شعر در مورد زیبایی معشوق به جمال صورت، میتواند ترسیم کننده چهره و ظاهر معشوق از منظر شاعر عاشق باشد و بسیاری اوقات واژههای شاعر لطیفتر و دلنشینتر از ظاهر معشوق است.
معروف است که میگویند در واقعیت معشوقهای شاعران بزرگ آنقدرها هم زیبا نبودهاند و شاعران تنها به دلیل عشق بیش از اندازه که داشتند، آنها را زیبا میدیدهاند. شعر عاشقانه در توصیف چشم، شعر درباره لب، شعر چال گونه و شعر درباره گیسو مصداق هایی از این موضوعند. گلچین زیباترین اشعار در وصف یار از شاعران بزرگ را در ستاره بخوانید.
شعر در وصف زیبایی معشوق
آن دوست که من دارم وآن یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم
با وصل نمیپیچم وز هجر نمینالم
حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم
ای خوبتر از لیلی بیم است که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم
دستی ز غمت بر دل پایی ز پیت در گل
با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم
در خفیه همینالم وین طرفه که در عالم
عشاق نمیخسبند از ناله پنهانم
بینی که چه گرم آتش در سوخته میگیرد
تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم
گویند مکن سعدی جان در سر این سودا
گر جان برود شاید من زنده به جانانم
~~~✦~~~
گر کسی سرو شنیدهست که رفتهست این است
یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است
نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی
که بلند از نظر مردم کوتهبین است
خواب در عهد تو در چشم من آید هیهات
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
وآنچه در خواب نشد چشم من و پروین است
خود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفر است
من از این بازنگردم که مرا این دین است
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است
چمن امروز بهشت است و تو در میبایی
تا خلایق همه گویند که حورالعین است
هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او
همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است
آنچه سرپنجه سیمین تو با سعدی کرد
با کبوتر نکند پنجه که با شاهین است
من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس
زحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است
سعدی
زن جوان غزلی با رديف آمد بود
كه بر صحيفه تقدير من مسوّد بود
زنی كه مثل غزلهای عاشقانه من
به حسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود
مرا زِ قيد زمان و مكان رها میكرد
اگر چه خود به زمان و مكان مقيّد بود
به جلوه و جذبه در ضيافت غزلم
ميان آمده و رفتگان سرآمد بود
زنی كه آمدنش مثل «آ»یِ آمدنش
رهایی نفس از حبسهای ممتد بود
به جمله دل من مسنداليه آن زن
و است رابطه و باشكوه مسند بود
زن جوان نه همين فرصت جوانی من
كه از جوانی من رخصت مجدّد بود
ميان جامه عريانی از تكلّف خود
خلوص منتزع و خلسه مجرّد بود
دو چشم داشت دو سبزآبی بلاتكليف
كه بر دوراهی دريا چمن مردّد بود
به خنده گفت: ولی هيچ خوب مطلق نيست
زنی كه آمدنش خوب و رفتنش بد بود
حسین منزوی
~~~✦~~~
حال من خوب است اما با تو بهتر میشوم
آخ … تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم
در لباس آبی از من بیشتر دل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم
آنقدرها مرد هستم تا بمانم پای تو
میتوانم مایه گهگاه دلگرمی شوم
میل – میل توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سرد پرپر میشوم
از مجموعه اشعار مهدی فرجی
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند روزیست که هرشب به تو میاندیشم
به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
به همان سایه همان وهم همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم میگیری
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم به تکلم به دل آرایی تو
به خموشی به تماشا به شکیبایی تو
به نفسهای تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول نام کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیاش
میشود یک شبه پی برد به دلدادگیاش
آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
ای که بر روح من افتاده و آوار شده
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم تشنه دیدار من است
یک نفر سبز چنان سبز که از سرسبزیش
میتوان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
شبحي چند شب است آفت جانم شده است
اول نام کسی ورد زبانم شده است
آی بیرنگتر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟
حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی
بهروز ياسمی
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب
بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که میبینم
کمین از گوشهای کردهست و تیر اندر کمان دارد
چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق
به غماز صبا گوید که راز ما نهان دارد
بیفشان جرعهای بر خاک و حال اهل دل بشنو
که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد
چو در رویت بخندد گل مشو در دامش ای بلبل
که بر گل اعتمادی نیست گر حسن جهان دارد
خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس
که می با دیگری خوردهست و با من سر گران دارد
به فتراک ار همیبندی خدا را زود صیدم کن
که آفتهاست در تاخیر و طالب را زیان دارد
ز سروقد دلجویت مکن محروم چشمم را
بدین سرچشمهاش بنشان که خوش آبی روان دارد
ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری
که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد
چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهرآشوب
به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد
نه زمینشناسم
نه آسمانپرداز
گرفتارم
گرفتار چشمهای تو
یک نگاه به زمین
یک نگاه به زمان
زندگی من از همین گرفتاری شروع میشود
سبز آبی کبود من
چشمهای تو
معنای تمام جملههای ناتمامیست
که عاشقان جهان
دستپاچه در لحظه دیدار
فراموشی گرفتند و از گفتار بازماندند
کاش میتوانستم ای کاش
خودم را
در چشمهای تو
حلقآویز کنم
از مجموعه اشعار عباس معروفی
~~~✦~~~
لبانت قند مصری، گونههایت سیب لبنان را
روایت میکند چشمانت آهوی خراسان را
من از هر جای دنیا هرکه هستم عاشقت هستم
به مهرت بستهام دل را، به دستت دادهام جان را
~~~✦~~~
ز لعل و ز دُر، گردن و گوش پر
لب از لعل کانی و دندان ز دُر
~~~✦~~~
لبهای تو سوره سوره تفسیر خداست
چشمان تو بی ریا تر از آینههاست
ای سبزترین سبزترین سبزترین
سیمای تو سین هشتم سفره ماست
ایرج زبردست
شعر در مورد زیبایی یار و معشوق در ادبیات فارسی فراوان است. اما بیشترین توصیف زیبایی ظاهری، در وصف زیبایی زن است و شاید دلیل آن به فرهنگ و تاریخ برگردد. شما دلیل آن را چه میدانید و چه مصداق های متفاوتی را در اشعار فارسی میشناسید؟
SaYed AmRanSadat
Great
محمدحسین
عالی بود لذت بردم
تشکر