تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
در اطرافت کسانی هستند که به کمک و یاری تو احتیاج دارند، تا میتوانی دست آنها را بگیر و از خودت دورشان مکن. خود تو هم از کسی دور افتادهای و تنها امیدت رسیدن به مقصود است. امیدی که همه زندگی تو را ساخته است. دست به دعا بردار که انشاءالله به وصال خواهی رسی. احساس کسالت میکنی، بیماری تو جسمانی نیست، روح تو آزرده شده است اما مژده که رنج بهزودی رخت برخواهد بست و غم و اندوه از دلت برداشته خواهد شد؛ به شرط آنکه خودت نیز به خویش کمک کنی و زندگی را آسان بگیری. در هر حالی که هستی یاد خدا و قرآن خواندن را فراموش منما.
غزل شماره ۳۸۲ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۸۲ حافظ
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان
آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و میرود
گو نفسی که روح را میکنم از پی اش روان
ای که طبیب خستهای روی زبان من ببین
کاین دم و دود سینهام بار دل است بر زبان
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان
حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
چشمم از آن دو چشم تو خسته شدهست و ناتوان
بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
نبض مرا که میدهد هیچ ز زندگی نشان
آن که مدام شیشهام از پی عیش داده است
شیشهام از چه میبرد پیش طبیب هر زمان
حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۸۲ حافظ
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان
چون به سر بیمار رنجوری گذارت افتاد، سوره حمدی برای شفایش بخوان و لب به سخن باز کن که لعل لب تو به مُرده جان تازهای میبخشد.
آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و میرود
گو نفسی که روح را میکنم از پیاش روان
به آن کسی که برای عیادت آمده و سوره حمدی میخواند و میرود بگو یک لحظه درنگ کند که در واپسین لحظات حیات، جانم با رفتن او به دنبالش روانه خواهد شد.
ای که طبیب خستهای روی زبان من ببین
کاین دم و دود سینهام بار دل است بر زبان
ای کسی که طبیب دردمندانی، نگاهی به روی زبان من بینداز و بنگر که از دود آه و ناله دلم، زبانم بار غم دارد.
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان
هرچند تب آمد و از راه مهر و محبت استخوانهای مرا گرم کرد و رفت، اما آتش عشق مانند تب از استخوانهای من بیرون نمیرود.
حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
چشمم از آن دو چشم تو خسته شدهست و ناتوان
دلم از عشق به خال تو که بر روی چهره آتشینت قرارگرفته، در آتش بیقراری قرار دارد و دیدگانم از تأثیر چشمان بیمار تو خسته و ناتوان شدهاند.
بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
نبض مرا که میدهد هیچ ز زندگی نشان
با اشک چشمان گرمی تب مرا فرو نشان و آنگاه نبض مرا گرفته و ببین که آیا هیچ نشان دیگری غیر از حرارت تب، از حیات در من باقی است؟
آن که مدام شیشهام از پی عیش داده است
شیشهام از چه میبرد پیش طبیب هر زمان
نمیدانم آن کسی که پیش ازاین برای شادکامی، پیوسته شیشه شراب به من داده، برای چه شیشه قاروره را هر روز برای معاینه نزد پزشک میبرد؟ یعنی مگر نمیداند درد عاشق با مداوای طبیب درمان نمیشود.
حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان
ای حافظ، شعر تو شربتی از آب حیات جاویدان به من داده است. دست از معالجه و ملاقات طبیب بردار و بیا و نسخه شربتی را که دادهای برایم بخوان.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.