علیرضا بدیع شاعر و ترانهسرای معاصر، ۱۱ فروردین ۱۳۶۴ در نیشابور خراسان بهدنیا آمد. او که کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی دارد؛ سرودن را از سال ۱۳۷۶ و بعدها به صورت حرفهای از سال ۱۳۷۹ آغاز کرد. بدیع پیشینه همکاری با حسام الدین سراج و سالار عقیلی و… را در کارنامه هنری خود دارد. کتابهای چاپ شده از او «حبسیههای یک ماهی که دل به دریا زد»، «از پنجرههای بی پرنده»، «گنجشکهای معبد انجیر»، «شجرهنامه یک جن»، «همواره عشق» و «چله تاک» نام دارند.
زیباترین اشعار علیرضا بدیع
دیری ست دلم در گرو ناز پری هاست
روشن شده چشمم که نظرباز پری هاست
دیوانه ام و با پریانم سر و سری ست
لب تر کنم این جا پُر آواز پری هاست
لب تر کنم این خانه پریخانه ی محض است
دفترچه ی شعرم پَر پرواز پری هاست
جنّات نعیم است، گریبان کلیم است
پردیس مگر در یقه باز پری هاست
ای دختر شاه پریان! خانه ات آباد!
زیبایی تو خانه برانداز پری هاست
هر بافه مویت شجره نامه جنّی ست
چشمان تو دنیای خبرساز پری هاست
من راز نگهدارترین دیو جهانم
آغوش تو صندوقچه راز پری هاست
✿☆✿
باید شبی به قبله حاجات رو کنم
تا از خدای خویش تو را آرزو کنم
کارم رسیده است به جایی که روز و شب
در عالم مجاز تو را جستجو کنم
کندوی تازه منی و تا بنوشمت
باید به نیش این همه زنبور خو کنم
آنان که پیش ازین به مصاف تو رفته اند
گفتند در طواف تو با خون وضو کنم
چون کوزه گر سبو کند از کاسه سرم
بگذار پیش از آن سر خود در سبو کنم
چندان عجیب نیست که از رشک بشکند
آن دم که با تو آینه را روبرو کنم
دنیا به دل شکستگی ام حکم داده است
باید برای او ورقی تازه رو کنم
هم راز مجانین و هم آواز لیالی
دیروز از آن کوچه گذشتم به چه حالی
آهوبره و هوبره سرمشق گرفتند
در شکل خرامیدن از آن چشم مثالی
از رنگ و لعاب تن تو بیدگلی ها
این نقش، نگارند به اسلیمی قالی
هر سال مرا با تو به یک لحظه گذشتهست
هر لحظه گذشتهست مرا بی تو به سالی
کاشا دلم اندازه دریای تو جا داشت
جا دارد اگر بشکند این ظرف سفالی
بر مشعل بی روغن ما چشم تو روشن
در محفل بی رونق ما جای تو خالی
✿☆✿
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
با رنگهای تازه مرا آشنا کند
پاییز میرسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند
او میرسد که از پس نه ماه انتظار
راز ِ درخت باغچه را برملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوههای تازه بیارد، خدا کند
او میرسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها
یک فصل را بخاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش… صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند…
✿☆✿
اگر به رسم ادب از سرش کلاه گرفت
نسیم باز مرا با تو اشتباه گرفت
دمی به ناز حجاب از رخت کنار زدی
پرنده پر زد و آهو رمید و ماه گرفت
به روی گردنت افتاد تاری از گیسو
تمام گردنه را یک تن از سپاه گرفت
دلی چنین که تو داری تصاحبش سخت است
مگر که آینه را می توان به آه گرفت
تو را چنان وطنم از غریبه می گیرم
اگر که دست تو در دست او پناه گرفت
✿☆✿
مژگان به زیر سایه ابروی تاق توست
یا مردم نمازگزار رواق توست؟
آهسته روزگار مرا هم سیاه کن
با خط چشم و آنچه که باب مذاق توست
قندان نقره کاری بازار اصفهان
تقلید ناشیانه ای از سیم ساق توست
افتاده است هشت بهشت از نگاه من
هرجا که چشم کار کند چارباغ توست
افتاده این که در سر تو نفخه من است
افتاده آن چه در دل من اتفاق توست
ما تشنه همیم و به هم چون که می رسیم
آغاز احتیاج من و اشتیاق توست
قشلاق کرده ام به تو از دست زندگی
چندی ست پایتخت جهانم، اتاق توست
✿☆✿
تا زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم
امروز محتاج توام؛ فردا نمی خواهم
آشفته ام…زیبایی ات باشد برای بعد
من درد دارم شانه ای مردانه می خواهم
از گوشه ی محراب عمری دلبری جستم
اکنون خدا را از دل میخانه می خواهم
می خندم و آیینه می گرید به حال من
دیوانه ام، هم صحبتی دیوانه می خواهم
در را به رویم باز کن! اندوه آوردم
امشب برای گریه کردن شانه می خواهم
ماه و ماهی علیرضا بدیع (خواننده حجت اشرف زاده)
تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره فیروزه تراشی
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی
ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار
هشدار! که آرامش ما را نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی… چه نباشی
ترانه ای از علیرضا بدیع
چه نزدیکه این جا به ما آسمون
نفسها به رنگین کمون میخوره
چه احساس خوبی که وقت دعا
توی مشتمون از ستاره پره
به شوق ملاقات این قبله گاه
ملائک شب و روز در میزنن
یه خورشید با موجی از کفترا
به دور سرش بال و پر میزنن
دل ابرا پر میزنه تا خدا
تو هم وقتی دلتنگ بودی ببار
چهار فصل شهر بهشتو ببین
بهار و بهار و بهار و بهار
یه بارون بی وقفه توی دلم
چشامو به دریا بدل میکنه
خودش گفته تنها نمیذارمت
به قولی که داده عمل میکنه
دارم میرم اما دلم پیشته
کی گفته ازت دور میشه دلم؟
تو رو دارم و تا ابد دلخوشم
داره باغ انگور میشه دلم…
خودش گفته دسگیری از آدما
واسه بندگی بهترین فرصته
من و تو اگه آسمونی بشیم
مقدسترین کارمون خدمته
بدون نام
واقعا برای همچین ادم هایی متاسفم من جای حمید هیراد بودم خفه ت میکردم خجالت نمیکشی تو
بدون نام
واقعا متاسفم برا همچین ادم هایی که فقط از اینو اون ایراد میگیرند تو کار دیگه ای نداری چه جوری مجری هستی تو اخه
سوزان
شعرهات اصلن زیبا نیست
بدون نام
سلام
شعرهای پر احساس شما از واقعیت ضمیر پاک شما خبر می دهد .از خواندن اشعار شما نهایت آرامش و شور و شوق وصف ناپذیری بدست آوردم .موفق باشید
سحر یه هیرادی
اقای بدیع به اقتضای سنت باید بهت احترام بذارم ولی تو با حرف های دروغ که در باره حمید هیراد درست کردی و بدون ترس از خدا به زبون اوردی تمام حرمت ها رو شکوندی با این که حاضرم قسم بخورم اجرای حمید هیراد پلی بک نبود اما حتی اگه بود نباید عیب کسی رو به زبون میاوردی ما همه شیعه علییم امام مون عیب و دید و به زبون نیاورد ولی تو ندیده با ابروی یه هنرمند که کلی طرفدار داره و خودش هم تو یکی از مصاحبه هاش گفته که ادم به شدت حساسیه و حتی به خاطر اینکه وارد حاشیه نشه خیلی کم از خونه بیرون میره به سخره میگیری واقعا برای جامعه هنر متاسفم که یکی مثل شما قصاوتش میکنه
عرشيا
من نميدونم با چه نيتي اين كار انجام شده ولي در هر صورت خيلي از خواننده ها بصورت پلي بك اجرا ميكنن مثل سياوش قميشي ولي اونها هم طرفداران خودشون رو دارن . البته مخاطب ميفهمه و نياز به گفتن كسي نيست .