تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
دوستی بسیار بزرگمنش و نیکوخصال داری که مدتهاست او را ندیدهای، اکنون تنها و منتظر هستی؛ بهتر است برای او پیامی بفرستی. در زمان توانمندی به مستمندان کمک نما. سعی کن تکبر و غرور بیجا را از خودت دور کنی. آنچه باعث شکست و ناکامی تو میشود بیفکری و غرور است. از افکار بیهوده دست بردار. به آنچه قسمت و نصیب تو است راضی باش و به آنچه که داری قناعت کن. لازم نیست که بلندپروازی کنی؛ اگر واقعبین و دقیق باشی به آرزوهای خود میرسی. هرچند خون در جگر داری، اندکی صبر کن، به زودی مژده وصل و خبری بسیار خوش به تو میرسد که مبارکت باشد.
غزل شماره ۴۹۳ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۹۳ حافظ
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۹۳ حافظ
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
ای سرور زیبارویان، از دست اندوه جدایی تو فریاد و شکایت دارم. دل از دوری تو جانش به لب رسید، وقت آن رسیده که بازگردی.
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
همواره گل بوستان زندگی تر و تازه نمیماند، هنگام توانایی به فریاد بینوایان برس.
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
دیشب با باد صبا از دست گیسوی یار گلایه میکردم، گفت: اشتباه میکنی، از این اندیشه جنونآمیز درگذر… ادامه در بیت بعد
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
چرا که اینجا یعنی در زلف او صد باد صبا با پای در زنجیر به رقص و پایکوبی مشغولند، حریف و همدم زلف او، این چنین باید باشد؛ باشد که دیگر حرف و کار بیهوده از تو سر نزند.
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
دور از جان تو، آرزومندی و دوری کاری به سرم آورده که صبر و تحمل مرا از کفم ربوده است.
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
خدایا، این نکته لطیف را با چه کسی میتوان در میان نهاد که آن معشوق همگان، روی خود را به کسی نشان نداد.
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای ساقی، گلزار پر از گل سرخ را بدون رخسار تو، رنگ و بویی نیست؛ با اندام مانند شمشاد خود بخرام تا باغ را آرایش دهی.
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
ای آنکه درد عشق تو سبب درمان من که در بستر ناکامی افتادهام و یاد تو همنفس من در کنج عزلت است.
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
ما مانند نقطه مرکز دایره سرنوشت بیحرکت و تسلیم هستیم، آنچه تو درباره ما بیندیشی عین مهربانی بوده و اجرای آنچه تو بگویی بر ما واجب است.
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
در عالم رندی و آزادگی، طبق خواسته و اراده خود عمل کردن جایز نیست. در مذهب رندان، خودبینی و خودکامگی، خلاف و ناسپاسی است.
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
از این آسمان منحنی آبی رنگ دلم خون است. ای ساقی، شراب بیاور تا این مشکل خود را به کمک جام شیشهای شراب حل کنم.
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
ای حافظ، شب فراق سپری شد و نسیم خوش وصل وزیدن گرفت. ای عاشق بیدل و شیفته، این شادی بر تو مبارک باشد.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.