خطای شناختی استدلال احساسی یا هیجانی

خطای شناختی استدلال احساسی یا هیجانی موجب می‌شود فرد با توجه به احساس خود نتیجه گیری کند، برای مثال «احساس می‌کنم نادان هستم، پس نادان هستم».

ستاره | سرویس روانشناسی – همیشه با نگاه کردن به اطرافمان واقعیت را نمی‌بینیم. در واقع آنچه که از وقایع اطرافمان درک می‌کنیم تحت تاثیر خطاهای شناختی قرار می‌گیرند که در اثر مرور زمان و تجربیات گذشته در ذهن ما شکل گرفته‌اند. گویی عینکی نامرئی به چشم داریم که مانع انعکاس واقعیت در ذهن ما می‌شود. یکی از این تحریف‌های شناختی خطای شناختی استدلال احساسی نام دارد. این زمانی است که تفسیر و برداشت ما از واقعیت تحت تاثیر احساساتمان قرار می‌گیرد. احساسات منفی ما می‌تواند نتیجه گیری‌ها و انگیزه‌های رفتاری ما را تحت تاثیر قرار دهد. در ادامه در مورد این خطای شناختی و مثال‌های آن بیشتر بخوانید.

 

تعریف تحریفات یا خطاهای شناختی

انسان در طی سالهای رشد خود بنا بر تجربه‌ها و گاه یادگیری‌های زیانبار قواعدی وضع می‌کند که ممکن است انعطاف‌ ناپذیر بوده و در بسیاری از موارد به داده‌هایی که ذهن از دنیای اطرافش دریافت می‌کند فرم داده و آنها را باب میل خود تغییر می‌دهند. خطاهای شناختی مثل آینه و یا دوربینی هستند که اشکال را به همانگونه که هستند باز نمایی نمی‌کنند، بلکه شکلهای عجیب و غریبی از اشیاء را نشان می‌دهند. به عبارت دیگر خطاهای شناختی، الگوهای تفکر اغراق شده یا غیر منطقی هستند که برای فرد نهادینه شده‌اند و باعث وضعیت ناخوشایند روانی فرد مخصوصا افسردگی، اضطراب و .. می‌شوند. تحریفات شناختی باعث می‌شوند که فرد درک درست و منطقی از مسائل نداشته باشد. این الگوهای تفکر اغلب افکار و احساسات منفی را تقویت کرده و مداومت در داشتن این نگرش منفی نسبت به خود، آینده و دنیا باعث اضطراب و افسردگی و بیماری‌های روانی می‌شود.

 

خطای شناختی استدلال احساسی یا استدلال هیجانی

 

خطای شناختی استدلال احساسی

افرادی که دارای استدلال هیجانی هستند فکر می‌کنند که احساسات منفی ما لزوما منعکس کننده واقعیت‌ها هستند. این نوع استدلال احساسی ما را از بسیاری از واقعیت‌ها دور نگه می‌دارد. به طور مثال: «از سوار شدن در هواپیما وحشت دارم، چون پرواز با هواپیما بسیار خطرناک است»، «احساس گناه می‌کنم پس باید آدم بدی باشم»، «خشمگین هستم، پس معلوم می‌شود با من منصفانه برخورد نشده است»، «چون احساس حقارت می‌کنم، معنایش این است که فرد درجه دومی هستم»، «احساس افسردگی می‌کنم؛ بنابراین ازدواج خوبی نخواهم داشت»، «احساس نومیدی می‌کنم، پس حتما باید نومید باشم». در واقع شما اجازه می‌دهید تفسیرتان از واقعیت تحت تاثیر احساستان قرار بگیرد.

خطای شناختی استدلال احساسی می‌تواند در مواقعی حتی منجر به خرافه‌گرایی ‌شود. فرد اکثر تصمصیم گیری های خود را به احساسی که در موقع تصمیم گیری دارد وابسته می‌کند. هر احساس منفی نتیجه گیری منفی را پیش‌بینی کرده و زوایای منطقی مسئله مورد بررسی قرار نمی‌گیرد.

 

مثال خطای شناختی استدلال احساسی

زمانی را تصور کنید که کارهای عقب افتاده‌ای دارید ولی از انجامش طفره می‌روید. وقتی به کاری که از انجامش طفره رفته‌اید فکر می‌کنید احتمالا ناراحت می‌شوید و ترجیح می‌دهید که کار دیگری بکنید. علتش این است که به خود پیام‌های منفی می‌دهید و در اثر آن خود را گناهکار و شکست‌خورده می‌بینید.

فرض کنید قرار است به اشخاصی نامه بنویسید و از آنها تشکر کنید. ممکن است به خود بگوید این همه نامه را باید بنویسم اصلا حوصله‌اش را ندارم و احتمالا نامه‌ها خوب نخواهند شد. بهتر است اینکار را به وقتی موکول کنم که حال و حوصله بیشتری داشته باشم. کار خسته کننده‌ای است. به جای نوشتن نامه‌ها اگر کمی تلویزیون تماشا کنم بهتر است.

این اندیشه منفی که می‌توانم این کار را به روزی که حال و حوصله بهتری داشتم موکول کنم خطای شناختی استدلال احساسی است زیرا به امید حال و حوصله بهتر نوشتن نامه‌ها را به تعویق می‌اندازید. در واقع همان ضرب‌المثل گاری را به جلو اسبها بستن است. اما معمولا عمل مقدم بر انگیزه است. وقتی شروع می‌کنید انگیزه خود به خود پیدا می‌شود. بنابراین برای مقابله با این تحریف شناختی می‌توانید بگویید لزومی به سرحال بودن نیست وقتی شروع کنم احتمالا حال و حوصله پیدا می‌کنم.

شما چه استدلال منطقی دیگری می‌توانید بیاورید تا انگیزه کار شما بالا برود و تحت تاثیر استدلال هیجانی خود قرار نگیرید؟ برای آشنایی با سایر خطاهای شناختی و نیز چگونگی اصلاح آن برای داشتن احساس بهتر به مقاله زیر مراجعه نمایید:

 

 
خطاهای شناختی چه هستند و چگونه اصلاح می‌شوند؟
 
 
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

  • خیلی خیلی عالی بود واقعا به من کمک کرد. متشکرمممممم

نظر خود را بنویسید