امام محمد باقر (ع) پنجمین امام شیعیان و معروف به باقرالعلوم به معنای شکافنده علوم است. امام باقر (ع) دارای فضایل اخلاقی بسیار بوده و روایت است که بسیار بخشنده و مهربان بود حتی با کسانی که نسبت به او رفتار بدی داشتند.
ایشان همانند خورشیدی درخشان بر آسمان دانش درخشید و پس از عمری تلاش در میدان بندگی خدا و احیای دین و ترویج علم، در روز هفتم ماه ذیالحجه سال ۱۱۴ هجری قمری به ملاقات الهی شتافت. ایشان در بقیع، کنار مرقد پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) و عموی پدرش امام حسن بن علی (ع) مدفون گشت. شهادت این امام بزرگوار را تسلیت عرض میکنیم. در ادامه میتوانید منتخبی از چندین شعر شهادت امام محمد باقر (ع) را بخوانید.
شعر کوتاه شهادت امام باقر (ع)
من خاطرات جانگداز دشت خونم
در کربلا بودم صغیری پنج ساله
همراه بابایم مرا بردند اسیری
دیدم پرستوهای دین را پر بریدند
در قتلگه جدم حسین را سر بریدند
✽✽✽
با بی کسی و غربت و غم میسازیم
با شیون و آه دم به دم میسازیم
سوگند به آن چهار قبر خاکی
یک روز برایتان حرم میسازیم
✽✽✽
غروب قافله یادت نمیرفت
صدای هلهله یادت نمیرفت
گلو و قلب و چشمت سوخت عمری
سه تیر حرمله یادت نمیرفت
یوسف رحیمی
✽✽✽
او که ز نسل هم حسین و هم حسن بود
مانند اجدادش غریب اندر وطن بود
او وارث لبهاى خشک و چوب خورده است
با عمه اش منزل به منزل ره سپرده است
او آخرین سرمایه کرببلا بود
آئینه خورشید روى نیزهها بود
قصیده شهادت امام باقر (ع)
ای شیعهی ثانی عشر حضرت باقر
دین زنده شده از هنر حضرت باقر
بخشید به اسلام مبین گرمی و رونق
گنجینه غرقِ گهرِ حضرت باقر
تا روز قیامت همه، چون آینه ماتاند
از دانش و علم و هنر حضرت باقر
زینت ده توحید پرستان جهان است
گلزار گل و بارور حضرت باقر
قدسی نفسان حرم قدس ندیدند
جز نور خدا در نظر حضرت باقر
مرغان دعا تا حرم دوست رسیدند
درسجدهی شام وسحر حضرت باقر
جابر چه صمیمانه ز درگاه پیمبر
آورده سلامی به بر حضرت باقر
از فتنه بپرهیز که این بارگران است
باری که کند خم کمر حضرت باقر
عمری ز غم کرب و بلا خون جگر خورد
قربان دل و چشم تر حضرت باقر
پیوسته غم فاطمه و غربت حیدر
آتش زده بر بال و پر حضرت باقر
زهر ستم و کینه بیداد چه کرده است
با جان و دل و با جگر حضرت باقر
افسوس که در سوک نشسته است مدینه
زین داغ گران با پسر حضرت باقر
دادند مرا کوثر توفیق «وفائی»
تا آن که شوم نوحه گر حضرت باقر
سیدهاشم وفایی
✽✽✽
← شعر شهادت امام محمد باقر →
والا بود مقام تو یا باقرالعلوم
جانم فداى نام تو یا باقرالعلوم
اى پنجمین امام که چشم خواص است
دائم به لطف عام تو یا باقرالعلوم
باشد اساس دین نبى حب آل او
خود این بود کلام تو یا باقرالعلوم
از انقلاب علمیت اسلام زنده شد
نازم بر آن قیام تو یا باقرالعلوم
شیرین بود کلام تو هر چند از ستم
گردیده تلخ کام تو یا باقرالعلوم
سوزانده است جان هشام پلید را
آن آتشین پیام تو یا باقرالعلوم
گیرد ولى عصر به گاه ظهور خویش
از دشمن انتقام تو یا باقرالعلوم
همچون حسین سرور آزادگان بود
آزادگى مرام تو یا باقرالعلوم
اى خسرو دیار ولا (حافظى) ز جان
شد کمترین غلام تو یا باقرالعلوم
محسن حافظى
✽✽✽
← شعر شهادت امام محمد باقر →
زمین و آسمان ای شیعه در حزن و غم است امشب
همه اوضاع عالم زین مصیبت در هم است امشب
امام پنجمین شد کشته از زهر هشام دون
مدینه غم سرا از این غم و زین ماتم است امشب
یتیم و نوحه گر گردید اکنون حضرت صادق
به بر او را ز مرگ باب، زانوی غم است امشب
ولی راحت شد از رنج و مشقت حضرت باقر
به جنّت میهمان نزد رسول اکرم است امشب
به روی زین چو بنشستی ز دل نالید یا جدا
به فریادم برس مسموم جانم از سَم است امشب
عزیزانش چو بلبل زین مصیبت وا ابا گویان
به اندوه و غم و محنت سراسر عالم است امشب
هر آنچه اشک ریزی این زمان از دیدگان «تابع»
ز بهر حجت حق گر چه خون باری، کم است امشب
محمدعلی تابع
ترکیب بند شهادت امام باقر (ع)
منم که دل به غم و درد آشنا دارم
به دیده جام می ناب نینوا دارم
به سینه وسعت صحرای کربلا دارم
همیشه در همه جا روضه منا دارم
منم که بانی این روضههای پر شورم
تمام عمر، سروری نکرد مسرورم
—
کسی که باطن هر روضه را خبر دارد
کسی که گلشنی از لاله بر جگر دارد
کسی که خاطرهی وادی خطر دارد
ز روز واقعه هفتاد و دو اثر دارد
منم که سجدهی سجّاد دیده در شعله
حرارت غم جانان چشیده در شعله
—
منم که داغ یتیمان مجتبی دیدم
شهادت همه آل مصطفی دیدم
به زیر سمّ ستور آیت خدا دیدم
به کوفه هیبت فریاد مرتضی دیدم
به صحنه، شاهد اجساد عاریات منم
بلا کشیده نسوات بارزات منم
—
کسی که دید امام زمان در آتش بود
کسی که عمّه او باعث نجاتش بود
کسی که تشنه و صد چشمه فراتش بود
کسی که کرب و بلا قلّه حیاتش بود
به چار ساله غمم برتر از چهل ساله
که دیده؟ گریه پنجاه ساله بی ناله
—
منم که هجمه سیلی به کاروان دیدم
هجوم کعب نی و زخم کودکان دیدم
به نیزه معجر خاکی بانوان دیدم
ز خاتمی که به دستان ساربان دیدم
جواهرات زنان بود و دست نامحرم
فرار کودک و فریاد پست نامحر
محمود ژولیده
مثنوی شهادت امام باقر (ع)
من پنجمین ولی خداوند قادرم
همنام مصطفی و ملقب به باقرم
گنجینهی علوم الهی است سینه ام
از نسل سفره دار کریم مدینه ام
مشهور شهرم و کرم ابراز میکنم
با یک نظر ز کار گره باز میکنم
قبل از تهجد شب آن عشق بازی ام
شهر مدینه شاهد سائل نوازی ام
همیان به دوش کوچه ام و ذره پرورم
ناز گدای شهر به یک غمزه میخرم
بانی روضههای غروب منا منم
پرچم به دوش ماتم کرببلا منم
من شاهد مصیبت عظمای عالمم
من شاهد غریبی آقای عالمم
سجاد زاده ام پسر مرد گریهام
من آشنای غربت هم درد گریهام
با چشم خویش واقعهای دیدهام عجیب
احرام بسته، قافلهای دیدهام غریب
با حاجیان فاطمه تا همسفر شدم
از سرّ عشق بازی حق با خبر شدم
آنان به کوی نسل الهی قدم زدند
زیباترین منای خدا را رقم زدند
دیدم که آب تحفهی نایاب میشود
کودک چگونه تشنه و بی تاب میشود
دیدم چگونه جسم جوان خرد میشود
شخصیت امام زمان خرد میشود
دور امام نیزه و شمشیر دیدهام
در گودی گلو اثر تیر دیدهام
دیدم مفاصلی که ز هم دور میشود
شاهی به ضرب نیزهای منحور میشود
خنجر به دست شمر به گودال میرود
زهرا کنار پیکرش از حال میرود
چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای
روی ضریح سینهی جدم پرید وای
این جا به بعد مهر سکوتی بر این لب است
گودال بوسه گاه خصوصی زینب است
قاسم نعمتی
← شعر شهادت امام محمد باقر →
چهارپاره شهادت امام باقر (ع)
عکس یک قبر خاکی افتاده
سنگ غربت شکسته بغضم را
دیده ام، صبر خود ز کف داده
کاروان دل شکسته من
رهسپار بقیع ویران است
زائرم، زائر امامی که
از غمش سینه بیت الاحزان است
با سلامی به محضرت آقا!
پر کشیدم شبیه بال نسیم
السلام علیک یابن شهید
السلام علیک یابن کریم
آسمان کبود چشمانم
باز امشب بهانه میگیرد
در جوار مزار خاکیتان
مرغ دل آشیانه میگیرد
روز و شب دارم این نوا آقا
از چه بی بارگاه گردیدی؟
با هزاران مُرید درگاهت
از چه رو بی پناه گردیدی؟
ای امامی که غربت ارث شماست
شعله میبارد از گلستانت
زهر کینه چه بر سرت آورد؟
پدر و مادرم به قربانت
گر چه از زهر کینه میسوزی
شعلههای غم تو دیرینه است
قدر کرب و بلا، بلا داری
این همان راز آه آیینه است
خاطرات درون ذهنت را
نیمه شبها مرور میکردی
یاد غمهای روز عاشورا
پلک خود را نمور میکردی
دیدهای در سنین کودکیات
بین گودال، جسم بی سر را
چه کشیدی در آن غروب غریب
تا شنیدی صدای مادر را
ضرب سیلی و صورت نیلی
ظلمهای امیه را خواندی
زیر لب با نوای جانسوزت
روضههای رقیّه را خواندی
لا به لای صدای تیر و کمان
نالههای رباب میآمد
چه بلایی سر علی آمد
که حسین با شتاب میآمد؟
مشک سقّا و اشک اهل حرم
گویی از حلقهاش نگین افتاد
لحظهها لحظههای غارت شد
تا که عباس بر زمین افتاد
محمد فردوسی
✽✽✽
← شعر شهادت امام باقر →
امشب از آسمان چشمانت
دسته دسته ستاره میچینم
در غزل گریه زلالت آه
سرخی چارپاره میبینم
زخمهای دل غریبت را
مرهم و التیام آوردم
باز از محضر رسول الله
به حضورت سلام آوردم
در شب تار تیره فهمیها
روشنی را دوباره آوردی
آسمان را کسی نمیفهمید
تا که با خود ستاره آوردی
ساحت مستجاب سجاده!
بندگی را تو یادمان دادی
دل ما شد اسیر چشمانت
دلمان را به آسمان دادی
آیه آیه پیام عاشورا
در احادیث روشنت گل کرد
امتداد قیام عاشورا
در تب اشک و شیونت گل کرد
دم به دم در فرات چشمانت
ماتم کربلا مجسم بود
چشم تو لحظهای نمیآسود
همه عمر تو محرم بود
چلچراغی ز گریه روشن کرد
در دلم اشک بی امانت آه
تا همیشه منای چشمانم
وقف اندوه بی کرانت آه
در غروب غریب دلتنگی
ناگهان حال تو مشوش شد
جان من! روی زین زهرآلود
پیکرت سوخت غرق آتش شد
گرچه از شعلههای کینه شان
پیکر تو سه روز میسوزد
ولی از داغهای روز دهم
جگر تو هنوز میسوزد
آه آتشفشان چشمانت
دیر سالیست بی گدازه نبود
همه عمر خون دل خوردی
داغهای دل تو تازه نبود
دیده بودی سه روز در گودال
پیکر آسمان رها مانده
سر سالار قافله بر نی
کاروان بی امان رها مانده
چه کشیدی در آن غروبی که
نیزهها ازدحام میکردند
سنگها بر لبی ترک خورده
بوسه بوسه سلام میکردند
دل تو روی نیزهها میرفت
دستهایت اسیر سلسله بود
قاتلت زهر کینهها، نه نه
قاتلت خندههای حرمله بود
جان سپردی همان غروبی که
عشق بر روی نیزه معنا شد
دل تو در هجوم مرکبها
بین گودال ارباً اربا شد
یوسف رحیمی
← شعر شهادت امام محمد باقر →
نوحه شهادت امام باقر (ع)
عالمی ماتم سرا شد
فاطمه (س) صاحب عزا شد
باقر آل پیمبر
کشته زهر جفا شد
فاطمه جان فاطمه جان
—
پنجمین نور ولایت
گشته پرپر از عداوت
زهر کین سوزانده جانش
جرم او بوده امامت
فاطمه جان فاطمه جان
—
صادقش سوزد ز داغش
گشته گریان در فراقش
در بقیع آید کنار
قبر بی شمع و چراغش
فاطمه جان فاطمه جان
✽✽✽
← شعر شهادت امام محمد باقر →
کنار کوچه بنی هاشم، دلم رو خاک غربت افتاده
کنار تربت مزاری که مُجاور امام سجادهِ
دلم امشب شده زائر، دخیلم آقا یا حضرت باقر
مزار اون که جدش و دید و، تموم قصه رو به خاطر داشت
پر از حماسه حسینی بود، مدینه تا امام باقر داشت
دلم امشب شده زائر دخیلم اقا یا حضرت باقر
—
دل زمین میسوزه از داغی، که تا ابد تو سینه میمونه
نشون غربت شما رویِ پیشونی مدینه میمونه
امام عالمی و عمامت مدار اسمون و افلاکه
اما جای گلدسته و گنبد تموم صحن مرقدت خاکه
شده داغ دلم تازه، یه روز شیعه مرقدت رو میسازه
غریب اقام، غریب اقام، دخیلم آقا یا حضرت باقر
—
یه عمری روضه خوندی و روضه، برای مکتبت رسالت بود
میون روضه گریههای تو، برای عمه سه سالت بود
تو همسفر کنار زینب با سر شهید کربلا بودی
تو هم شبیه عمه آماج بارون تازیانهها بودی
پر از اشک و تب و تابم، پریشون کربلای اربابم
زمینه شهادت امام باقر (ع)
گشته هفت آسمان (سیه از ماتمت) ۲ یا باقر
میزند زهر شرر (بر تن و جان تو) ۲ یا باقر
میروی سوی حق (ای به قربان تو) ۲ یا باقر
عالم علمی، پور سجادی
قال باقر شد، بهر ما هادی
صد هزار عابد، عبدتان آقا
ما همه قطره، تا تویی دریا
یا محمد باقر (۳) یا مولا
یا امام باقر (۳) یا مولا
—
میرسد بر مشام (عطر و بوی بقیع) ۲ یا باقر
مرغ دل میزند (پر به سوی بقیع) ۲ یا باقر
غربتت محرز است (در جوار نبی) ۲ یا باقر
از این آل سعود (گله داره نبی) ۲ یا باقر
میشود روزی، قبرتان آباد
گریه و روضه، در بقیع آزاد
میکنیم صحن و، گنبدی احداث
ما غلامان، حضرت عباس
یا امام باقر (۳) یا مولا
—
خاطره داری از (داغ دشت بلا) ۲ یا باقر
ما شنیدیم، ولی (دیدهای روضهها) ۲ یا باقر
دیدهای قتلگاه (رقص سرنیزهها) ۲ یا باقر
دیدهای آتش و (غارت خیمهها) ۲ یا باقر
پیکری بر خاک، ناله افلاک
شد تن جدت، بی سر و صد چاک
رأس پاکش را، یک حرامی برد
زیر سم اسب، سینه میشد خرد
یا ابا عبدالله (۳) ثارالله
شعر شهادت امام محمد باقر علیه السلام
من پنجمین ولی خداوند قادرم
همنام مصطفی و ملقب به باقرم
گنجینهٔ علوم الهی است سینهام
از نسل سفره دار کریم مدینهام
بانی روضههای غروب منا منم
پرچم به دوش ماتم کرببلا منم
من غصه دار غصههای بی قرینم
من کربلا را یادگار آخرینم
من یادگار روزهای خاک وخونم
من یادگار چهرههای لاله گونم
من تشنگی را در حرم احساس کردم
یاد دو دست خونی عباس کردم
من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جد غریبم را بریدند
من دیده ام در وقت تشییع جنازه
اسبان دشمن را که خوزده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه
خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه
گرچه کنون مسموم از زهر هشامم
من کشته ویران ای در شهر شامم
من روضه خوانی در منا بر پا نمودم
خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم
من سوختم از داغ بانوی مدینه
سنگ مدینه می زنم هر دم به سینه
حالا که نقش زهر کین در جسم مانده
از جسم پاک من فقط یک اسم مانده
یا رب قرارم را ز نیرنگش ربوده
در مجلس مستی مرا دعوت نموده
زهر عدو خون کرده قلب آتشین را
گریان نموده چشم زین العابدین را
شاعر: حبیب الله موحد
در میان خرابه سر کردم
پدرم بینِ ریسمان بود و
با رقیه پدر پدر کردم
عمه ام تا به رویِ خاک افتاد
دیده ام را ز اشک، تر کردم
از همان روزِ تلخ، تا امروز
گریه هر روز تا سحر کردم
دست در دست عمهام آن روز
از دل نیزهها گذر کردم
سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت
از تنی که به آن نظر کردم
تا سه ساله میان راه افتاد
پدرم را خودم خبر کردم
آنقدر داغ دارم از آن دم
که از این زهر، خون، جگر کردم
✽✽✽
روزی که بادهای مخالف امان نداد
هفت آسمان به قافلهای سایه بان نداد
خورشید بود و سایهی شوم غبارها
خورشید بود همسفر نیزه دارها
دیدی به روی نیزه سر آفتاب را
دیدی گلوی پرپر طفل رباب را
دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود
تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود
در موج خیز شیون و ناله دویدهای
تا شام پا به پای سه ساله دویدهای
گل زخمهای سلسله یادت نمیرود
هرگز غروب قافله یادت نمیرود
هم ناله با صحیفهی ماتم گریستی
یک عمر پا به پای محرم گریستی
ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا
كسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر
ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده
سلاطین جهان یكسر گداى حضرت باقر
زبان از وصف او لكن، قلم از مدح او عاجز
كه جز حق كس نمى داند بهاى حضرت باقر
نزاید مادر گیتى ز بهر خدمت مردم
به جود و بخشش و لطف و سخاى حضرت باقر
به ذرات جهان یكسر بود او هادى و رهبر
كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر
برو كسب فضیلت كن چو مردان خدا اى دل
ز بحر دانش بى منتهاى حضرت باقر
اگر گردد شفیع ما بنزد خالق یكتا
بهر هر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر
ز اندوه و غم و محنت بود آسوده و راحت
بزیر سایه و تحت لواى حضرت باقر
شاعر : حسن فرح بخشیان
✽✽✽
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها، تمام فاصله را
تو انتهای غمی از کجا شروع کنم
خودت بگو بنویسم کدام مرحله را
چقدر خاطره تلخ مانده در ذهنت
ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگی است این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
چقدر گریه نکردید با سه ساله چقدر
به روی خویش نیاورد اید درد آبله را
دلیل قافله میبرد پا به پای خودش
نگاه تشنه آن کاروان یک دله را
هنوز یک به یک آری به یاد می آری
تمام زخم زبانهای شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
← شعر شهادت امام محمد باقر →
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش
باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش
آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت
دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت
گلدستهای نداشت حرم، مرقدی نبود
صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود
این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟
غمهای عهد کودکی از یاد کی رود
آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود
یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود
از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه
اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه
تو دیدهای چهها به اسارت به عمه شد
در شهر شوم شام، جسارت به عمه شد
تو طفل روی ناقهی عریان نشستهای
بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشستهای
تو طعم تازیانه و سیلی چشیدهای
بر روی خار، همره طفلان دویدهای
دیدی تو خیمههای به آتش کشیده را
داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را
شاعر: علی انسانی
✽✽✽
علم و کمال و حکمت و توحید جان گرفت
از نطق جان فزای تو یا باقرالعلوم
یک لحظه وا کند گره از کار عالمی
دست گره گشای تو یا باقرالعلوم
دردا که صبح و شام هشام از ره ستم
کوشید بر جفای تو یا باقرالعلوم
دردا که شد نهان به دل خاک در بقیع
روی خدانمای تو یا باقرالعلوم
شهادت مظلومانه امام محمد باقر (ع) تسلیت باد.