غزل شماره ۴۱۸ حافظ: گر تیغ بارد در کوی آن ماه

غزل شماره ۴۱۸ حافظ پس از اتمام دوران تبعید در یزد و هنگام بازگشت به شیراز سروده شده است. شاعر صلاح خود را در نزدیک شدن مجدد به شاه می‌بیند و می‌گوید حتی اگر در کوی یار ماه‌چهره شمشیر ببارد، از آنجا روی نمی‌گردانم که این خواست خداست. سپس به زاهدان و ریاکاران می‌تازد که من هم دین پرهیزکاری را می‌دانم اما بختم گمراه است.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

انسانی صادق و پاک‌باز هستی و در راه عشق حاضری از جانت نیز بگذری. از بخت و اقبال خود رضایت خاطر نداری و از وضع زندگی گله‌مند هستی، سعی کن با داشته‌ها و نداشته‌هایت کنار بیایی تا طعم آرامش را بچشی. با استقامت و صبر در برابر مشکلات می‌توانی بر آن‌ها غلبه کنی. اگر می خواهی به مراد و آرزوی خود برسی، باید خون دل خوردن‌ها و مصائب را تحمل کنی. هرچند شکیبایی دشوار است اما تو صبر کن و امیدوار باش و به خداوند توکل کن.    

 

غزل شماره ۴۱۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۴۱۸ حافظ

گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
من رند و عاشق در موسم گل
آن گاه توبه استغفرالله
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه رویا آه از دلت آه
الصبر مر و العمر فان
یا لیت شعری حتام القاه
حافظ چه نالی گر وصل خواهی
خون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه

 

غزل شماره ۴۱۸ حافظ
غزل شماره ۴۱۸ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره ۴۱۸ حافظ

بیت اول

گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله

اگر در کوی آن محبوب ماهرو شمشیر هم ببارد، ما گردن تسلیم بر آن می‌گذاریم و به فرمان خدا تن در می‌دهیم.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه

ما نیز راه و رسم پرهیزکاری را می‌دانیم، اما با این بخت و اقبال نامساعد و کج‌رفتار چه می‌توان کرد؟

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه

ما با پیر متعبد و موعظه‌کننده کمتر سر و کار داریم، یا ساغر شراب بده یا گفت و شنید را کوتاه کن.

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

من رند و عاشق در موسم گل
آن‌گاه توبه استغفرالله

من با این حالت رندی و عاشقی در فصل بهار از نوشیدن شراب توبه کنم؟ خدایا مرا ببخش.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه رویا آه از دلت آه

محبت تو، پرتو لطف و بازتابی به سوی ما نینداخت،‌ ای که چهره‌ات همچون آیینه است، صد افسوس که دلت از سنگ است.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

الصبر مر و العمر فان
یا لیت شعری حتام القاه

شکیبایی تلخ و عمر زودگذر است، ای کاش در می‌یافتم که تا کی او را دیدار نمی‌کنم.

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

حافظ چه نالی گر وصل خواهی
خون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه‌

ای حافظ، اگر وصل یار می‌طلبی برای چه ناله و زاری می‌کنی؟ باید در هر زمان خون دل بخوری.

 

منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید