تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
عاشق و شیفته کسی شدهای که وابستگی آنچنانی به تو ندارد و تو برای رسیدن به او به هر کاری دست زدهای. رهایش کن، از لحظه لحظه زندگیات لذت ببر و اتفاقات مثبت را غنیمت بشمار که عمر بسیار کوتاه است. دوستانی داری که همنشینی با آنها تو را به سوی خیر و برکت رهنمون میکند، قدر همصحبتی با آنان را بدان و به جانشان دعای خیر نما. تنها کسی میتواند به مقام و منزلت والا نزد پروردگار دست یابد که از قید تعلقات دنیا رها شود. اگر از دوستان دور ماندهای، صبر و بردباری پیشه ساز.
غزل شماره ۴۶۰ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۶۰ حافظ
سلیمی منذ حلت بالعراقی
الاقی من نواها ما الاقی
الا ای ساروان منزل دوست
الی رکبانکم طال اشتیاقی
خرد در زنده رود انداز و می نوش
به گلبانگ جوانان عراقی
ربیع العمر فی مرعی حماکم
حماک الله یا عهد التلاقی
بیا ساقی بده رطل گرانم
سقاک الله من کاس دهاق
جوانی باز میآرد به یادم
سماع چنگ و دست افشان ساقی
می باقی بده تا مست و خوشدل
به یاران برفشانم عمر باقی
درونم خون شد از نادیدن دوست
الا تعسا لایام الفراق
دموعی بعدکم لا تحقروها
فکم بحر عمیق من سواقی
دمی با نیکخواهان متفق باش
غنیمت دان امور اتفاقی
بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو
به شعر فارسی صوت عراقی
عروسی بس خوشی ای دختر رز
ولی گه گه سزاوار طلاقی
مسیحای مجرد را برازد
که با خورشید سازد هم وثاقی
وصال دوستان روزی ما نیست
بخوان حافظ غزلهای فراقی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۶۰ حافظ
سلیمی منذ حلت بالعراقی
الاقی من نواها ما الاقی
از آن زمان که سلیمی مجازاً یعنی معشوق من در عراق اصفهان مسکن گزید، از دوریاش میکشم آنچه را که میکشم.
الا ای ساروان منزل دوست
الی رکبانکم طال اشتیاقی
آهای ای ساربان کجاوه محبوب، انتظار و اشتیاق من به دیدار سوارشدگان و مسافرین شما از حد گذشت.
خرد در زندهرود انداز و می نوش
به گلبانگ جوانان عراقی
عقل را در زایندهرود بهدور بینداز و با آواز خوش جوانان اصفهانی شراب بنوش.
ربیع العمر فی مرعی حماکم
حماک الله یا عهد التلاقی
بهار سرسبز زندگی در چراگاه قرق شده شما حس میشود؛ ای روزگار وصل، خدا تو را در پناه خویش بگیرد.
بیا ساقی بده رطل گرانم
سقاک الله من کأس دهاق
ای ساقی، بیا و جام بزرگ شراب به من بده، خداوند تو را از جام لبریز بهشتی سیراب گرداند.
جوانی باز میآرد به یادم
سماع چنگ و دستافشان ساقی
شنیدن آواز چنگ و دیدن رقص موزون ساقی، دوباره دوره جوانی را به یاد من میآورد.
می باقی بده تا مست و خوشدل
به یاران برفشانم عمر باقی
از آن سهمیه شراب باقیمانده به من بده تا شنگول و شاداب بمانم و عمر باقیمانده را در پای دوستان نثار کنم.
درونم خون شد از نادیدن دوست
الا تعسا لایام الفراق
جگرم از دوری و فراق دوست خون شد، الهی ایام فراق محو و نابود بادا.
دموعی بعدکم لا تحقروها
فکم بحر عمیق من سواقی
اشکهای مرا که پس از رفتن شما روان است دست کم نگیرید. چه بسا دریاهای ژرف که از جویبارهای باریک تشکیل میشود.
دمی با نیکخواهان متفق باش
غنیمت دان امور اتفاقی
لحظاتی با دوستان خیرخواه خود همدل و همجهت باش و رویدادهای مناسبی را که برایت پیش میآید غنیمت شمار.
بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو
به شعر فارسی صوت عراقی
ای رامشگر خوشآواز خوشپرداز، با شعر فارسی آهنگی را در مقام عراق بنواز.
عروسی بس خوشی ای دختر رز
ولی گهگه سزاوار طلاقی
ای شراب، تو عروسی دلپذیر و خوشبرخورد هستی، اما گاهگاهی ترک تو لازم میآید.
مسیحای مجرد را برازد
که با خورشید سازد هموثاقی
سزاوار حضرت مسیح وارسته از تعلقات دنیوی است که در آسمان چهارم با خورشید همخانه شود.
وصال دوستان روزی ما نیست
بخوان حافظ غزلهای فراقی
ای حافظ، رسیدن به وصال دوست قسمت و نصیب ما نمیشود، به خواندن غزلهایی با مضمون فراق و دوری از یار سرگرم و مشغول باش.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.