تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
در پی یافتن صلاح و مصلحت کار خویش هستی، از دوستان و اطرافیان نیرنگباز و حیلهگر که دور تو را اشغال کردهاند فاصله بگیر. وجود این افراد در کنار تو گرفتاری و سختی را برایت به همراه دارد. این کار را هر زمان انجام دهی سود و فایده بردهای. هرچند غم نیک و بد کردارت بر دلت سایه افکنده اما همینکه بیریا هستی، تو را از همه برتر میسازد. به خداوند تکیه کن تا قلبت آرامش پیدا کند. صبور باش. دوران رنج به زودی تمام خواهد شد.
غزل شماره ۳۵۵ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۵۵ حافظ
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم
سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم
بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم
سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
این متاعم که همیبینی و کمتر زینم
بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم
بر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه مهرآیینم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۵۵ حافظ
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
در حال حاضر صلاح خود را در این میبینم که به میخانه اسبابکشی کرده و در آنجا به خوشی اقامت گزینم.
جام مِی گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم
به جز شراب و کتاب دوست و همدمی نداشته باشم تا روی دغلبازان مدّعی دوستی را کمتر ببینم.
سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم
اگر چنین چیزی ممکن شود که از مردم دنیا کنارهگیری کنم، در آزادگی مانند سرو از میان آنها سریر خواهم افراشت.
بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقی و مِی رنگینم
از بس در لباس تقوای به گناه آلوده خود دم از پرهیزکاری زدم، از روی ساقی و شراب رنگین خجالت میکشم.
سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم
بعید است که این قلب تنگ من، توان کشیدن بار غم او را داشته باشد، این دل بینوای من توانایی کشیدن این بار سنگین را ندارد.
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
این متاعم که همیبینی و کمتر زینم
من اگر لاابالی کوی میفروشان و اگر پارسای متعبد شهر باشم، همین هستم که نشان میدهم و از این هم کمارزشتر هستم. یعنی اهل خودنمایی و ریاکاری نیستم.
بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم
مرا دل نگران مکن، زیرا من غلام وزیر وقت هستم و اگر لب باز کنم او انتقام مرا از فلک خواهد گرفت.
بر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه مهرآیینم
غبار ظلمهای زیادی بر دلم نشسته، ای خدا، راضی مشو که چهره آیینهمانند دل مهرورز من تیره و کدر شود.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.