غزل شماره ۴۱۵ حافظ: ای پیک راستان خبر یار ما بگو

غزل شماره ۴۱۵ حافظ در زمان شاه شجاع و زمانی که هنوز روابط فیمابین او و شاه به کلی قطع نشده بوده اما اثراتی از دلسردی وجود داشته سروده شده است. حافظ قاصد راستگوی عاشقان یا همان باد صبا را واسطه قرار می‌دهد تا عاشق را از حال معشوق باخبر کند و به بلبل که از عشق بسیار داستان‌سرایی می‌کند، احوال معشوقش یعنی گل را بگوید.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

در انتظار هستی تا توسط واسطه خبر و اطلاعاتی از محبوب به‌دست بیاوری، خبر خوش بالاخره می‌رسد، اگر اندکی دیر شد نگران مباش. قدر دوستان و اطرافیانت را بدان چرا که می‌توانی به آن‌ها اعتماد کنی و محرم راز دل خودت قرارشان بدهی. کسی به کمک تو احتیاج دارد و چشم به کرم و عنایت تو دوخته است؛ در حق او کوتاهی نکن که چند برابر بخششت در جایی دیگر برایت جبران می‌شود. خداوند به کوچک‌ترین مهر و محبت تو در حق بندگانش پاداش می‌دهد. زندگی را به خودت سخت مگیر و ریاکاری را کنار بگذار.    

 

غزل شماره ۴۱۵ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۴۱۵ حافظ

ای پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
با یار آشنا سخن آشنا بگو
برهم چو می‌زد آن سر زلفین مشکبار
با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو
هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست
گو این سخن معاینه در چشم ما بگو
آن کس که منع ما ز خرابات می‌کند
گو در حضور پیر من این ماجرا بگو
گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود
بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو
هر چند ما بدیم تو ما را بدان مگیر
شاهانه ماجرای گناه گدا بگو
بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان
با این گدا حکایت آن پادشا بگو
جان‌ها ز دام زلف چو بر خاک می‌فشاند
بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو
جان پرور است قصه ارباب معرفت
رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو
حافظ گرت به مجلس او راه می‌دهند
می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو

 

غزل شماره ۴۱۵ حافظ
غزل شماره ۴۱۵ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره ۴۱۵ حافظ

بیت اول‌
 

ای پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان‌سرا بگو‌

ای پیام‌آور درست‌کرداران و دوستان راستین، خبری از یار ما بیاور و از حال گل به بلبل نغمه‌سرا سخنی بگو. در این بیت منظور از پیک راستان باد صبا است.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
با یار آشنا سخن آشنا بگو

ما اهل راز و از همنشینان جلسات الفت و مودت هستیم، مترس از اینکه با ما راز بگویی، حرف آن آشنا را با یار آشنا در میان گذار.

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

بر هم چو می‌زد آن سر زلفین مشکبار
با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو

وقتی محبوب گیسو‌های خوشبوی خویش را آشفته می‌ساخت، برای خاطر خدا بگو که چرا با ما چنین می‌کرد؟

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست
گو این سخن معاینه در چشم ما بگو

به آن‌کسی که گفت خاک آستانه محبوب مانند توتیا مایه شفای چشم است؛ بگو که درستی این سخن را در چشم ما امتحان کند و خاک درگاه دوست را در چشم ما بریزد.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

آن کس که منع ما ز خرابات می‌کند
گو در حضور پیر من این ماجرا بگو

به آن‌کسی که ما را از رفتن به عشرتکده باز می‌دارد؛ بگو این حرف را در حضور مراد من یعنی پیر می‌فروش بر زبان بیاور.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود
بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو

اگر بار دیگر تو را بر در آن دولتسرا گذری افتاد، پس از ادای رسم ادب و خدمتگزاری، بگو… ادامه در بیت بعد

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

هر چند ما بدیم تو ما را بدان مگیر
شاهانه ماجرای گناه گدا بگو

هرچند ما گناهکاریم، اما تو ما را به جرم گناه بازخواست مکن، با خصلت مخصوص پادشاهان داستان بخشش گناه گدایان را نقل کن.

 

✦✦✦✦

 

بیت هشتم

بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان
با این گدا حکایت آن پادشا بگو

نامه آن بزرگوار را برای این مستمند بازخوان و شرح حال آن پادشاه را برای این گدا بازگوی.

 

✦✦✦✦

 

بیت نهم

جان‌ها ز دام زلف چو بر خاک می‌فشاند
بر آن غریب ما چه گذشت‌ ای صبا بگو‌

ای باد صبا، وقتی معشوق جان عاشقان را از سر گیسویش بر زمین می‌ریخت، برای جان غریب من که در گیسوی او خانه داشت چه اتفاقی افتاد، آن را بازگو.

 

✦✦✦✦

 

بیت دهم

جان پرور است قصه ارباب معرفت
رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو

حکایت عارفان، روح‌پرور و مایه پرورش جان است، برو و نکته‌ای بیاموز و در برگشتن برای ما بازگوی.

 

✦✦✦✦

 

بیت یازدهم

حافظ گرت به مجلس او راه می‌دهند‌
می‌ نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو‌

ای حافظ، هرگاه تو را به مجلس او اجازه ورود می‌دهند آنجا باده بنوش و برای خاطر خدا از تظاهر و ریاکاری دست بردار.

 

منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید