تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
از هدف و مقصود خود دور شدهای و غمگین و ناراحت هستی. غم و ناراحتی را رها کن و دل به تقدیر بسپار. آنچه خیر است، پیش میآید. راه خوشدلی این است که همیشه قناعت را سر لوحه زندگیات قرار بدهی. متأسفانه گاهی دنیادوستی تو از حد میگذرد. برای آرزوهای ناممکن و دور و دراز، خود را به رنج و زحمت مینداز. در انتخاب دوست دقت بیشتری کن تا ندامت و پشیمانی گریبانگیرت نشود.
غزل شماره ۴۳۶ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۳۶ حافظ
آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی
آمرزش نقد است کسی را که در این جا
یاریست چو حوری و سرایی چو بهشتی
در مصطبه عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی
مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
آلودگی خرقه خرابی جهان است
کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی
از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ
تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۳۶ حافظ
آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی
اگر آن کسی که موی رسته بر چهره او و همچنین نامهاش مشکین و معطر است برای ما نامهای مینوشت، دست روزگار برگ دفتر وجود و هستی ما را در هم نمیپیچید.
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی
اگرچه نهال دوری و فراق، سرانجام میوه وصال و دیدار بار میآورد، ای کاش باغبان روزگار، تخم آن را در مزرعه دنیا نمیکاشت.
آمرزش نقد است کسی را که در اینجا
یاریست چو حوری و سرایی چو بهشتی
کسی که در این دنیا معشوقی مانند حور بهشتی و خانهای به آراستگی بهشت دارد، در همین دنیا آمرزیده شده است.
در مصطبه عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی
در سکوی میخانه محبت، نمیتوان با ناز و نعمت و آسودگی خیال تکیه زد. اگر بالش طلادوزی شده برای زیر سر نباشد، به خشت گِلی میسازیم.
مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی
یک شیشه شراب، زیباروی شیرینلب و کنار کشتزاری را با باغ ارم که تکبر و فخرفروشی شداد را به همراه دارد مبادله مکن. باغ ارم نام بوستانی شگفت و زیبا بوده که شداد فرزند عاد بنا کرد و محل آن را عربستان جنوبی میدانند.
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
ای دل آگاه، تا چه وقت غم این دنیای پست را میخوری؟! مایه تأسف است که یک نیکخصال، عاشق و شیفته یک بدسرشت بشود.
آلودگی خرقه خرابی جهان است
کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی
آلودگی دامن صاحبان خرقه و شریعت سبب خرابی دنیا و مردم دنیا میشود. کجاست آن سالک راه حقیقت و صاحبدلی که پاکسرشت باشد؟
از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ
تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی
چرا حافظ سر گیسوی تو را از دست داد؟ زیرا مشیت الهی بر این قرار گرفته بود که آن را از دست بدهد، او برای اینکه از دست ندهد چه میتوانست بکند؟
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
بدون نام
بیت چهارم در برخی نسخه ها:
تنها نه منم کعبه دل بتکده کرده
در هر قدمی صومعهای هست و کِنِشتی