ستاره | سرویس روانشناسی – نگاه سیاه و سفید داشتن به اتفاقات اطراف خیلی از مواقع مانع از شناخت منطقی ما از وقایع میشود و در نتیجه احساسات ناخوشایند را در ما تقویت میکند که میتواند به ما و روابطمان و نشاطمان در زندگی صدمه بزند. در واقع تفکر همه یا هیچ یک خطای شناختی است که منجر به افسردگی شده و در افراد کمالگرا نیز دیده میشود. آشنایی با خطای شناختی تفکر همه یا هیچ به ما در اصلاح آن کمک میکند.
تعریف تحریفات یا خطاهای شناختی
خطاهای شناختی، الگوهای تفکر اغراق شده یا غیر منطقی هستند که برای فرد نهادینه شدهاند و باعث وضعیت ناخوشایند روانی فرد مخصوصا افسردگی، اضطراب و .. میشوند. به عبارت دیگر تحریفات شناختی افکاری هستند که باعث میشوند که فرد درک درست و منطقی از مسائل نداشته باشد. این الگوهای تفکر اغلب افکار و احساسات منفی را تقویت کرده و مداومت در داشتن این نگرش منفی نسبت به خود، آینده و دنیا باعث اضطراب و افسردگی و بیماری های روانی میشود. یکی از مهمترین آنها تفکر همه یا هیچ است.
خطای شناختی تفکر همه یا هیچ
این نوع تفکر یکی از مهمترین خطاهای شناختی است. در این نوع افکار قانون همه یا هیچ حاکم است. فرد یک رفتار، فکر، موفقیت، پدیده یا موضوع را کلا سفید یا سیاه میبیند. هر چیز کمتر از کامل، شکست بی چون و چراست. عدم قناعت به مقدار و یا بخشی از یک کار، یک فعالیت و یا یک امتیاز، آنها را از مزایای آن امر محروم میکند. به طور مثال یک نفر که رژیم لاغری گرفته ممکن است با خوردن یک قاشق بستنی تمام رژیم خود را از دست رفته فرض کند یا یک نفر که معتقد است که یا باید فلان ماشین را داشته باشد یا اصلا هیچ ماشینی را نمیخواهد دچار خطای شناختی تفکرهمه یا هیچ است. برای نمونه، گاهی مرد دیر به منزل میآید یا زنی غذایش میسوزد. زن میگوید: تو همیشه دیر میآیی. مرد میگوید: تو همیشه غذا را میسوزانی.
افرادی که اغلب در گفتوگوهایشان از کلماتی مانند: همیشه، هرگز، همه، هیچ، هیچوقت و… استفاده میکنند افرادی هستند که جایی برای اشتباه دیگران و خودشان نمیگذارند. گویی در ذهنیت چنین اشخاصی همه امور به دو دسته تقسیم میشود، خوب یا بد، زشت یا زیبا، خوشبخت یا بدبخت، سیاه یا سفید. انگار در حد فاصل سفید و سیاه، رنگی به نام خاکستری وجود خارجی ندارد.
به نظر میآید یکی از عوامل این خطای شناختی به فرهنگ عیب جویی بازگردد. تصور میکنیم همه انسانها و همه چیز در زندگی باید کامل و بینقص باشد و هر چیزی که کمتر از کامل باشد به منزله شکست و ناکامی مطلق تلقی میشود. برای نمونه فقط کافی است نقطه ضعفی در فردی ببینیم چنان آن را بزرگ میکنیم که نفرت سراپای وجود ما را میگیرد و خود را در انتخاب خود شکستخورده میبینیم و افسرده و غمگین میشویم.
افرادی که دچار این تحریف میشوند، هیچ چیزی را نمیتوانند بطور نسبی ارزیابی کنند. همه چیز باید عالی باشد، در غیر اینصورت بد است و حد میانهای وجود ندارد. همه چیز سفید است یا سیاه و رنگی به نام خاکستری وجود ندارد. یا من آدم موفق و لایقی هستم و یا فرد شکست خورده و نالایق هستم. کسانی که این طرز فکر را دارند، از هر اشتباهی میترسند. وقتی که قادر نیستید مسائل را خاکستری ببینید.
اصطلاح “یا این یا آن دیدن امور” نیز برای این نوع تفکر بکار برده شده است. اگر کسی خوب نباشد، حتما بد است. اگر خوشبخت نباشد، حتما بدبخت است. اگر صلاحیت ندارد، حتما بی صلاحیت است. کمال گرایی نیز از لحاظی شبیه به همین طرز تلقی است. برای فرد کمال گرا، اگر کاری صد در صد کامل و بی عیب نباشد، به کلی بد و خراب است. راه میانهای وجود ندارد.
واقعیت ان است که در طبیعت چیزی به نام سفید مطلق وجود ندارد و تنها در عالم ذهن و خیال باید آن را جستجو کرد. آن چه در واقعیت وجود دارد، آمیزه ای از سفید و سیاه ( خاکستری ) است. افرادی که دیگران را با تمام خوبیها و بدیهایشان میپذیرند و معتقدند انسانها مجموعهای از هر دو جنبه هستند و هرگز تنها بدیهای آنها را نمیبینند و اگر هم در آنها نقطه ضعفی ببینند به جای زیر سوال بردن کل شخصیت آنها، رفتار خاصی را در نظر گرفته و در رفع آن به او کمک میکند.
برای آشنایی با سایر خطاهای شناختی و نیز چگونگی اصلاح آن برای داشتن احساس بهتر به مقاله زیر مراجعه نمایید: