تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
انسانی ظریفبین و نکتهسنج هستی. در عین داشتن این ویژگیها بسیار رازدار و تودار نیز میباشی. الان زمان مناسب برای انجام کاری که نیت کردهای نیست. کمی صبر کن و طاقت داشته باش. سعی کن بیش از پیش سکوت کنی. اگر عجله کنی و جلوی زبانت را نگیری کارها خراب میشوند. بهموقع همهچیز رو به راه خواهد شد.
غزل شماره ۴۳۱ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۳۱ حافظ
لبش میبوسم و در میکشم می
به آب زندگانی بردهام پی
نه رازش میتوانم گفت با کس
نه کس را میتوانم دید با وی
لبش میبوسد و خون میخورد جام
رخش میبیند و گل میکند خوی
بده جام می و از جم مکن یاد
که میداند که جم کی بود و کی کی
بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب
رگش بخراش تا بخروشم از وی
گل از خلوت به باغ آورد مسند
بساط زهد همچون غنچه کن طی
چو چشمش مست را مخمور مگذار
به یاد لعلش ای ساقی بده می
نجوید جان از آن قالب جدایی
که باشد خون جامش در رگ و پی
زبانت درکش ای حافظ زمانی
حدیث بی زبانان بشنو از نی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۳۱ حافظ
لبش میبوسم و در میکشم می
به آب زندگانی بردهام پی
لبش را میبوسم و به این وسیله شراب عشق مینوشم، گویا به آب حیات دسترسی پیدا کردهام.
نه رازش میتوانم گفت با کس
نه کس را میتوانم دید با وی
نه میتوانم اسرار عشقش را با کسی در میان بگذارم و نه تحمل دارم که دیگری را با او ببینم.
لبش میبوسد و خون میخورد جام
رخش میبیند و گل میکند خوی
جام شراب بر لبش بوسه میزند و خون دل میخورد، گل چهرهاش را میبیند و از شرم عرق میکند.
بده جام می و از جم مکن یاد
که میداند که جم کی بود و کی کی
جام شراب بده و از جمشید سخن مگو. چه کسی خبر دارد که جمشید و کیقباد چه موقع سلطنت میکردند.
بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب
رگش بخراش تا بخروشم از وی
ای رامشگر زیبا، به تارهای ساز زخمه بزن و پردههای آن را لرزش داده به صدا درآور تا همگام و هماهنگ با آن آواز سر دهم.
گل از خلوت به باغ آورد مسند
بساط زهد همچون غنچه کن طی
گل تخت و بساط خود را از گوشهنشینی به بوستان آورد. تو نیز فرش زهد و پارسایی را مانند غنچه درهم پیچیده و به گوشهای بگذار.
چو چشمش مست را مخمور مگذار
به یاد لعلش ای ساقی بده می
ای ساقی، عاشق سرمست را همچون چشمان خمارآلوده یار، نیممست رها مکن؛ به یاد لب سرخ همچون لعل او به ما باده بنوشان.
نجوید جان از آن قالب جدایی
که باشد خون جامش در رگ و پی
از پیکری که در رگ و پیاش خون شراب روان است، جان هرگز جدا نمیشود.
زبانت درکش ای حافظ زمانی
حدیث بی زبانان بشنو از نی
ای حافظ، لحظاتی خاموشی گزین و از زبان نی سخن بیزبانان را بشنو.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.