تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
احساس غم و اندوه میکنی و هیچ همراز و همدلی برای خودت سراغ نداری. مگذار ناامیدی در وجودت رخنه کند. تحمل رنج و زحمت، عاقبت انسان را به هدف میرساند. به تنهایی نمیتوانی با مشکلات دست و پنجه نرم کنی؛ وقایع پیشآمده و راز خود را با دوستان مشفق در میان بگذار و از آنان چارهجویی کن. مشکلات فقط مختص تو نیست، این دنیا پرآشوب است و زندگی برای همه سخت شده است. تو صبور و مقاوم باش و از رویارویی با مشکلات شانه خالی مکن تا بتوانی از سختیها عبور کنی. به خدا توکل نما که گفتهاند پایان شب سیه، سپید است. در عشق راحتطلبی را کنار بگذار و به دل خطرات بزن که رسیدن به عشق با رنج و سختی همراه است.
غزل شماره ۴۷۰ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۷۰ حافظ
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۷۰ حافظ
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
سینه از درد لبریز شده، افسوس که مرهم و داروی دردشکنی وجود ندارد. دل از تنهایی جانش به لب رسیده برای خاطر خدا همنفسی را نشان دهید.
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
چه کسی از گردون شتابزده و آسمان تندرو امید و انتظار آسایش دارد؟ ای ساقی، جام شراب بیاور تا نوشیده و لحظهای از دست غم رهایی یابم.
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
به شخصی هوشیار گفتم: به این اوضاع و احوال بنگر! با خنده پاسخ داد: روزگاری سخت و دشوار، رویدادی شگفتآور و دنیایی آشفته و نابسامان است.
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در چاه شکیبایی مانند بیژن عاشق منیژه دختر افراسیاب، برای آن زیباروی ترکنژاد از پا درآمدم. افراسیاب شاه توران به حال من عنایتی ندارد، رستم نجاتبخش کجاست؟
همچنین به معنی بیت پنجم از غزل شماره ۳۴۵ حافظ: بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم مراجعه کنید.
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
در مسیر عشقورزی امنیت و فراغت بلای جان رهرو است، آن دلی که برای درد عشق تو جویای مرهم است پیوسته مجروح بادا.
بیت ششم
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
صاحبان ناز و نعمت را در محله خرابات راهی و جایی نیست، روندهای باید در این کوی و برزن قدم نهد که ماجراجو و هستیسوز باشد نه ناآزموده و بیدرد.
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
انسان کامل را در خاکدان این دنیا نمیتوان یافت، باید از نو جهانی دیگر و آدمی دیگر ساخته و آفریده شود.
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
بیا تا روی دل را به سوی آن ترک سمرقندی آوریم که از نسیم شنیدههایی که درباره او پراکنده شده، انسان به یاد نسیمی میافتد که از جوی موالیان بخارا میآید.
منظور از ترک سمرقندی در اینجا تیمور است و البته مصراع دوم به قطعهای از رودکی تلمیح دارد که میتوانید متن کامل آن را در گلچینی از بهترین اشعار رودکی بخوانید.
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
اشکهای حافظ در برابر بینیازی و بیاعتنایی عشق چه ارزشی دارد؟ زیرا در این طوفان عشق، همه دریاهای دنیا مانند شبنمی، حقیر جلوه میکند.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.