تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
از مدتها قبل قول و قرار گذاشتهای، اکنون فکر میکنی دیگران از عهدی که با تو بستهاند پشیمان شدهاند. تو به عهد و پیمانی که بستهای وفادار باش و به قولی که دادهای عمل کن تا دیگران تو را الگو قرار دهند. همنشین هرکسی باید در شأن و جایگاه خودش باشد؛ از مراوده و صحبت کردن با ناهمجنسان و نامحرمان بپرهیز تا آزردهخاطر نشوی. مدتهاست که در پی حاجت خودت به این در و آن در میزنی. صبر کن و امید داشته باش که گره کارت باز میشود و کسانی کمکت میکنند؛ به شرط اینکه به نصایح آنها گوش کنی. به لطف خدا از دامی که برایت پهن کردهاند رهایی پیدا میکنی، شیطان را شکست میدهی و به دولت و نیکبختی میرسی. اگر اوضاع مالی خوبی نداری، نگران مباش و خدا را شاکر باش، چراکه اخلاق نیکو سرمایه توست.
غزل شماره ۳۶۷ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۶۷ حافظ
فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
که حرام است می آن جا که نه یار است ندیم
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم
روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد که منم بر در میخانه مقیم
مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت
ای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیم
بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری
سر برآرد ز گلم رقص کنان عظم رمیم
دلبر از ما به صد امید ستد اول دل
ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کریم
غنچه گو تنگ دل از کار فروبسته مباش
کز دم صبح مدد یابی و انفاس نسیم
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به به مداوای حکیم
گوهر معرفت آموز که با خود ببری
که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش
چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۶۷ حافظ
فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
که حرام است می آنجا که نه یار است ندیم
از موبد بزرگ آتشکده زرتشتیان اجازه دارم و این سخنی تازه نیست بلکه دستوری از دیرباز است که نوشیدن شراب حرام است آنجایی که همپیاله یار یکرنگ نباشد.
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم
روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم
این خرقه ریاکارانه را از تن خواهم درید، چاره چیست؟ چون برای روح، مصاحبت با ناسازگار شکنجهای دردناک است. یعنی من و لباس زاهدان ناهمجنس هستیم.
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد که منم بر در میخانه مقیم
به این امید که لب محبوب اندکی از بوسه یا کلام خود بر من نثار کند، سالهاست که همچون خاک بر در میکده اقامت دارم.
مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت
ای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیم
شاید یار خدمتگزاری و سوابق گذشته مرا از یاد برده است. ای باد صبا، عهد و پیمان گذشتهاش را به یاد او بیاور.
بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری
سر برآرد ز گِلام رقصکنان عظم رمیم
اگر پس از صد سال از سر مزار من بگذری، استخوانهای پوسیده من رقصکنان سر از خاک گور برخواهند داشت.
دلبر از ما به صد امید ستد اول دل
ظاهراً عهد فرامش نکند خلق کریم
جانان ابتدا با صد امید دادن و دلخوش کردن دل از ما ربود. آشکار است که صاحب خُلق و خوی بزرگوار وعدههای خود را از یاد نمیبرد. این بیت از روی طعنه و کنایه است یعنی یار وعدههایش را کی عملی خواهد کرد؟
غنچه گو تنگدل از کار فروبسته مباش
کز دم صبح مدد یابی و انفاس نسیم
به غنچه بگو که از کار گرهخورده خود افسرده و اندوهگین مباش، زیرا دمیدن صبح و نفس نسیم بامدادی تو را یاری خواهند کرد و شکوفا خواهی شد.
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود بِه به مداوای حکیم
گوهر معرفت آموز که با خود ببری
که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
مروارید عرفان و کشف حقیقت بیندوز تا بتوانی با خود به جهان دیگر ببری که بر طلا و نقره فراوان پرداخت زکات تعلق گرفته و از دست تو بیرون رفته به مستحقان و وارثان میرسد.
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
تله شیطان محکم و استوار است، مگر اینکه لطف خداوندی شامل حال ما شود وگرنه آدمی نمیتواند بر حیله شیطان راندهشده پیروزی یافته و از عهده آن برآید.
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش
چه بِه از دولت لطف سخن و طبع سلیم
ای حافظ، اگر طلا و نقره نداری باکی نیست، سپاسگزار خدا باش. کدام سرمایه بهتر از لطافت و دلپذیری کلام و قریحه سالم و ذوق سلیم است.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.