بیوگرافی کارل گوستاو يونگ
کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung) روانپزشک و فیلسوف بزرگ سوئیسی در تاریخ ۲۶ ژوئیه ۱۸۷۵ (۴ مرداد ۱۲۵۴) در کسویل سوییس متولد شد. او تنها پسر یک کشیش پروتستان انجیلی اصلاحطلب سوییسی بود و خانواده او غرق مذهب بود. هشت عمو و پدربزرگ مادری یونگ همگی کشیش بودند. او در جایی خود را نسبتا سوئیسی میداند زیرا قدمت ملیت سوئیسی خانوادهاش به صد سال نمیرسد. اولین زمین بازی یونگ گورستان کلیسا بود.
پدر یونگ اغلب اوقات عصبانی و كجخلق بود و مادر او هم از اختلالات روانی و افسردگی رنج میبرد. زمانی كه این وضعیت از قدرت تحمل او خارج شد، به اتاق كوچک زیر شیروانی خانه پناه برد. در این اتاقک، یونگ همدم و همراهی داشت كه او را تسلی میداد. این همدم مجسمهای بود كه او خودش تراشیده بود.
یونگ در دوازده سالگی به دلیل بیماری صرع که دورههایی از حالت غش را منجر میشد به نحوی از رفتن به مدرسه شانه خالی میکرد، اما با اراده خود از این سرگیجه و غش و ضعف خلاص شد. او بهتدریج به مردی قدبلند، خوشصورت و ورزشکاری نیرومند تبدیل شد. یونگ اساسا شخصیتی درونگرا داشت و تا پایان عمرش نیز این ویژگی را حفظ نمود.
تحصیلات
در جوانی مجذوب علم و فلسفه شد و دانشگاه بازل برای تحصیل در رشته پزشکی به او بورس داد. در سن بیست سالگی پدرش درگذشت و خانوادهاش مجبور به ترک خانه کشیشان شدند و به باتمیتگرمیل نزدیک بازل نقل مکان کردند. یونگ به عضویت انجمن مناظرات دانشگاه درآمد. او در مباحثات و وصلهپینه کردنهای عقلانی پیشرفت فوقالعادهای داشت. یونگ در یک «تابش شهودی» پی برد آموزهای که او دنبالش میگردد روانپزشکی است.
ازدواج
یونگ در ۱۴ فوریه ۱۹۰۳ با اما یونگ (اما روشنباخ) (۱۹۵۵–۱۸۸۲) ازدواج کرد. «اما» از یک خانواده آلمانی-سوئیسی و زنی تحصیلکرده، زیبا و محبوب بود. او دختر یک کارخانهدار ثروتمند بود و این باعث آزادی یونگ از لحاظ مالی شد.
دیدگاه یونگ
یونگ زندگی حقیقی را گسترش آگاهی میداند نه جریان زندگی در خود. او میگوید که شخصیتی وحدت یافته به احساس و دریافت زندگی میرسد و انسان صرفاً پدیدهای با جنبههای گوناگون نیست. او «شدن» را همراه با رنج میداند. از نظر یونگ فرصت مناسب برای توسعه شخصیت انسان کافی نیست. او رشد بشر را از منابع درونی میداند و کسی را که در درون فقیر است دارای رشد شخصیتی ناشی از بیرون وجودش میداند.
«انسان و سمبولهایش» یک از معروفترین کتابهای یونگ است در نزد مردم است که به زبان فارسی نیز ترجمه شدهاست؛ که در این کتاب فقط شرح مختصری بر نظریات یونگ مانند کهنالگو و … داریم؛ و در کل این کتاب جز آثار اصلی یونگ نبوده و انتشار آن در جهت آشنایی بیشتر مردم با افکار او بود.
او همچنین در آثار خود به آنیما و آنیموس اشاره میکند که در بخش ناهشیار ذهن افراد نقشی کلیدی ایفا میکنند. بر اساس گفتههای یونگ آنیما در ضمیر ناهشیار مرد به صورت یکی شخصیت درونی زنانه جلوهگر میشود و آنیموس در ضمیر ناهشیار زن به صورت یکی شخصیت درونی مردانه پدیدار میشود.
در سال ۱۹۱۳ و در سن ۳۸ سالگی یونگ تجربه وحشتناک «رو به رویی با ناخودآگاه» را داشت. او تصاویری میدید و صداهایی میشنید. او نگران بود که دچار روان پریشی یا اسکیزوفرنی باشد. او باور داشت که این یک تجربه ارزشمند است و بنابراین در خلوت به خود القای توهم و یا به زبان خودش خیال پردازی میکرد. او سپس این وقایع را در یک دفتر چرم قرمز ثبت کرد و به مدت شانزده سال گاهوبیگاه بر روی آن کار میکرد.
در سال ۱۹۲۲ یونگ املاكی در دهكده بولینگن خرید و در آنجا یک ویلای تابستانی بنا نمود. او در این زمین برج دایرهای شكلی بنا نمود كه به گوشه عزلتنشینی وی تبدیل گردید. قابل تأمل است كه همه مكانهایی كه یونگ از روز تولّد در آن زندگی كرده یا كنار رودخانه بوده است یا دریاچه.
تجربه نزدیکی با مرگ
یونگ در اوایل سال ۱۹۴۴ در ۶۹ سالگی بر اثر سانحهای زمین خورد و پایش شکست. پس از آن دچار یک حمله قلبی شد و تحت تأثیر دارو و در حال مرگ به هذیانی (تجربه نزدیک به مرگ) دچار شد و پدیده خروج روح از بدن را تجربه کرد. وی در زاویهای دیگر از تجربهاش، معبدی سنگی را میبیند که که پاسخ سوالات بسیاری را در آن در دسترس خود میدیده است! یونگ سالها پس از این تجربه هفده سال دیگر به حیات خود ادامه میدهد در حالیکه پزشک معالج وی اندکی پس از هوشیاری اش، به عفونت خون مبتلا و درمیگذرد! پس از این بیماری بود که آثار اصلی یونگ در پی شناخت نوین وی از زندگی نوشته شد.
او اولین کسی بود که در قرن بیستم، کیمیاگری را از لحاظ روانشناسی قابل دسترسی ساخت و نشان داد که چگونه رازهای کیمیاگری شبیه صورتهای مثالی رؤیا هستند.
مرگ همسر
همسر یونگ، در ۲۷ نوامبر ۱۹۵۵ فوت کرد. از آن به بعد یک زن انگلیسی به نام روث بیلی تا پایان مرگ همراه و پرستار او شد.
مرگ یونگ
یونگ راجع به کارهایش مکاتبات بسیاری داشت و بارها در سنین کهولت از او تجلیل به عمل آمد. او در سن ۸۵ سالگی در آخرین شب حیات خویش چشمانش را گشود و جامی از بهترین شرابی که در خانه داشت نوشید. روز بعد در ۶ ژوئن ۱۹۶۱ در کمال آرامش از دنیا رفت.