جان من بمیسوزد
حکیم نزاری
~~~~~✦✦✦~~~~~
چنان شدم ز غم و غصهٔ جدایی دوست
که دید دشمن اگر حال من ، ترحم کرد
وحشی
~~~~~✦✦✦~~~~~
بلای هجر ز هر درد جانگدازتر است
ندیده داغ جدایی تعب چه میدانی؟
*
با امید وصل از درد جدایی باک نیست
کاروان صبح آید از قفای نیمشب
رهی معیری
~~~~~✦✦✦~~~~~
مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب
که نمیشکیبد از تو دل بیقرارم امشب
اوحدی
عشق آن بُغضِ عجیبیست که از دوریِ یار
نیمه شب بینِ گلو مانده و جان میگیرد
فهیمه تقدیری
~~~~~✦✦✦~~~~~
دوای درد جدایی کجا به صبر توان کرد
بیار شربت وصل ار طبیب درد فراقی
خواجوی کرمانی
~~~~~✦✦✦~~~~~
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
*
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
عراقی
~~~~~✦✦✦~~~~~
نسپردمی دل آسان به تو روز آشنایی
خبریم بودی آن روز اگر از شب جدایی
هاتف اصفهانی
~~~~~✦✦✦~~~~~
هر نفس از جداییات میرسدم عقوبتی
ای شب انتظار تو روز جزای عاشقان
فروغی بسطامی
~~~~~✦✦✦~~~~~
از من مطلب صبر جدایی که ندارم
سنگیست فراق و دل محنت زده جامی
*
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
سعدی
~~~~~✦✦✦~~~~~
جهانی شاد و غمگیناند از هجر و وصال تو
به وصلم شادمان گردان که از هجر تو غمگینم
سیف فرغانی
بیشتر بخوانید: مجموعه بهترین شعر عاشقانه کوتاه و بلند از شاعران معاصر و سنتی
شعر جدایی از عشق
شعر نو جدایی
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمیآید
رسول یونان
~~~~~✦✦✦~~~~~
چقدر سفت شده است پدال دوچرخه دونفره عشقمان
یا من خسته شدم یا به سربالایی رسیدیم
شاید هم تو دیگر رکاب نمی زنی … !
~~~~~✦✦✦~~~~~
من از راهی دور
برای خواندن خواب های تو آمدهام،
من از راهی دور
برای گفتن از گریه های خویش
راهی نیست،
در دست افشانی حروف
باید به مراسم آسان اسم تو برگردم،
من به شنیدن اسم تو عادت دارم
من
مشق نانوشته ام به دست نی،
خواندن از خواب تو آموخته ام به راه
من
باران بریده ام به وقت دی،
گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه
به من بگو
در این برهوت بی خواب و طی،
مگر من چه کرده ام
که شاعرتر از اندوه آدمی ام آفریده اند؟
سیدعلی صالحی
~~~~~✦✦✦~~~~~
تو نیستی و خورشید
غمگینتر از همیشه غروب خواهد کرد
و من دلتنگتر از فردا
به تو فکر میکنم
~~~~~✦✦✦~~~~~
چقدر دوست داشتنی بودی
وقتی چهره رنجور و چشمان مهربانت
در نگاهم خیره میشد
~~~~~✦✦✦~~~~~
اکنون که بازوان خاک
پیکرت را در آغوش گرفته است
کلمههای سیاه پوش شعرم
برایت مرثیههای دلتنگی سرودهاند
~~~~~✦✦✦~~~~~
باران که می بارد
دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم
بدون چتر، من بغض می کنم، آسمان گریه
بیشتر بخوانید: شعر عاشقانه نو؛ بهترین های دهههای اخیر
شعر در فراق همسر
باورم نیست که دیگر نشنوم آوای تو
یا نبینم روی ماه و قامت زیبای تو
سالها سنگ صبورم بودی و هم صحبتم
بی تو رنگ یأس دارد منزل و مأوای تو
~~~~~✦✦✦~~~~~
به یاد شمع رویت همچنان پروانه میسوزم
تورفتی من به جایت اندرین کاشانه میسوزم
گهی آیم کنار قبر تو با دیده گریان
گهی از مهربانی های تو در خانه میسوزم
~~~~~✦✦✦~~~~~
تو بودی نوگل گلخانه ما
سفر کردی تو از کاشانه ما
همانند پرستوهای عاشق
خودت رفتی، غمت در خانه ما
شعر جدایی مولانا
در هوایت بی قرارم روز و شب
در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب؟!
جان و دل می خواستی از عاشقان
جان و دل را می سپارم روز و شب
تا نیابم آنچه در مغز منست
یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم، گاه تارم روز و شب
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
زآن شبی که وعده دادی روز وصل
روز و شب را می شمارم روز و شب
بس که کشت مهر جانم تشنه است
ز ابر دیده اشکبارم روز و شب
بیشتر بخوانید: شعر عاشقانه مولانا؛ بهترین مجموعه شعر مولانا در مورد عشق
شعر جدایی حافظ
شعر اول
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر میسودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی
فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود
ز موج شوق تو در بحر بیکران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قران فراق
چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شدهست
تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار
مدام خون جگر میخورم ز خوان فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ
به دست هجر ندادی کسی عنان فراق
شعر دوم
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید
که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز
من این نگفتهام آن کس که گفت بهتان گفت
شعر در مورد بی وفایی معشوق
شعر در مورد بی وفایی معشوق
بیشتر بخوانید: بهترین گلچین شعر عاشقانه حافظ ؛ مجموعه ای از غزل های عاشقانه
متن آهنگ جدایی احسان خواجه امیری
اگه دستم به جدایی برسه
اونو از خاطرهها خط میزنم
از دلِ تنگ تموم آدما
از شب و روز خدا خط میزنم
اگه دستم برسه به آسمون
با ستارهها قیامت میکنم
نمیذارم کسی عاشق نباشه
ماهُ بین همه قسمت میکنم
وقتی گاهی من و دل تنها میشیم
حرفهای نگفتنی رو میشه دید
میشه تو سکوت بین ما دو تا
خیلی از ندیدنیها رو شنید
قصه جدایی ما آدما
قصه دوری ماست از خودمون
دوری من و تو از لحظه عشق
قصه سادگی گمشده مون…
ترانه سرا: افشین یداللهی
بیشتر بخوانید: گزیده بهترین اشعار درباره وداع
متن آهنگ جدایی علی زند وکیلی
رفیقم چی بگم بارونه حالم
مثل اشکای من رو شونه تو
میترسم سر بذارم روی دستات
یهو سقفش بریزه خونه تو
یه وقتایی چقد کم میشه مرهم
همون وقتا که دردِ دل زیاده
یه وقتایی میخوای دیوونه باشی
میبینی تو شهر عاقل زیاده
جدایی با جدایی فرق داره
یکی با عشق اومد خسته تن رفت
یکی اونه که من از دست دادم
گمون کردم خودش از دست من رفت
شکستن با شکستن فرق داره
گاهی بغضت شکسته چکه میشی
گاهی سنگی به شیشه ت میزنن که
با هر تکه هزاران تکه میشی
چقد خالی شده آغوشم از عشق
مثل کوهی که از یک دشت میره
همین آهوی زیبای تو بیشه
زمستونم اگه برگشت میره
میرم دنبال ردپایی در برف
می بینم آب شد جاری شده رود
دلم تنگه برای هر چی که نیست
دلم تنگه برای هر چی که بود
ترانه سرا: افشین مقدم
متن آهنگ جدایی محسن چاوشی
ناله ز درد هجران وای از غم جدایی
فکر وداع باید از روز آشنایی
با من بمان برادر طاقت نمانده دیگر
باور نمیکنم من شد موسم جدایی
وای از شب فراق و اندوه بی تو ماندن
دل کندن از تو دلبر دارد چه ماجرایی
ای نازنین گل من گفتی بمانم اما
با دیدن تو گردد مرغ دلم هوایی
گر شام هجر و دوری هرگز سحر ندارد
ماه تو در شب دل دارد چه دلربایی
کرب و بلایت امشب بوی مدینه دارد
همراه عطر نرگس خواند مرا ندایی
گوید غریب مادر! ای یادگار حیدر
فردا بریده حنجر در دشت کربلایی
بیشتر بخوانید: شعر عاشقانه غمگین؛ سروده های سوزناک جدایی
کلام آخر
امیدواریم از مطالعه اشعار بالا لذت برده باشید. همچنین به شما پیشنهاد میکنیم مطلب را نیز مطالعه کنید. به نظر شما کدامیک از اشعار بالا زیباتر بود ؟ شما چه اشعاری در مورد جدایی و فراق میدانید؟ نظرات خود را با ما و سایر همراهان مجله ستاره به اشتراک بگذارید. در پایان، از شما دعوت میکنیم تا نگاهی به مجموعه شعر عاشقانه سهراب سپهری نیز بیاندازید.