تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
شانس و اقبال در خانه تو را میکوبد و موقعیتهای جدید در اختیارت قرار میگیرد. نگرانی را از دلت بیرون کن که خبرهایی خوش به تو خواهد رسید و زندگیات رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد. دوران ناراحتی به سر میرسد و شاهد مقصود را در آغوش میکشی به شرط آنکه فرصت را غنیمت شماری. اجازه نده مغرضان تو را ناامید کنند. دوستانت منتظر هستند تا به آنها یاری رسانی، از التفات به آنان غافل مشو و به دیگران نیز از داشتههایت چیزی ببخش.
غزل شماره ۳۹۰ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۹۰ حافظ
افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی
تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن
خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت
کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش
هر نفس با بوی رحمان میوزد باد یمن
شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او
در همه شهنامهها شد داستان انجمن
خنگ چوگانی چرخت رام شد در زیر زین
شهسوارا چون به میدان آمدی گویی بزن
جویبار ملک را آب روان شمشیر توست
تو درخت عدل بنشان بیخ بدخواهان بکن
بعد از این نشکفت اگر با نکهت خلق خوشت
خیزد از صحرای ایذج نافه مشک ختن
گوشه گیران انتظار جلوه خوش میکنند
برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکن
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش
ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن
ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار
تا از آن جام زرافشان جرعهای بخشد به من
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۹۰ حافظ
افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن
تاج شهریار گل از گوشه گلزار نمودار شد؛ آمدنش بر سرو و سمن مبارک باشد.
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی
تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن
این نشست شاهانه بهجا و بهمورد بود تا بعد از این هر کسی سر جای خود بنشیند.
خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت
کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن
به انگشتری سلیمان مژده بده که ماجرای ربوده شدن توسط دیو به خوبی و خوشی پایان یافت، زیرا اسم اعظم حک شده بر نگین انگشتری، دست دیو را از آن کوتاه کرد.
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش
هر نفس با بوی رحمان میوزد باد یمن
این سرا تا همیشه آبادان باشد که هر لحظه از خاک درگاه آن باد یمن با خود بوی رحمان میآورد.
شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او
در همه شهنامهها شد داستان انجمن
جاه و جلال افراسیاب فرزند پَشَنگ و شمشیر جهانگیر او در شاهنامهها نوشته و نطق مجالس شد.
خنگ چوگانی چرخت رام شد در زیر زین
شهسوارا چون به میدان آمدی گویی بزن
ای شهسوار، اکنون که اسب تندپوی چوگانبازی فلک، رام تو شد و به میدان آمدی، گویی بزن.
جویبار ملک را آب روان شمشیر توست
تو درخت عدل بنشان بیخ بدخواهان بکن
شمشیر آبدار تو در حکم آب روان جویبار کشور است؛ درخت عدالت بنشان و ریشه بدخواهان را از جا درآور.
بعد از این نشکفت اگر با نکهت خلق خوشت
خیزد از صحرای ایذج نافه مشک ختن
از این پس جای هیچگونه شگفتی نیست اگر از صحرای ایذه به سبب نسیم بوی خوش تو که از آنجا میوزد بوی نافه ختن برخیزد.
گوشهگیران انتظار جلوه خوش میکنند
برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکن
گوشهنشینان، انتظار ظهور و نمایش خوبی از تو دارند؛ کلاه را به شیوه دلاوران بر سر نهاده و چهره مردانگیات را از زیر روپوش نمودار ساز.
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش
ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن
با عقل صلاحاندیشی کردم، گفت: ای حافظ، باده بنوش. ای ساقی، بنا به گفته این رایزن مورد اعتماد شراب بده.
ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار
تا از آن جام زرافشان جرعهای بخشد به من
ای باد صبا، این پیام را به ساقی مجلس اتابک برسان تا از جام مرصع جرعهای به من بنوشاند.
شارحان میگویند حافظ این غزل را به مناسبت به تخت نشستن یکی از اتابکان لر یعنی اتابک پشنگ سُلغرشاه فرزند اتابک احمد و در زمان امیرمبارزالدّین سروده است و سه واژه پشنگ، ایذج و اتابک به این معنا اشاره دارند.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
ستاره
😊امیدم به خداست با فالی ک حافظ نشونم داد امیدوارتر شدم ، خدایا سپاس گذارم اگه فال به این زیبایی را برام رقم بزنی
بدون نام
خداروشکر پس
Zahra
خدایا شکرت