تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
با عجله تصمیم گرفتن در کارها باعث ندامت و پشیمانی تو خواهد شد، پس از عجله در تصمیمگیری بپرهیز. اگر قصد انجام کاری را کردهای، اندکی صبر کن، روزی دلت برای جایگاه امروزت تنگ خواهد شد، موقعیت فعلیات هم چندان بد نیست. به سخنان هرکسی گوش فرا نده. سخنان افراد مختلف را با دقت سبک و سنگین کن و در نهایت بهترین را برگزین. غمگین و ناامید نباش. به مراد و مطلوب خود میرسی اگر با احتیاط و عاقلانه رفتار کنی. دعای صبحگاهان را فراموش مکن.
غزل شماره ۴۹۴ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۹۴ حافظ
ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
هر جا که روی زود پشیمان به درآیی
هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآیی
شاید که به آبی فلکت دست نگیرد
گر تشنه لب از چشمه حیوان به درآیی
جان میدهم از حسرت دیدار تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به درآیی
چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآیی
بر رهگذرت بستهام از دیده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی
حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو
بازآید و از کلبه احزان به درآیی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۹۴ حافظ
ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
هر جا که روی زود پشیمان به درآیی
ای دل، اگر از چاه زیر چانه آن محبوب بیرون بیایی، هر جای دیگر که بروی بهسرعت پشیمان شده بازمیگردی.
هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآیی
به هوش باش که اگر به حرفهای اغواگرانه عقل گوش فرا دهی، مثل آدم ابوالبشر از باغ بهشت رانده میشوی.
شاید که به آبی فلکت دست نگیرد
گر تشنه لب از چشمه حیوان به درآیی
اگر به چشمه آب حیات دست یافتی اما از آن ننوشیدی، شایسته است که روزگار با جرعه آبی تو را یاری و سیراب نکند.
جان میدهم از حسرت دیدار تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به درآیی
در آرزوی اینکه همچون خورشید عالمتاب از افق آسمان سر برآوری، مانند بامداد در آرزوی دیدن رویت از دست میروم.
چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی
مانند باد صبا آنقدر توجه باطنی و نیایش کرده در تو بدمم تا مانند گل، شاد و خندان از تنگنای غنچه بیرون بیایی.
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآیی
در شب سیاه فراق تو جانم به لب رسیده است، وقت آن است که مانند ماه تابان سر برآوری.
بر رهگذرت بستهام از دیده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی
جویبارهای بسیار از اشک چشم بر سر راه تو جاری ساختهام به امید اینکه مانند سرو خرامان به کنار جوی آب درآمده، در کنار من جای بگیری.
حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مهرو
بازآید و از کلبه احزان به درآیی
ای حافظ، اندیشه بد به دل راه مده که آن یوسف زیباروی عاقبت برمیگردد و تو از کلبه احزان بیرون خواهی آمد.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
آرین
ابیات رو خوب معنی کردید ، سپاس گزارم