تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
فردی خیرخواه و باتجربه در زندگی تو حضور دارد که تجاربش را در اختیارت قرار میدهد، قدر او را بدان. تنبلی را کنار بگذار و کار امروز را به فردا مینداز. گاهی هوای نفس و شیطان بر تو غلبه کرده و از راه راست دور میشوی. ذکر و تسبیح خداوند را زیاد به جای آور. در کاری که میخواهی انجام بدهی اول همت کن و اراده داشته باش. از تجربه پیران استفاده نما و با دوستانت یکرنگ و صادق باش، تنها در این صورت است که از مال و ثروت بیبهره نمیمانی. چشم عنایت خداوند به توست، پس چشم امیدت به خدا باشد. به شکرانه نعماتی که خداوند به تو بخشیده، به فقرا و نیازمندان کمک کن.
غزل شماره ۳۹۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۹۸ حافظ
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست
پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن
برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند
ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در این عمل طلب از می فروش کن
پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت
هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن
بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق
خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن
با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست
صد جان فدای یار نصیحت نیوش کن
ساقی که جامت از می صافی تهی مباد
چشم عنایتی به من دردنوش کن
سرمست در قبای زرافشان چو بگذری
یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۹۸ حافظ
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
ای روشنایی دو دیده، با تو سخنی دارم گوش فرا دار! اکنون که جام عیش تو سرشار است هم خودت بنوش و هم به دیگران بنوشان.
در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست
پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن
هوشیار باش که در مسیر عشق، دیو نفس بسیار فریب میدهد، گوش دل را به پیام فرشته غیبی بسپار.
برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند
ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن
ساز و برگ خوشی از دست رفت و اسباب شادمانی بر جای نماند، به سبب این مصیبت، ای چنگ ناله برآور و ای دف فریاد کن.
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در این عمل طلب از میفروش کن
سبحه و دلق زهد به تو شور و لذت مستی نمیبخشند، برای رسیدن به آن از میفروش کسب همت کرده و نیروی عزم بخواه.
پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت
هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن
سالخوردگان از روی تجربه سخن میگویند. به تو گفتم. ای پسر که امیدوارم به پیری برسی، پند را به گوش گیر.
بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق
خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن
دست عشق هرگز نمیتواند بر پای انسان عاقل زنجیر بنهد، اگر آرزومند دست سودن به گیسوی یار و وصل نگار هستی، هوش و خرد را رها کن و عشق بورز.
با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست
صد جان فدای یار نصیحت نیوش کن
در راه دوستان خودداری کردن از صرف وقت عمر و خرج ثروت روا نیست، جانم صد مرتبه فدای دوستی باد که اندرزپذیر است.
ساقی که جامت از می صافی تهی مباد
چشم عنایتی به من دردنوش کن
ای ساقی که امیدوارم هرگز جام تو از شراب زلال خالی نباشد، از سر لطف و مرحمت نگاهی به من دُردنوش مستمند بینداز.
سرمست در قبای زرافشان چو بگذری
یک بوسه نذر حافظ پشمینهپوش کن
آنگاه که سرخوش و شادان در قبای زربفت عبور میکنی، به شکرانه به حافظ درویش نیازمند بوسهای بده.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.