تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
از یار و دیار دور ماندهای و دوستان دورو و ریاکار را عامل شکست خودت میدانی. این روزها بسیار تنها و غریب هستی. بهتر است بار دیگر گذشتهها را با دقت بررسی کنی و پی به اشتباهات خود ببری تا دوباره شکست نخوری. آدم عاقل از هر شکست، برای خود تجربهای میاندوزد. امیدوار باش و عاقلانه رفتار کن. رفاقت نعمتی بزرگ است اما هرکسی لایق دوستی نیست، خویشتنداری پیشه کن و اجازه مده رفتار تو اسرار درونیات را پیش همگان فاش کند.
غزل شماره ۳۳۳ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۳۳ حافظ
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم
خرد ز پیری من کی حساب برگیرد
که باز با صنمی طفل عشق میبازم
بجز صبا و شمالم نمیشناسد کس
عزیز من که به جز باد نیست دمسازم
هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم
سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگیست غمازم
ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم میگفت
غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۳۳ حافظ
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
هنگام نماز مغرب در شب مردم دورافتاده از وطن، شروع به گریه میکنم؛ توسط زاری کردن برای غم غربت، سرگذشت خود را بیان میکنم.
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
آنقدر به یاد دوست و شهر و دیار خویش سوزناک گریه میکنم تا از روی زمین شیوه و راه و رسم سفر کردن را از بین ببرم.
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
من از شهروندان سرزمین دوست هستم و نه از شهری غریب. ای خدایی که ما را از ترس رهایی میبخشی، بار دیگر مرا به دوستانم برگردان.
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم
ای خضر پیامبر و ای یاری دهنده مسافران در بیابان، از برای خدا به من کمک کن تا بار دیگر در کوی خرابات آشکارا اعلام وجود کنم.
خرد ز پیری من کی حساب برگیرد
که باز با صنمی طفل عشق میبازم
عقل سن و سالم را پیر به حساب نمیآورد و مرا جوان میپندارد، چون میبیند بار دیگر با محبوبی کمسن و سال عشقبازی میکنم.
بجز صبا و شمالم نمیشناسد کس
عزیز من که به جز باد نیست دمسازم
ای گرانقدر، غیر از نسیم صبا و باد شمال کسی مرا در این دیار نمیشناسد، زیرا به غیر از باد، همدم و همنشین ندارم.
هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم
هوا و نسیم دیار دوست برای من به منزله آب حیات مایه عمر جاودان است. ای نسیم صبا بادی خنک از خاک شیراز برای من بیاور.
سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگیست غمازم
اشکم جاری شد و عیبم یعنی عدم تحمل غریبی مرا آشکارا و برای همه بازگو کرد. از چه کسی گلایه کنم که سخنچین من خودی و خانهزاد است؟
ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم میگفت
غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم
هنگام صبح آهنگی از ساز ستاره زهره به گوشم رسید که میگفت: من بنده و چاکر حافظ خوشبیان و خوشآواز هستم.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
ساناز
خیلی راسته واقن…عااااااااااااالی