تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
در درگاه خداوند به چنان مقام و قربی رسیدهای که حاضر به بخشیدن جایگاهت با مقام دنیوی نیستی. البته در مسائل دنیوی هم موفق هستی و رمز موفقیتت قناعت و شکرگزاری خداست. دست فلک و تندباد حوادث تو را بسیار امتحان نموده اما در همه حال صابر بوده و حق را رها نکردهای. بسیار مواظب باش تا در دام شیطان نیافتی. فکر و چارهاندیشی حکیمانه روزگار را سخت شکست میدهد، پس به دنبال مشورت کردن با دانایان باش و از فکر و اندیشه آنها سود ببر.
غزل شماره ۴۷۷ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۷۷ حافظ
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
ز تندباد حوادث نمیتوان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
ببین در آینه جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۷۷ حافظ
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
با دو دوست هوشیار و دانا، دو من شراب کهنه، خاطر آسوده، دفتر شعری و کنار سبزهزاری… ادامه در بیت بعد
بیت دوم
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پیام افتند هر دم انجمنی
من چنین موقعیتی را با دنیا و آخرت عوض نمیکنم، هرچند که گروهی پیوسته پشت سر من، از من بدگویی کنند.
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
هرکسی که برای زور و مال دنیا گوشه خرسندی و آسودهدلی را از دست داد، مانند آن است که یوسف مصری را به قیمتی ناچیز فروخته باشد.
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
بیا خوش باشیم که کار این کارگاه هستی، به زهد همچون تو ریاکاری یا به گناه همچون من پاکدلی از رونق و رواج نمیافتد.
ز تندباد حوادث نمیتوان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
در اثر طوفان حاصله از رویدادهای ناگوار نمیتوان باور کرد که پیش از این، در این گلزار گل سرخ یا یاسمنی وجود داشته است.
ببین در آینه جام نقشبندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی
در جام شراب که همچون آیینه است، دست قدرت غیبی را به چشم باطن بنگر که پیش از این هیچکس روزگاری چنین شگفتانگیز به خاطر ندارد.
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
با این باد سوزان مرگآور که باغ را درنوردید، جای شگفتی است که هنوز بوی گل و رنگ نسترن باقی مانده است.
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
ای دل، سعی کن تا شکیبا باشی، زیرا خداوند چنین انگشتری گرانقدر را در دست دیو پلیدی باقی نخواهد گذاشت. اشاره به داستان حضرت سلیمان که یک دیو انگشترش را برای چند روز ربود و از آن طریق حکمرانی کرد.
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
ای حافظ، وضع و طبع روزگار در اثر این مصیبت به تباهی کشیده شده، اندیشه خردمند و اراده تدبیر دانشمندی کجاست تا چارهای بیندیشد.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
بدون نام
بیت ششم در برخی نسخ:
به روز حادثه غم با شراب باید گفت
که اعتماد به کس نیست در چنین زَمنی