تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
هدف و مقصودی بسیار بزرگ در سر داری و حاضری برای آن هرکاری بکنی. شرط لازم برای رسیدن، داشتن اراده قوی و تلاش فراوان است. اگر دست از طلب برنداری بهزودی موفق و پیروز خواهی شد. اجازه نده مغرضان و حسودان تو را ناامید کنند. تنها چشم به هدف بدوز و به خدا توکل کن. عاقبت نیکو برای کسانیست که سختیها را به جان میخرند و برای رسیدن به هدف دست از تلاش برنمیدارند. اسرار خودت را در دلت نگه دار زیرا کسی رازدار واقعی نیست.
غزل شماره ۳۳۴ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۳۴ حافظ
گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم
زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست
در دست سر مویی از آن عمر درازم
پروانه راحت بده ای شمع که امشب
از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم
آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی
مستان تو خواهم که گزارند نمازم
چون نیست نماز من آلوده نمازی
در میکده زان کم نشود سوز و گدازم
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم
گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی
چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم
محمود بود عاقبت کار در این راه
گر سر برود در سر سودای ایازم
حافظ غم دل با که بگویم که در این دور
جز جام نشاید که بود محرم رازم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۳۴ حافظ
گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم
اگر بار دیگر دستم به سر گیسوان تو برسد، چه بسیار سرهایی که مانند گوی، با چوگان زلف تو به بازی خواهم گرفت یا فدای چوگان زلف تو خواهم کرد.
زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست
در دست سر مویی از آن عمر درازم
گیسوان تو برای من به مانند زندگی طولانی است، اما سر مویی از آن عمر دراز در دست اختیار من نیست.
پروانه راحت بده ای شمع که امشب
از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم
ای محبوب که همچون شمع یعنی معشوق پروانه هستی، به من اجازه آسایش بده تا امشب از آتش دل مانند شمعی در پای تو بسوزم و آب شوم.
آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی
مستان تو خواهم که گزارند نمازم
در آن لحظه که مانند ظرف بلورین شراب با یک خنده تو جان بدهم، آرزو دارم که مستان باده عشق تو بر پیکر من نماز میت بخوانند.
چون نیست نماز من آلوده نمازی
در میکده زان کم نشود سوز و گدازم
به این سبب که نماز من آلوده به گناه، نمازی قابل قبول نیست، به جبران آن، در میخانه از سوز و گداز وا نمیافتم.
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم
اگر در مسجد، خیال تو به سرم افتد به یاد دو ابروی تو محراب میسازم و اگر در میخانه چنین شود، قوس تاقچه و رَفهای آنجا که جایگاه شیشههای شراب است، را به جای محراب میگیرم.
گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی
چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم
هرگاه یک شب با نور چهره خود خلوتسرای ما را روشن کنی، مانند فروغ بامدادی در کرانههای جهان سربرآورم.
محمود بود عاقبت کار در این راه
گر سر برود در سر سودای ایازم
اگر سرم در راه سودای ایاز از دست برود پایان این کار پسندیده و بهخیر خواهد بود.
حافظ غم دل با که بگویم که در این دور
جز جام نشاید که بود محرم رازم
ای حافظ، غم دل خود را با چه کسی در میان بگذارم که در این دوره و زمانه غیر از جام شراب دیگری شایستگی محرمیت اسرار را ندارد.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.