تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
خود را برای داشتن این چنین زندگی شایسته نمیبینی. آرزوهای بسیار بلندی در ذهن پروراندهای. بهتر است که مراقب باشی تا بیهوده خود را دچار دردسر نکنی. از نبوغ و اراده خود عاقلانه بهرهگیری کن تا به هدف خود برسی. اسیر بودن در دنیای مادیات و غفلت از آینده در شأن تو نیست، به معنویات بپرداز و آرزوهایی فرای این دنیای فانی برای خودت در نظر بگیر.
غزل شماره ۳۴۲ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۴۲ حافظ
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
اگر ز خون دلم بوی شوق میآید
عجب مدار که همدرد نافه ختنم
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۴۲ حافظ
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
گرد و خاک تن خاکی من به صورت پرده و پوششی در پیش چهره روح و روانم در میآید. خوشا آن لحظه که این پرده را از جلوی صورت جان به یکسو بزنم.
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
این قفس تن، درخور و شایسته پرندهای خوش آواز همچون من نیست. من به باغ بهشت پر میکشم که متعلق به آن گلزار هستم.
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
بر من آشکار نشد که چرا به این جهان آمدم و پس از این کجا خواهم رفت، افسوس که در کار خویش وامانده و ناآگاه و بیخبرم.
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
در حال حاضر چگونه میتوانم در فضای پاک عالم بالا به گردش درآیم که در این دنیای محدود ماده، گرفتار تن شدهام؟
اگر ز خون دلم بوی شوق میآید
عجب مدار که همدرد نافه ختنم
اگر از خون دل من آرزوی اشتیاق بلند شده، جای شگفتی نیست چرا که من هم همان درد نافه آهوی ختن را دارم که مشک معطر خود را به اطراف میپراکند.
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم
به پیراهن زربفت من منگر که مانند شمعی در زر ورق پیچیده شده، سوز و گداز پنهانی را در درون دل خویش و زیر پیراهن خود دارم.
بیت هفتم
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم
خدایا، پیکره وجود حافظ را از برابر روی او دور کن که با محو شدن در وجودِ تو، برای هیچ کس قابل قبول نیست که من دیگر وجودی مستقل هستم.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.