گروس عبدالملکیان شاعر ایرانی ۱۸ مهر ۱۳۵۹ در تهران به دنیا آمد. او اصالتاً نهاوندی و فرزند محمدرضا عبدالملکیان شاعر است. گروس نوشتن را از ۱۱ سالگی آغاز کرد و اولین شعرهایش در مجلات کیهان بچهها و سروش نوجوان به چاپ رسید. چنانکه خودش اشاره میکند از سال ۱۳۷۷ مطالعه نقد و نظریه ادبی را آغاز کرد و برخی از اولین شعرهای جدیاش را که بعدها در کتاب اولش منتشر شدند در مطبوعات تخصصی آن سالها از جمله کارنامه و عصر پنجشنبه به چاپ رساند. گروس عبدالملکیان در سال ۱۳۸۱ اولین کتابش را با نام پرنده پنهان منتشر کرد. کتابهای «پرنده پنهان»، «رنگهای رفته دنیا»، «سطرها در تاریکی جا عوض میکنند»، «حفرهها»، «پذیرفتن» مجموعه اشعار او هستند. همچنین در سال ۱۳۹۲ گزیدهای از شعرهایش همراه با عکس و با همکاری ۳۶ عکاس ایرانی از جمله عباس کیارستمی، سیفالله صمدی، افشین شاهرودی و… در کتابی با عنوان «هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست» به چاپ رسیده است.
بهترین اشعار گروس عبدالملکیان
برخی از اشعار گروس عبدالملکیان که شامل شعر سپید عاشقانه نیز می شود را با هم می خوانیم.
کدام پل؟
دختران شهر
به روستا فکر میکنند
دختران روستا
در آرزوی شهر میمیرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر میکنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
میمیرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد؟
❅♥❅♥❅♥
چه غمگنانه است
ایستادهام
در اتوبوس
چشم در چشمهای نگفتنیاش
یک نفر گفت:
«آقا
جای خالی
بفرمایید»
چه غمگنانه است
وقتی در باران
به تو چتر تعارف کنند
❅♥❅♥❅♥
دو سال
دو سال است که میدانم
بیقراری چیست
درد چیست
مهربانی چیست
دو سال است که میدانم
آواز چیست
راز چیست
چشمهای تو شناسنامه مرا عوض کردند
امروز من دو ساله میشوم
❅♥❅♥❅♥
خواب
حالا که رفتهای، بیا
بیا برویم
بعد مرگت قدمی بزنیم
ماه را بیاوریم
و پاهامان را تا ماهیان رودخانه دراز کنیم
بعد
موهایت را از روی لبهایت بزنم کنار
بعد
موهایت را از روی لبهایت بزنم کنار
بعد
موهایت را از روی لبهایت…
لعنتی
دستم از خواب بیرون مانده است
❅♥❅♥❅♥
آواز مه
سینهام را آماده کردهام
بلیط قطار را پاره میکنم
و با آخرین گله گوزنها
به خانه برمیگردم
آنقدر شاعرم
که شاخهایم شکوفه داده است
و آوازم
چون مهای بر دریاچه میگذرد:
شلیک هر گلوله خشمی است
که از تفنگ کم میشود
سینهام را آماده کردهام
تا تو مهربانتر شوی
❅♥❅♥❅♥
قایق کاغذی
یک جفت کفش
چند جفت جوراب با رنگهای نارنجی و بنفش
یک جفت گوشواره آبی
یک جفت…
کشتی نوح است
این چمدان که تو میبندی!
بعد
صدای در
از پیراهنم گذشت
از سینهام گذشت
از دیوار اتاقم گذشت
از محلههای قدیمی گذشت
و کودکیام را غمگین کرد
کودک بلند شد
و قایق کاغذیاش را بر آب انداخت
او جفت را نمیفهمید
تنها سوار شد
آبها به آینده میرفتند
همین جا دست بردم به شعر
و زمان را
مثل نخی نازک
بیرون کشیدم از آن
دانههای تسبیح ریختند:
من
تو
کودکی
قایق کاغذی
نوح
آینده
تو را
با کودکی ام
بر قایق کاغذی سوار کردم و
به دوردست فرستادم
بعد با نوح
در انتظار طوفان قدم زدیم
❅♥❅♥❅♥
فلاش بک
فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را میکشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به اینکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است
اصلاً
این فیلم را به عقب برگردان
آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین
پلنگی شود
که میدود در دشتهای دور
آن قدر که عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین
زمین
نه!
به عقبتر برگرد
بگذار خدا
دوباره دستهایش را بشوید
در آینه بنگرد
شاید
تصمیم دیگری گرفت
❅♥❅♥❅♥
زخم
از بیداری فرار میکنی به خواب
می بینی
جای دستبند بر بیداریت درد میکند
جای لبهای خالی بر پیشانیت
جایت در زندگی درد میکند،
زخم است…
زخم را باید خاراند
پوستش را کند
پوست را باید کند
انداخت روی مبل
که خانه زیبا شود
❅♥❅♥❅♥
رنگهای رفته دنیا
نه راهی به رویا میرسد
نه رویایی به راه
بر میگردم
به رنگهای رفته دنیا
به موهای مادرم
پیش از آنکه پدر ببافدش
به خاک
پیش از آن که تو در آن به خواب روی
و آن کتاب کوچک غمگین
– پیامبر شدن در جزیره متروک-
از هم
به هم گریختهایم
از خاک
به زیر خاک
و انگار تمام جادهها را
با پرگار کشیده است
و انگار مرگ نقطهای است
که به پایان تمام جملهها میآید
و آن پرنده کوچک
که رویای من و تو بود
در دهانش برگی گذاشتهاند
تا سکوت کند
از شب به شب گریختهایم
دستهایت را به تاریکی فرو ببر
و هر چه را که لمس کردی
باور کن
❅♥❅♥❅♥
بهمن کوچک
درهها گلوله خوردهاند
جنگل گلوله خورده است
خون همین حالا دارد
در انارها جمع میشود
من اما
بر تپهای نشستهام
بهمن کوچک دود میکنم
یعنی تنهایم
یعنی نام هیچ کس در دهانم نیست
و اندوه را
مثل عینک دودی
بر چشم گذاشتهام
خوب میداند با خورشید چه کار کند
میداند چگونه سبزی شاخهها را
از پا در بیاورد…
باید بروم
این بهمن کوچک را ترک کنم
اسفند را
بهار را هم…
باید بروم
❅♥❅♥❅♥
غمگین نباش
مسیر خانه ات را
از حافظه کفشهایم پاک کرده ام
غمگین نباش!
خودت هم میدانی
همیشه عکس تکی ِ تو زیباتر بود
زیبایی تو و خستگی این دیوار
که به هر حال به من تکیه داده است
دلم گرفته
درست مثل لک لکی
که بالهایش را برای کوچ امتحان میکند
دلم گرفته و
میدانم
این هواپیما هیچ وقت
بر دریاچهای فرود نمیآید
دلم گرفته و
باز نمیشود
در این قوطی
سرانجام
قرصها را خواهم خورد
❅♥❅♥❅♥
اگر شعرهای من زیباست
اگر شعرهای من زیباست
دلیلش آن اس
که تو زیبایی
حالا
هی بیا و بگو
چنین است و چنان است
اصلاً
مهم نیست
تو چند ساله باشی
من همسن و سال تو هستم
مهم نیست
خانهات کجا باشد
برای یافتنت کافی است
چشمهایم را ببندم
خلاصه بگویم
حالا
هر قفلی که میخواهد
به درگاه خانهات باشد
عشق پیچکی است
که دیوار نمیشناسد
❅♥❅♥❅♥
شعرهای کوتاه گروس عبدالملکیان
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم!
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود
❅♥❅♥❅♥
هر نتی که از عشق بگوید زیباست
حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که
در انتظار صدای توست…
❅♥❅♥❅♥
چه فرقی میکند
من عاشق تو باشم،
یا تو عاشق من!؟
چه فرقی میکند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان آغاز میشود؟!
❅♥❅♥❅♥
صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شبها در سینهام میدوی
کافی ست کمی خسته شوی
کافیست بایستی
❅♥❅♥❅♥
به شانهام زدهای
که تنهاییام را تکانده باشی!
به چه دلخوش کردهای؟!
تکاندن برف
از شانههای آدم برفی؟!
❅♥❅♥❅♥
ندیده ای؟!
همان انگشت که ماه را نشان میداد
ماشه را کشید
❅♥❅♥❅♥
پیراهنت در باد تکان میخورد
این
تنها پرچمی ست که دوستش دارم
❅♥❅♥❅♥
ما
کاشفان کوچه ی بنبستیم
حرفهای خستهام داریم
این بار
پیامبری بفرست
که تنها گوش کند
❅♥❅♥❅♥
میخواستم بمانم
رفتم
میخواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم
من بودم
که نبودم
❅♥❅♥❅♥
کلید
بر میز کافه جامانده است
مرد
مقابل خانه جیبهایش را میگردد
آینده
در گذشته جا مانده است
❅♥❅♥❅♥
نه
همیشه برای عاشق شدن
بهدنبال باران و بهار و بابونه نباش
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس
به غنچهای میرسی
که ماه را بر لبانت مینشاند
❅♥❅♥❅♥
زیر این آسمان ابری
به معنای نامش فکر میکند
گل آفتابگردان!
❅♥❅♥❅♥
موسیقی عجیبی ست مرگ
بلند میشوی
و چنان آرام و نرم میرقصی
که دیگر هیچکس تو را نمی بیند
❅♥❅♥❅♥
و ماه
دهانِ زنی زیباست
که در چهارده شب
حرفش را کامل میکند
لیلا
خیلی عالی وزیبا هستند ،همیشه با اشعارشون ارتباط برقرار می کنم ،آرزوی سلامتی وموفقیت بیشتر برای این شاعر بزرگ
الناز
فوق العاده و در عین سادگی پرمفهوم…
نوید
خیلی خوب و زیبا
بدون نام
عالی بود