تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
انسانی بلندپرواز و کمالگرا هستی و از طرفی برای رسیدن به خواستههایت کوشش چندانی انجام نمیدهی. در خودت تغییر بهوجود آور. با تنبلی کردن و به فکر آینده نبودن نمیتوان کاری را پیش برد پس خیالپردازی را کنار بگذار و با همت و ارادهای قویتر به تلاشت برای رسیدن به مقصود ادامه بده. این دنیا میگذرد و جاه و مقام آن به باد میرود، روزگار را سخت نگیر و خوش باش. قناعت بهترین داروی هر دردی است. از همین امکاناتی که در اختیار داری بهترین استفاده را ببر تا به آرامش برسی.
غزل شماره ۳۷۲ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۷۲ حافظ
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
کز بهر جرعهای همه محتاج این دریم
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم
جایی که تخت و مسند جم میرود به باد
گر غم خوریم خوش نبود به که میخوریم
تا بو که دست در کمر او توان زدن
در خون دل نشسته چو یاقوت احمریم
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا
ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم
از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت
بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم
حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست
با خاک آستانه این در به سر بریم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۷۲ حافظ
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
کز بهر جرعهای همه محتاج این دریم
اجازه بده تا از شاهراهی که به میخانه میرسد بگذریم، زیرا برای نوشیدن اندکی شراب همگی به این درگاه نیازمند هستیم.
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم
وقتی از روز ابتدای آفرینش طرفدار عشق و رندی بودیم، چنین ایجاب میکند که بهجز راه عشق و رندی به راه دیگری قدم ننهیم.
جایی که تخت و مسند جم میرود به باد
گر غم خوریم خوش نبود به که می خوریم
در این دنیا که تخت و پایگاه جمشید بازیچه دست باد است، شایسته نیست که غصه بخوریم، بهتر آن است که شراب بنوشیم.
تا بو که دست در کمر او توان زدن
در خون دل نشسته چو یاقوت احمریم
در آرزوی اینکه بتوانیم دست خود را دور کمر او حلقه کنیم مانند یاقوت قرمز خونین دل و در رنج هستیم.
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
ای اندرزگو، ما شیدایان را نصیحت مکن که ما تا خاک کوی دوست هست به بهشت توجه نمیکنیم.
چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا
ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم
اکنون که صوفیان پیشوا و سرمشق وجد و سماع شدند، ما نیز به ناچار و از روی تقلید و فریبکاری دستی میجنبانیم.
از جرعه تو خاک زمین دُر و لعل یافت
بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم
زمین از اندک شرابی که تو بر آن ریختی به مروارید و سنگ قیمتی دسترسی پیدا کرد، ما مستمند هستیم که پیش تو ارزش خاک را هم نداریم.
حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست
با خاک آستانه این در به سر بریم
ای حافظ، وقتی راهی برای رسیدن به بلندای قصر وصال نداریم به ناچار با خاک آستانه درگاه این کاخ میسازیم.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
بدون نام
بیت ماقبل آخر در برخی نسخ:
زان پیشتر که عمر گرانمایه بگذرد
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم