تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
این جهان محل گذر است پس به نعمتها و خوشیهای موقتیاش دل مبند. بیهوده خود را برای آرزوهای ناممکن و بزرگ دچار دردسر و زحمت نکن. مال دنیا ارزش ندارد و بعد از مرگ از دستت خارج میشود، تو فقط برای وارثان زحمت بیهوده کشیدهای، حرص مزن، به آنچه که داری قناعت کن. آنچه خیر و صلاح تو در آن است، پیش میآید، به لطف خداوند توکل داشته باش. از افراد بخیل و سفله چیزی مخواه زیرا امیدی نیست که خواسته تو را اجابت کنند.
غزل شماره ۴۳۰ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۳۰ حافظ
به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
علاج کی کنمت آخرالدواء الکی
ذخیرهای بنه از رنگ و بوی فصل بهار
که میرسند ز پی رهزنان بهمن و دی
چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پیاله چه میکنی هی هی
شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد
ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی
خزینه داری میراث خوارگان کفر است
به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی
زمانه هیچ نبخشد که بازنستاند
مجو ز سفله مروت که شیئه لا شی
نوشتهاند بر ایوان جنه الماوی
که هر که عشوه دنیی خرید وای به وی
سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست
بده به شادی روح و روان حاتم طی
بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ
پیاله گیر و کرم ورز و الضمان علی
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۳۰ حافظ
به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
علاج کی کنمت آخرالدواء الکی
اگر با آواز هزاردستان و فاخته در بهار باده ننوشی دیگر چگونه میتوانم تو را درمان کنم؟ که گفتهاند آخرین دوا داغ کردن است.
ذخیرهای بنه از رنگ و بوی فصل بهار
که میرسند ز پی رهزنان بهمن و دی
از زیبایی و عطر و اعتدال فصل بهار برای خود اندوختهای فراهم ساز که ماههای غارتگر بوستان، بهمن و دی به زودی فرا میرسند.
چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پیاله چه میکنی هی هی
آنگاه که گل، پرده از چهره برداشت و پرنده آواز هوهو سر داد، زنهار که جام شراب از کف ننهی. این چه کاری است؟ حواست جمع باشد.
شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد
ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی
جاه و جلال و فرمان پادشاهی چه موقع پابرجا باقی ماند؟ از تخت جمشید و تاج کیانی تنها نامی به جای مانده است.
خزینهداری میراثخوارگان کفر است
به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی
بنا به گفته رامشگر، ساقی و فرمان دف و نی، مالاندوزی و نگهداری آن برای وارثان ناسپاسی نعمت پروردگار است.
زمانه هیچ نبخشد که بازنستاند
مجو ز سفله مروت که شیئه لا شی
روزگار هیچ چیز را نمیبخشد که دوباره پس نگیرد. از فرومایه، جوانمردی توقع مدار زیرا چیزی که میدهد چیز قابلی نیست.
نوشتهاند بر ایوان جنة المأوی
که هرکه عشوه دنیی خرید وای به وی
بر پیشانی ایوان جنت المأوی که یکی از هشت بهشت است، نوشتهاند که وای بر حال کسی که فریب عشوهگریهای دنیا را بخورد.
سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست
بده به شادی روح و روان حاتم طی
کرم و بخششی باقی نمانده است. سخن کوتاه و مختصر کنم، شراب بده تا به شادی روح و روان حاتم طایی که پادشاهی بخشنده بود، بنوشیم.
بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ
پیاله گیر و کرم ورز و الضمان علی
از معرفت و بخشش خدا به مشام خسیس نرسیده است یعنی از او امید کرم مدار، ای حافظ، شراب بنوش و بخشش کن که ضمانت آن بر عهده من است.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
بدون نام
بیت هفتم در حاشیه نسخه قزوینی:
چو هست آب حیاتت به دست، تشنه ممیر
فلا تمُتَّ مِنَ الماءِ کُلُ شییٍ حیّ