دعای رحمت و هدایت – دعاهای قرآنی

دعای رحمت و هدایت از کارآمدترین دعاهای قرآنی است. دعای رحمت و هدایت را اصحاب کهف بعد از خروج از شهرشان برای فرار از دشمنان خواندند.

ستاره | سرویس مذهبی – هر جایی که کاملا از همه جا ناامید شدید این دعا را بخوانید. دعای رحمت و هدایت همان دعایی است که اصحاب کهف در اوج استیصال به زبان آوردند و خداوند حاجت آن ها را برآورده نمود.

دعای رحمت و هدایت

برای این که رحمت و حدایت خداوند شما را در بر بگیرد این دعا را زمزمه کنید:

«رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً»

(قسمتی از آیه ۱۰ سوره کهف)

«پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن و راه نجاتی برای ما فراهم ساز»

 

دعای رحمت و هدایت دعاهای قرآنی

دعای رحمت و هدایت از زبان چه کسی است؟

دعای رحمت و هدایت از زبان اصحاب کهف است. اصحاب کهف وقتی که تصمیم به فرار از شهر خود گرفتند از خدا خواستند تا راه نجاتی برای آن ها فراهم سازد.

خلاصه ماجرای دعای رحمت و هدایت

ظاهرا ماجرا این بوده که چند جوان خداپرست از ترس این که به سبب اعتقادات شان مورد آزار واقع شوند به سوی غاری پناه می برند. همه راههای نجات به سوی آن ها بسته شده و مورد تعقیب دشمنان قرار داشته اند. در آن هنگام دست به دعا برداشته و خواستار رحمت و تأیید الهی شدند و به جهت این که از میان قوم خود فرار کرده و آنها در جستجویشان بودند تا هر جا آنها را یافتند، به قتل برسانند یا آنها را به پرستش غیرخدا وادار کنند، لذا به درگاه الهی دعا کرده و از خدا خواستند تا آنها را به روزنه نجاتی هدایت کند و ایشان را از شر دشمنانشان محفوظ بدارد و به رحمت و قدرت خود وسایل نجات آنها را مهیا کند.

اصحاب کهف خواهان چگونه رشدی بودند؟

مراد از رشد همان راه یافتن به روزنه نجات است. جمله (فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً) تفریع دعای آنهاست بر بازگشتن شان. گویا وقتی ناتوانی و بیچارگی خود را دیدند، مضطر به این شدند که از درگاه خداوند مسئلت‌ نمایند. این تفریع را کلمه (من لدنک) تایید می کند؛ زیرا اگر دستشان از هر چاره‏ ای قطع نشده باشد و یاس و نومیدی از هر طرف آن ها را احاطه ‏ نکرده باشد رحمتی را که درخواست‌ کردند مقید به قید (لدنک) نمی کردند، بلکه می گفتند: «آتنا رحمة: خداوندا به ما رحمتی فرست» همچنان که دیگران می گویند: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» (بقره آیه ۲۰۱) و یا می گویند: «رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ» (آل‌عمران آیه ۱۹۴). پس مراد از رحمت سؤال شده تایید الهی در جایی که مؤیدی غیر او نیست، بوده است.

نکته های طلایی دعای رحمت و هدایت

۱- دعا همراه با تلاش و حرکت موثر است . (أَوَى… ربنا )

 

۲- هجرت از محیط فاسد برای حفظ ایمان و ارزشها کاری جوانمردانه است (أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ)

 

۳- هجرت و قیام برای خدا زمینه دریافت امدادهای الهی است (أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ…فضربنا)

ماجرای اصحاب کهف در آیین اسلام

اصحاب کهف عده‌ای مسیحی بودند که در دوران حکمرانی یکی از حکمرانان محلی روم باستان به نام دقیانوس، در شهری به نام فیلادلفیا که امروزه به آن آلاشهر گفته می‌شود و در ترکیه امروزی واقع است، زندگی می‌کردند. این افراد همگی جز یکی از آنان که یک چوپان به همراه سگش بود از اشراف زادگان و درباریان بودند و دین خود را از حاکم زمان مخفی نگه داشته بودند.

آن ها سرانجام از ظلم حاکم روزگار به ستوه آمده بر اساس الهامی که از خداوند دریافت کردند («پس هنگامی که از خدایان دروغین دوری جستید به غار پناهنده شوید تا پروردگارتان رحمتش را بر شما ارزانی دارد») به سمت غاری رفتند تا در آن پنهان شوند. وقتی که به غار رسیدند به خواب عمیقی فرو رفتند و در حدود ۳۰۰ سال به خوابیدند؛ پس از ۳۰۰ سال که بیدار شدند ابتدا تصور کردند که فقط چند ساعتی بیش نخوابیده اند. اما وقتی به به صورت پنهانی شهر رفتند تا چیزی برای خوردن تهیه کنند همه چیز را تغییر کرده یافتند. سرانجام به غار برگشتند و دیگر اثری از آن ها یافت نشد.

ماجرای اصحاب کهف در آیین مسیحیت

گیبون، مورخ معروف انگليسی، داستان اصحاب کهف را چنين نقل می‏کند: هنگامی که مسيحيان گرفتار ستمگري های امپراتور دیکیوس بودند، ۷ تن از جوانان اشراف زاده شهر «افسوس» در غار وسيع و عميقی در کوهی، در کنار شهر پنهان شدند. امپراتور ستمگر برای نابودی جوانان، فرمان داد دهانه غار را با ساختن تپه مستحکمی از سنگهای بزرگ و ضخيم ببندند. در اين حال، جوانان به خوابی عميق فرو رفتند. اين خواب به‏گونه‏ای معجزه آسا ۱۸۷ سال به طول انجاميد، بدون آن که در اين مدت به قوای حياتی ايشان آسيبی برسد.

پس از اين مدت، بردگان «ادولیوس» که وارث کوه مزبور بودند، برای احداث ساختمان مجلل روستايی در آن محل، آن سنگهای ضخيم را برداشتند. با برداشتن سنگها، اشعه آفتاب به درون غار نفوذ کرد و عامل بيدار شدن جوانان خفته در غار گرديد. آنان که می‏پنداشتند ساعاتی اندک در خواب بوده‏اند احساس گرسنگی کردند، ازاين‏رو بر آن شدند که يکی از آنان به‏طور مخفيانه و ناشناس به شهر بازگردد و غذايی فراهم آورد.

آنان «جامبلیکوس» را برای اين کار برگزيدند. اما اين جوان (اگر روا باشد که پس از اين خوابِ دراز مدت، نام «جوان» بر وی اطلاق کنيم) نتوانست منظره شهر بومی خود را که پيش‏تر با آن آشنا بود، باز شناسد. هراس او هنگامی فزونی يافت که صلیب بزرگی را بر دروازه بزرگ شهر افِسوس مشاهده کرد. لباس شگفت‏آور و منفرد و لهجه قديمی و متروک او نانوا را متحير و سراسيمه کرد. هنگامی که جامبليکوس پول قديمی رايج در دوران امپراتور ديکيوس را به نانوا داد نانوا پنداشت که اين جوان به گنجی دست يافته است، از اين‏رو وی را نزد قاضی برد و در آنجا با تبادل پرسش و پاسخهايی، داستان حيرت‏انگيز و درنگ دراز مدت نزديک به دو قرن آنان در غار روشن شد.

در پی اين رخداد، اسقف شهر افِسوس، کاهنان، حاکمان و مردم شهر و حتی خود امپراتور «شیودوسیوس» برای مشاهده غار مورد نظر شتافتند. پس از آن که ۷ جوان، خود را به حاضران رسانيدند و ماجرای خود را برای ايشان بازگو کردند مرگ آنان فرا رسيد و با کمال آرامش از دنيا رفتند.

منبع: مرا زیبا بخوان (ربناهای قرآنی)
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید