تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
به کسی دل بستهای و چشم امید به کمک او داری، او ظرفیت و قابلیت برآورده کردن خواسته تو را ندارد. بهتر است زندگیات را بیهوده به پای او هدر ندهی. غرور و تکبر را از خود دور کن تا به نتیجه مطلوب برسی. از ریاکاری و فریب دیگران بر حذر باش. دوستان و خانوادهات را از کمکهای خودت ناامید و مأیوس نکن. اهدای مهر و محبت به دیگران، بهترین کاری است که میتواند زندگی تو را زیر و رو کند.
غزل شماره ۴۵۰ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۵۰ حافظ
روزگاریست که ما را نگران میداری
مخلصان را نه به وضع دگران میداری
گوشه چشم رضایی به منت باز نشد
این چنین عزت صاحب نظران میداری
ساعد آن به که بپوشی تو چو از بهر نگار
دست در خون دل پرهنران میداری
نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ
همه را نعره زنان جامه دران میداری
ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور
چشم سری عجب از بیخبران میداری
چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ
سر چرا بر من دلخسته گران میداری
گوهر جام جم از کان جهانی دگر است
تو تمنا ز گل کوزه گران میداری
پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی
طمع مهر و وفا زین پسران میداری
کیسه سیم و زرت پاک بباید پرداخت
این طمعها که تو از سیمبران میداری
گر چه رندی و خرابی گنه ماست ولی
عاشقی گفت که تو بنده بر آن میداری
مگذران روز سلامت به ملامت حافظ
چه توقع ز جهان گذران میداری
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۵۰ حافظ
روزگاریست که ما را نگران میداری
مخلصان را نه به وضع دگران میداری
دیر زمانی است که ما را در تشویش و منتظر نگاه داشتهای؛ با دوستان بیریا و یکرنگ خود همچون دیگران بر سر لطف نیستی.
گوشه چشم رضایی به منت باز نشد
این چنین عزت صاحب نظران میداری
اندک نگاهی از سر عنایت و رضایت به سوی من نینداختی، آیا بدین گونه احترام عارفان اهل نظر را نگاه میداری؟
ساعد آن به که بپوشی تو چو از بهر نگار
دست در خون دل پرهنران میداری
بدان هنگام که برای نقش و نگار بر ساعد خود، دست در خون هنرمندان فرو میبری، بهتر آن است که ساعد سیمین خود را از دید دیگران بپوشانی.
نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ
همه را نعرهزنان جامهدران میداری
بلبل و گل از دست غم عشق تو آسوده نماندند، بلبل را به فریاد کردن و گل را به جامه چاک کردن وا داشتی.
ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور
چشم سری عجب از بیخبران میداری
ای آنکه در خرقه وصلهدار، خواستار حضور قلب نزد حق هستی؛ گویا انتظار راز شگفت حضور قلب را از بیخبران داری و به حضور قلب نخواهی رسید.
چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ
سر چرا بر من دلخسته گران میداری
ای روشنایی دیده و مایه امید من، وقتی که تو به منزله نرگس شکفته باغ نگاه و تماشا هستی، چرا با من رنجیدهخاطر سرگرانی و بیاعتنایی میکنی؟
گوهر جام جم از کان جهانی دگر است
تو تمنا ز گل کوزهگران میداری
ساختار جام جمشید از معدن و مصالح عالم و دنیای دیگری است و تو از گِلِ کوزهگران انتظار داری که جام جم به تو ببخشد یعنی انتظار بیهوده داری.
پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی
طمع مهر و وفا زین پسران میداری
دلا، تو خودت همچون پدری کارآزموده و صاحب تجربه هستی، برای چه از این پسران بیتجربه، انتظار مهربانی و رعایت عهد و پیمان داری؟
کیسه سیم و زرت پاک بباید پرداخت
این طمعها که تو از سیمبران میداری
در برابر چشمداشت و توقعاتی که از دلبران سیمینبدن داری، بایستی تمام موجودی کیسه نقره و طلا خود را خرج کنی.
گر چه رندی و خرابی گنه ماست ولی
عاشقی گفت که تو بنده بر آن میداری
هرچند گناه ما لاابالیگری و مستی و فساد است، اما عارفی عاشق بر این عقیده بود که خداوندا، تو بنده را به این کارها وادار میکنی. یعنی ما اختیاری بر اعمالمان نداریم و این خواست خداست.
مگذران روز سلامت به ملامت حافظ
چه توقع ز جهان گذران میداری
ای حافظ، روز خوشی و تندرستی را با سرزنش به سر مبر، از این دنیای درگذر چه توقع و چشمداشتی داری؟
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.