تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
استعدادها، ظرفیت و توانایی بالایی در وجودت هست، تا جایی که میتوانی بیشتر از آن بهره بگیر. زمان از دست میرود؛ لحظات گرانبهای عمر را بیهوده از دست نده. چرا گمان میکنی که دیگران از تو بهتر هستند؟ آنها نیز همچون تو انسانهایی عادی هستند. در راه رسیدن به هدف، از دیگران گله و شکایت نکن، از کسی انتظار کمک نداشته باش و در عوض به اراده و تواناییهای خودت تکیه بنما.
غزل شماره ۴۳۷ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۳۷ حافظ
ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
شرح جمال حور ز رویت روایتی
انفاس عیسی از لب لعلت لطیفهای
آب خضر ز نوش لبانت کنایتی
هر پاره از دل من و از غصه قصهای
هر سطری از خصال تو و از رحمت آیتی
کی عطرسای مجلس روحانیان شدی
گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی
در آرزوی خاک در یار سوختیم
یاد آور ای صبا که نکردی حمایتی
ای دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت
صد مایه داشتی و نکردی کفایتی
بوی دل کباب من آفاق را گرفت
این آتش درون بکند هم سرایتی
در آتش ار خیال رخش دست میدهد
ساقی بیا که نیست ز دوزخ شکایتی
دانی مراد حافظ از این درد و غصه چیست
از تو کرشمهای و ز خسرو عنایتی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۳۷ حافظ
ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
شرح جمال حور ز رویت روایتی
ای کسی که داستان بهشت وصفی از سر کوی تو و شرح زیبایی حوران بهشتی بازگویی زیباییهای روی توست.
انفاس عیسی از لب لعلت لطیفهای
آب خضر ز نوش لبانت کنایتی
نفس حیاتبخش عیسی شرح شیرین و مختصر لب لعل مانند تو و آب حیات خضر اشاره مختصر از شهد لبان توست.
هر پاره از دل من و از غصه قصهای
هر سطری از خصال تو و از رحمت آیتی
هر تکه دلم بازگو کننده غصهای و هر سطر از شرح خصلتهای تو نشانهای از رحمت الهی است.
کی عطرسای مجلس روحانیان شدی
گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی
اگر بوی خوش تو، حرمت گل را نگاه نمیداشت، چه وقت گل میتوانست در محفل اهل دل عطرپراکنی کند؟
در آرزوی خاک در یار سوختیم
یاد آور ای صبا که نکردی حمایتی
در اشتیاق و انتظار رسیدن به خاک آستانه محبوب از دست رفتیم. ای باد صبا، به یاد داشته باش که از ما جانبداری و به ما کمک نکردی.
ای دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت
صد مایه داشتی و نکردی کفایتی
ای دل، دانش و زندگانیات بیهوده تباه شد، صد گونه امکان و استعداد برایت فراهم بود و به شایستگی از عهده آن برنیامدی.
بوی دل کباب من آفاق را گرفت
این آتش درون بکند هم سرایتی
بوی قلب سوخته من همهجای عالم را پر کرد، بالاخره این آتش درون من سرایت کرده و همهجای جهان را خواهد سوزاند.
در آتش ار خیال رخش دست میدهد
ساقی بیا که نیست ز دوزخ شکایتی
اگر در آتش جهنم نقش چهره محبوب در پیش چشمانم مجسم میشود، ای ساقی، بیا و شراب بده تا بنوشم و به جهنم بروم که از دوزخ شکایتی ندارم.
دانی مراد حافظ از این درد و غصه چیست
از تو کرشمهای و ز خسرو عنایتی
آیا میدانی که مقصود حافظ از بازگو کردن این درد و غصهها چیست؟ این است که شاید از تو اشاره محبتآمیز به عمل آمده، در نتیجه از پادشاه توجه و بخشش ببیند.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.