تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
چرخ روزگار همیشه به یک حالت نمیچرخد و بالا و پایین بسیار دارد. اگر امروز دچار رنج و زحمت شدهای فردا به آرزوی خود میرسی؛ به شرط آنکه از ناملایمات راه ناامید و مأیوس نشوی. به خدا توکل داشته باش و به لطف او ایمان بیاور. غرور و تکبر را رها نما و با دوستان و افراد خانوادهات مشورت کن تا به مقصود خودت برسی. ارزش و مقام تو بالاتر از آن است که حرص مال دنیا را بخوری، زیادهطلب و حریص نباش.
غزل شماره ۴۴۰ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۴۰ حافظ
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندیی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۴۰ حافظ
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
سحرگاهان شرح خواستهها و آرزوهای خود را با باد صبا در میان میگذاشتم، از جانب غیب ندایی شنیدم که گفت: به لطف خدا پشتگرم و امیدوار باش.
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
دعای سحری و راز و نیاز شبانه کلیدی هستند که درِ گنجینه مراد را میگشاید؛ این راه و رسم را برگزین تا به مقصود برسی.
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
قلم را آنچنان زبان توانایی نیست که راز عشق را بازگو کند، شرح آرزومندی از حیطه قدرت نوشتن بیرون است.
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
ای یوسف که فریفته پادشاهی مصر شدهای، از حال یعقوب پدر پیر خود پرسشی کن، آخر محبت فرزندیات کجا رفت؟
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
در طبیعت دنیا، این فرتوت خوشظاهر بدباطن، رحم وجود ندارد، چه توقعی از محبت او داری و برای چه همت خود را بدان معطوف میداری؟
همایی چون تو عالیقدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
حیف است که همایی بلندمرتبه همچون تو به خوردن استخوان حریص باشد، حیف از آن سایه توجه که بر سر استخوان ناقابل انداختهای.
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
اگر در این دنیا نفعی و بهرهای باشد به درویش قانع و سازگار میرسد. ای پروردگار، مرا به درویشی و بینیازی توانگر و بهرهور ساز.
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
سیاهچشمان کشمیری و زیبارویان سمرقندی با شعر حافظ شیرازی میرقصند و ناز و فخر میفروشند.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.