غزل شماره ۴۳۲ حافظ: مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی

غزل شماره ۴۳۲ حافظ محصول ایام جوانی شاعر و احتمالا در استقبال از غزل عطار، شاه نعمت الله ولی، اوحدی و یا خاقانی سروده شده است. برخی شارحان از این غزل برداشت‌های عرفانی متعدد نموده‌اند. حافظ می‌گوید که خمارآلوده جام عشق یا همان وصال هستم و از ساقی می‌خواهد به او شراب بنوشاند که محفل بدون حضور باده و می صفا و رونق ندارد.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

پول و ثروت تنها راه چاره کار تو نیست بلکه باید معنویات را هم در نظر بگیری. کسی در نظرت هست که به تو اعتنایی نمی‌کند. تصور می‌کنی رقیبت جلوتر از توست و همه درها را به روی خودت بسته می‌بینی. انتظار می‌کشی ولی در عین حال امیدواری. شاید بهتر باشد از این نیت صرف نظر کنی و گمشده خود را در جایی دیگر بیابی، دل به سراب مبند.    

 

غزل شماره ۴۳۲ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۴۳۲ حافظ

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی
شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبت
زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی
در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی
مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی
بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی
حافظ چه می‌نهی دل تو در خیال خوبان
کی تشنه سیر گردد از لمعه سرابی

 

غزل شماره ۴۳۲ حافظ
غزل شماره ۴۳۲ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره ۴۳۲ حافظ

بیت اول

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می‌ مجلس ندارد آبی

در حسرت باده عشق خمارآلوده هستم.‌ ای ساقی، شرابی بده و قدحی پر کن چراکه محفلمان بدون شراب آب و رنگ و صفایی ندارد.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی

با ایهام و کنایه نمی‌توان روی زیبای همچون ماه یار را آنچنان که باید وصف کرد.‌ ای مطرب، آهنگی بزن و‌ ای ساقی، شرابی بده تا آشکارا وصفش کنم.

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبت
زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی

برای اینکه دربان تو ما را از این در، به دری دیگر طرد نکند، قد من بر درگاه منزل تو مانند حلقه خمیده و منحنی شد.

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی

ما در انتظار دیدن چهره تو پیوسته امیدوار هستیم و در امید کشش به سوی وصل تو با خواب و خیال روزگار می‌گذرانیم.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی
بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی

جامی از باده چشم تو کجاست که مرا از حالت مخموری به مستی کشاند. دوری از لبت مرا بیمار ساخته دست کم پاسخی بده تا حالم بهتر شود.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

حافظ چه می‌نهی دل تو در خیال خوبان
کی تشنه سیر گردد از لمعه سرابی‌

 
ای حافظ، چرا دلت را به خیال خوبرویان امیدوار و خوش می‌کنی، چه وقت یک تشنه لب از درخشیدن سراب سیراب می‌شود؟ یعنی خیال کافی نیست، باید به وصال برسی.

 

منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید