جعفر بن محمد بن علی بن حسین معروف به امام صادق (ع) امام ششم شیعیان است. او در ۱۷ ربیعالاول سال ۸۳ قمری به دنیا آمد. پدرش امام باقر (ع) و مادرش ام فروه است. امام صادق (ع) در ۳۱ سالگی به امامت رسید و دوران امامتش ۳۴ سال طول کشید.
امام صادق (ع) نشر فقه آل محمد (ص) و علوم اهل بیت را مقدّم شمرد تا آن اندازه که امروزه بیشتر احادیث شیعه از امام صادق (ع) است و شیعه به نام جعفریه شناخته میشود. به دلیل دانش گستردهای که ایشان داشت، جلسات درسشان بسیار پررونق بود و افرادی با گرایشهای مختلف در درس وی حضور مییافتند تا جایی که تعداد شاگردان وی را ۴۰۰۰ نفر ذکر کردهاند. آن حضرت در ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هجری قمری به وسیله منصور عباسی مسموم و شهید و در قبرستان بقیع دفن شد.
شاعران بسیاری در عرض ارادت به ساحت این امام همام طبع خود را آزمودهاند و شعرهای بسیاری برای آن جناب سرودهاند. مجله ستاره ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت مؤسس مکتب فقه جعفری زیباترین اشعار در باب شهادت امام صادق (ع) را برای شما گردآوری نموده است.
اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)
آن قدر بیصدا و خموش از ترانهای
حِس میكنم شكسته و بیآشیانهای
آقا شنیدهام پِی مركب دویدهای
پای برهنه، نیمهی شب، چی كشیدهای؟
با پنجه زهر بر جگرت چنگ میزند
با لكّههای خون به لبت رنگ میزند
گیسو سفید، قدّ كمان، بین بستری
آقا چه قدر پیر شدی… شكل مادری
اشك فراق در نگهت موج میزند
دلواپس یتیمی موسی بن جعفری
چشم بقیع منتظر مقدمت شده
تو آخرین امانت شهر پیمبری
حالا به یاد خاطره دست بستهات
گریان برای غربت زهرا و حیدری
آتش گرفت خانهات امّا كسی نشد
در بین شعله كُشته دیواری و دری
دشمن برای قتل تو شمشیر میكشید
قلب نبی ز غصه تو تیر میكشید
پیغمبر خدا به كجا بود…كربلا…
آنجا كه خون ز فاجعه تصویر میكشید
وقتی سر حسین به نیزه بلند شد
كلّ سپاه نعره تكبیر میكشید
“علی صالحی”
****
از ازل دَرد به پیمانه مردان كردند
دل عاشق شده را كلبه احزان كردند
هركسی را كه به عالم سر حشمت خواهیست
لطف كردند و شبی خادم سلطان كردند
سفره به وسعت صدق تو گشودند به دهر
انبیا را سر احسان تو مهمان كردند
همه آفاق گرفته است به خود رنگ تو را
با وجودی كه همه فضل تو كتمان كردند
در تو دیدند ملائک صفت خالق را
علت این است اگر، سجده به انسان كردند
بر سر سفره دونان نبرم منت نان
من همانم كه به من لطف فراوان كردند
هشتمین آینه وجه خدایی، صد حیف
شش جهت ظلم به تو حضرت جانان كردند
دل شب بود كه گنجینه دین را بردند
عدهای كفـر صفت، سرقت ایمان كردند
پا برهنه عقب اسب دواندند تو را
آسمان را پس ازاین حادثه گریان كردند
همه روضه همین است كه آقای مرا
مدتی گوشه اصطبل به زندان كردند
گر نبودی، اثر از روضه ارباب نبود
خلق با حنجر تو ذكر حسین جان كردند
“یاسر حوتی”
****
بارها سینه سوزان مرا سوزاندند
وقت و بی وقت دل و جان مرا سوزاندند
هر شب و نیمه شب آزار دلم میدادند
در خفا قلب پریشان مرا سوزاندند
سر سجاده اهانت به نمازم کردند
بر لبم آیه قرآن مرا سوزاندند
پا برهنه برُبودند مرا از حرمم
حرمت پیری و عنوان مرا سوزاندند
ناسزا پیش دو چشمم که به مادر گفتند
به خدا عزت جانان مرا سوزاندند
من به دنبال سر اَستَرشان ذکر به لب
سوز ذکر لب عطشان مرا سوزاندند
از غم مادر خود بی سر و سامان شده ام
که به کوچه سر و سامان مرا سوزاندند
گرچه دیدند که بر کرب و بلا میگریم
باز هم دیده گریان مرا سوزاندند
به خدا بر جگرم زهر جفا مرهم بود
گرچه از کینه دل و جان مرا سوزاندند
“محمود ژولیده”
****
تو غیر جود نکردی، ولی جفا کردند
چقدر خون به دلت قوم بیحیا کردند
تو مثل فاطمه در حقشان دعا کردی
شبیه فاطمه حق تو را ادا کردند
کشند آتش و انگار کارشان این است
درست با تو شبیه سقیفه تا کردند
تو را بدون عبا دست بسته میبردند
میان راه ندانم چه با شما کردند
چه بی ملاحظه بودند آن سیه دلها
مگر رعایت قد خم تو را کردند؟
نصیب تو شده جامی ز زهر، آقا جان
چگونه درد غریبی ت را دوا کردند
قرار بود تو هم شاه بی حرم باشی
تو را گریز غزل سمت مجتبی کردند
“میثم میرزایی”
****
آسمان است و زمین دور سرش میگردد
آفتاب است و قمر خاک درش میگردد
این قد و قامت افتاده درخت طوباست
این محاسن به خدا آبروی دین خداست
این حرم خانه زهراست خجالت بکشید
این حسینیه دنیاست خجالت بکشید
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
میبریدش، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیده ست عصا بردارد
از مسیری ببریدش كه تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وا نشود
اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟!
پیرمردی كه خمیده ست كشیدن دارد؟!
بگذارید لبش یاد پیمبر بكند
وسط شعله كمی مادر مادر بكند
شعله تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است و در این كوچه زمینش نزنید
شاید این كوچه همان كوچه زهرا باشد
شاید آن كوچه باریک همین جا باشد
شاید این كوچه همان جاست كه زهرا افتاد
گر چه هم دست به دیوار شد اما افتاد
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند
در حسینیه خود روضه مادر دارند
“علی اکبر لطیفیان”
تا گلستان نبی از جور اعدا، در گرفت
جسم و جان دوستان از شعلهاش آذر گرفت
در سرای صادق آل نبی آتش زدند
چون خلیل آن شاه دین جا در دل آذر گرفت
نیمه شب در بزم منصورش ببردند از عناد
آنكه خورشید فروزان از رخش زیور گرفت
چون برون از خانه منصور شد دل پر ز خون
حضرت روح الامین دست عزا بر سر گرفت
ساخت چون منصور نامنصور مسمومش ز كین
رفت شادی از میان، غم ما سوی را بر گرفت
زد شرر بر جسم و جانش زهر كین با صد محن
شعلهاش اندر جنان بر قلب پیغمبر گرفت
دین عزادارست و مذهب شد یتیم و سوگوار
عالمی را ماتم نور دل حیدر گرفت
خون دل از دیده میافشاند با صد درد و داغ
تا سرِ او را به دامن موسی جعفر گرفت
افتخار مرثیت خوانی صفا روز نخست
در خصوص خاندان از حضرت داور گرفت
“علی سهرابی تویسركانی”
****
زین ماتمی كه چشم ملایک ز خون، تر است
گویا عزای صادق آل پیمبرست
یا رب چه روی داده، كزین سوگ جانگداز
خلقی پریش خاطر و دلها پر آذرست
مُلك و مَلك به ناله و افغان و اشك و آه
چون داغدار، حضرت موسی بن جعفرست
خون میرود ز فرط غم از چشم شیعیان
زیرا كه قلب عالم امكان مكدرست
منصور، شاد گشت ز قتل خدیو دین
اما به خُلد، غمزده زهرای اطهرست
او گرچه كشت خسرو دین را ولی به دهر
نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست
تن در نداد بر ستم و، این كلام نغز
بر پیروان حق و عدالت مقررست:
آزاد مرد، تن به زبونی نمیدهد
مرگ از حیات در نظر مرد خوشترست
تنها نه اشكبار چشم صفا زین عزا بود
دلهای شیعیان همه از غم مكدرست
****
دین از تو پدیدار شده حضرت صادق
شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق
از مکتب تو جن و ملک علم گرفتند
انسان ز تو دیندار شده حضرت صادق
دانشگاه شیعه که وجودش همه فخر است
از توست، گوهر بار شده حضرت صادق
تا یاد کنم ظلم پر از کینهی منصور
آن جا بصرم تار شده حضرت صادق
یک لحظه نیاسود مطهر گلِ جسمت
چون دم به دم آزار شده حضرت صادق
آن شب که در راز نشستی بَرِ معبود
دشمن ز تو بیزار شده حضرت صادق
آمد که تو را زخم زند بین امارت
جدّت که تو را یار شده حضرت صادق
لیکن چه گریز از غم همدردی مادر
در کوچه گرفتار شده حضرت صادق
چون فاطمه بنشست به خاک غم و غربت
افتاده به دیوار شده حضرت صادق
آمد نظرش مادر خود گفت سؤالی
او را که مددکار شده حضرت صادق؟
فطرش چو شنیدش غم تو ای گلِ زهرا
عمریست عزادار شده حضرت صادق
شعر کوتاه شهادت امام صادق (ع)
الا ای لاله ی معطر، عزیز آل پیغمبر
که بهر دین و قرآنت چنین گردیدهای پرپر
شده زین غم، گل خاتم، مدینه غرق در ماتم
دوصد نفرین به آن کس باد که مسمومت نمود از سم
****
بنال ای دل که در نای زمان، فریاد را کشتند
بهین آموزگار مکتب ارشاد را کشتند
اساتید جهان باید به سوگ علم بنشینند
که در دانشگه هستی، بزرگ استاد را کشتند
****
صادق آلِ فاطمه، منم که خون جگر شدم
میانِ کوچههای غم، غریب و در به در شدم
خدا ببین عدو مرا به هر دمی صدا کند
دلِ غمینِ و خستهام به غصه مبتلا کند
کشد به آتش جفا، گهی حریم خانهام
تو خود بدانی ای خدا غریب این زمانهام
****
صادق که اساس دین از او شد معمور
بودند ملایک پی امرش مامور
آخر ز جفا، ناصر احکام خدا
مسموم شد از ظلم و جفای منصور
****
ای ششم پیشوای اهل ولا
خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدانمایی تو
هم ز سر تا بپای صدق و صفا
زهر منصور زد شرر به دلت
آب شد پیکرت ز زهر جفا
خون شد از داغ تو دل شیعه
عالم از ماتم تو غرق عزا
****
سلام من به مدینه، به غربت صادق
سلام من به بقیع و به تربت صادق
سلام من به مدینه، به آستان بقیع
سلام من به بقیع و کبوتران بقیع
سلام من به مزار مطهر صادق
که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع
سلام من به تو ای ماه فاطمی بقیع
سلام من به تو ای یاس هاشمی بقیع
****
استاد کل هستى با جسم خسته
رفته از این جهان با دل شکسته
دردا که کشته منصور مولاى ما را
فرزند زهرا و حجت خدا را
****
داغ صادق شرر سینهام افروخته کرد
جگری سوخته یاد از جگر سوخته کرد
جگری سوخته کز داغ بر افروخته بود
باز هم از اثر زهر جفا سوخته بود
****
قامت خمیده، تن شده مانند شمع آب
این شاهد جنایت منصور کافر است
بر او بریز اشک که این گریه نزد حق
با گریه بر حسین، ثوابش برابر است
****
جسمی که آب شدا ز جفا زیر خاک رفت
در قلب آب و خاک از این داغ آذر است
خواهی اگر که بوسه زنی بر مزار او
قبرش کنار تربت زهرای اطهر است
****
مردی غروب کرد وقتی افق شکست
خورشید دیگری جای پدر نشست
او یک امام بود هرچند بیقیام
او یک رسول بود، جبریل شاهد است
****
بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه
با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه
بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت
بار دیگر آشیانی در میان شعلهها سوخت
داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق
بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق
****
شیعیان رهبر ما را کشتند
صادق آل عبا را کشتند
نور چشم علی و فاطمه را
وارث کرب و بلا را کشتند
****
کی دیده در زمانه
یک زاهدی شبانه
در لحظهی عبادت
با زور و تازیانه
با دست بسته او را
دشمن بَرَد ز خانه
****
علیرضا قاسمی
شعر کودکانه شهادت امام جعفر صادق (ع)
رئیسِ مذهبِ شیعه
شِشُمین امامِ مایی
پسرِ امامِ باقر (ع)
نورِ چشمِ ما شُمایی
شما مهربون و پاکی
شما خیلی با صفایی
شما صادقی و حق گو
به همین صِفَت سِزایی
شما الگوی صداقت
برای ما بچه هایی
اگه دینِ ما رسیده
آقا جون الان به جایی
تویِ احکام و حدیث و
تویِ فِقه و هر دعایی
واسه شاگردایی بوده
که تو کردی راهنمایی
آقا جون امامِ صادق
شما نوری از خدایی
حَرَمی نداری اما
دل و کرده ای هوایی
بَقیع و یه قَبرِ خاکی
چه مَزارِ بی ریایی
دلِ من لَک زده واست
آقا جون چه دل رُبایی
یه روزی میایم مدینه
بعدِ این همه جدایی
می سازیم حَرَم براتون
با یه گُنبدِ طلایی
روزِ مَحشر و قیامت
میشه پیشِ من بیایی
من و هم شَفاعتم کُن
آقا جون تو با وفایی
شاعر : علیرضا قاسمی