تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
بخت و اقبال به تو روی آورده است؛ به زودی به مراد و مقصود دلات خواهی رسید و روزگار سعادت و نیکبختی فرامیرسد. حسودان از میان رفتهاند و بدخواهی دیگران در اراده تو تأثیری نخواهد داشت. این روزها که همه عوامل دست به دست هم دادهاند تا تو را به آرزوهایت برسانند، تو نیز نهایت تلاش و کوشش خویش را بهکار ببند. اعتماد به نفس خود را بیشتر کن. عشق و محبت را سرلوحه کار خود قرار بده. خانهات آباد و دلت شاد خواهد بود زیرا خداوند حواسش به خواسته دل همه بندگان هست، گذر روزها، ماهها و فصلها تو را نگران نسازد.
غزل شماره ۳۶۲ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۶۲ حافظ
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم
زاهد برو که طالع اگر طالع من است
جامم به دست باشد و زلف نگار هم
ما عیب کس به مستی و رندی نمیکنیم
لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم
ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند
و از می جهان پر است و بت میگسار هم
خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکیست
مجموعهای بخواه و صراحی بیار هم
بر خاکیان عشق فشان جرعه لبش
تا خاک لعل گون شود و مشکبار هم
آن شد که چشم بد نگران بودی از کمین
خصم از میان برفت و سرشک از کنار هم
چون کائنات جمله به بوی تو زندهاند
ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم
چون آب روی لاله و گل فیض حسن توست
ای ابر لطف بر من خاکی ببار هم
حافظ اسیر زلف تو شد از خدا بترس
و از انتصاف آصف جم اقتدار هم
برهان ملک و دین که ز دست وزارتش
ایام کان یمین شد و دریا یسار هم
بر یاد رای انور او آسمان به صبح
جان میکند فدا و کواکب نثار هم
گوی زمین ربوده چوگان عدل اوست
وین برکشیده گنبد نیلی حصار هم
عزم سبک عنان تو در جنبش آورد
این پایدار مرکز عالی مدار هم
تا از نتیجه فلک و طور دور اوست
تبدیل ماه و سال و خزان و بهار هم
خالی مباد کاخ جلالش ز سروران
و از ساقیان سروقد گلعذار هم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۶۲ حافظ
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم
ملاقات و بوسه و همآغوشی امکانپذیر شد. هم از بخت و اقبال خود و هم از گردش گردون سپاسگزارم.
زاهد برو که طالع اگر طالع من است
جامم به دست باشد و زلف نگار هم
ای متعبد، دست بردار که اگر بخت همان است که من دارم، جام باده و گیسوی معشوق هم بهدست من خواهد بود.
ما عیب کس به مستی و رندی نمیکنیم
لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم
ما کسی را به سبب مست بودن و لاابالیگری بدگویی نمیکنیم چراکه لب سرخ زیبارویان و شراب گوارا هر دو مطبوع و دلپسند هستند.
ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند
و از می جهان پر است و بت میگسار هم
ای دل، به تو خبر خوشی بدهم که مسئول اجرای احکام شرع از میان رفته و دنیا از شراب و ساقیان زیباروی شرابخور پر شده است.
خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکیست
مجموعهای بخواه و صراحی بیار هم
فکر و خیال را در پریشانی نگاهداشتن کار دانایان نیست دفتر شعری و تنگ شرابی بدست آور و خاطر را از پریشانی رهایی بخش.
بر خاکیان عشق فشان جرعه لبش
تا خاک لعل گون شود و مشکبار هم
اولین جرعهای که از لب صراحی میریزد بر گور عاشقان در خاک خفته بپاش تا مزار آنها به رنگ قرمز و به بوی خوش مُشک درآید.
آن شد که چشم بد نگران بودی از کمین
خصم از میان برفت و سرشک از کنار هم
آن زمان گذشت که چشمهای بدبین، مراقب و از مخفیگاه در حال نگریستن بود. حالا دشمن و اشک از کنار ما نابود شد.
چون کائنات جمله به بوی تو زندهاند
ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم
ای مِهر هستیبخش، از آنجایی که همه موجودات به امید فیض تو زندگی میکنند، سایه لطف خود را از سر ما نیز برنگیر.
چون آب روی لاله و گل فیض حسن توست
ای ابر لطف بر من خاکی ببار هم
ای ابر کرم، از آنجایی که طراوت و شادی لاله و گل در اثر برکت زیبایی توست، باری بر من خاکنشین نیز ببار.
حافظ اسیر زلف تو شد از خدا بترس
و از انتصاف آصف جم اقتدار هم
حافظ پایبند زلف و اسیر محبت تو شد، از خدا و از دادستانی وزیر مقتدری همچون آصف جماقتدار بیمناک باش.
دکتر جلالیان تنها تا این بیت را معنی کردهاند. ادامه ابیات را از شرح دکتر خطیب رهبر نقل میکنیم.
منظور از آصف در اینجا برهان الدین ابونصر فتح الدین خواجه وزیر امیر مبارزالدین محمد است. وزیر سلیمان عصر که آصف ثانی است و به اندازه جمشید شاه توانایی دارد.
برهان ملک و دین که ز دست وزارتش
ایام کان یمین شد و دریا یسار هم
برهان الملک و الدین که از فیض مسند دست وزیری او روزگار دستی بخشنده مانند کان یافت و به توانگری و غنای دریا رسید.
بر یاد رای انور او آسمان به صبح
جان میکند فدا و کواکب نثار هم
سپهر به یاد تدبیر روشن این وزیر بامدادان جان برخی قربان وی میسازد و مرواریدهای ستارگان را در قدمش میافشاند.
گوی زمین ربوده چوگان عدل اوست
وین برکشیده گنبد نیلی حصار هم
کره خاک همچون گوی در خم چوگان دادگری وی است و این گنبد بلند آسمان که با رویی نیلگون گرداگرد آن را فراگرفته است، نیز مسخر اوست.
عزم سبک عنان تو در جنبش آورد
این پایدار مرکز عالی مدار هم
توسن اراده سبکپوی تو زمین را که مرکز ثابت فلک بلندمدار و رفیع است، به حرکت درمیآورد.
تا از نتیجه فلک و طور دور اوست
تبدیل ماه و سال و خزان و بهار هم
تا نو شدن فصلها و جانشین شدن سالی به سال دیگر و ماهی به ماه دیگر زاده حرکت آسمان و شیوه گردش فلک است… ادامه در بیت بعد
خالی مباد کاخ جلالش ز سروران
و از ساقیان سروقد گلعذار هم
سرای عظمت وی از بزرگان و نوشگران سروقامت گلچهره تهی مباد.
بیت پانزده و شانزده موقوف المعانی است و به یکدیگر بستگی دارد.
منبع: شرح جلالی بر حافظ + دیوان غزلیات حافظ به کوشش خلیل خطیب رهبر.