غزل شماره ۳۹۹ حافظ در فرجه فترت حکومت شاه شجاع یعنی مدت کوتاهی که برادرش شاه محمود به کمک حکام آذربایجان بر شیراز مسلط شده بود، سروده شده است. حافظ از شاه شجاع میخواهد حرکت کرده و دوباره بر شیراز مسلط شود. در تعبیر شاعرانه به ممدوح میگوید با ناز و عتاب خود، جادوگری را بیارزش کن. با حرکات دلبرانه آبروی متقلب را بریز.
تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
چند وقتی است که در زندگی دچار خمودگی و رکود شدهای و در انزوا به سر میبری و این در حالی است که تواناییهای بیحد و اندازه و استعداد و قابلیت فراوان داری. اگر بدون مکر و حیله به تلاش و کوشش بپردازی، به زودی به نتیجه دلخواهت خواهی رسید. سعادت و نیکبختی در دو قدمی تو است به شرط آنکه لحظات ارزشمند عمرت را بیهوده به هدر ندهی. در انجام دادن هر کاری که آغاز کردهای، ارادهای راسخ و عزمی استوار داشته باش. اگر به نفوذ کلام خودت پی ببری، میفهمی که ارزش سخن تو از همه برتر است.
گرفتن فال جدید
غزل شماره ۳۹۹ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۹۹ حافظ
کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن
به باد ده سر و دستار عالمی یعنی
کلاه گوشه به آیین سروری بشکن
به زلف گوی که آیین دلبری بگذار
به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن
برون خرام و ببر گوی خوبی از همه کس
سزای حور بده رونق پری بشکن
به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر
به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن
چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد
تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن
چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۹۹ حافظ
کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن
عشوهای فرما و بازار جادوگری را از رونق بینداز، با اشاره دلبرانه چشم، گرمی بازار و راه و رسم و راز سامری را از میان بردار.
به باد ده سر و دستار عالمی یعنی
کلاه گوشه به آیین سروری بشکن
سر و دستار مردم عالم را به باد ده، به این معنا که گوشه کلاهت را به شیوه تفاخر و بزرگی خم نموده کج بگذار.
به زلف گوی که آیین دلبری بگذار
به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن
به گیسوان خود بگو که از شیوه سرکشی و دلربایی دست بکشند و به اشارات دلبرانه چشمان خود بگو که قلب سپاه ستمگری را بشکنند و بیش از این به عاشقان ستم روا ندارند.
برون خرام و ببر گوی خوبی از همه کس
سزای حور بده رونق پری بشکن
با ناز و کرشمه ظاهر شو و خوبی و حسن را همچون گوی از میدان چوگان بهدر برده، حور را به سزای خود رسانیده و رواج بازار پریان را بشکن و از میان ببر.
به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر
به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن
با چشمهای مانند چشم آهوی خود شیری را که خورشید بر پشت آن سوار است شکار کن و با ابروهای خمیدهات، کمان ستاره مشتری را در هم شکن.
چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد
تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن
آنگاه که گیسوان سنبل در اثر وزش باد عطرافشانی میکند، تو ارزش و قدر و قیمت آن را با سر زلف معطر و عنبرآسای خود بشکن.
چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن
ای حافظ، وقتی بلبل در سخنوری، شیوایی را به نمایش میگذارد، تو با سخن گفتن به زبان فارسی دری از قدر و منزلت او بکاه.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.