تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
عاشقی برای تو غصههای فراوانی به دنبال داشته است ولی همچنان منتظر گشایش در کار خودت هستی. یأس و ناامیدی را در وجودت راه مده. به مقصود و هدفت ایمان داشته باش و با تمام تلاش به سمت آن حرکت کن. بخت و اقبال تو بیدار خواهد شد و زندگیات شیرین میشود. به زودی فرصتی فراهم میشود که با او سخن بگویی. اگر در کارهایت یکرنگ و صادق باشی و ریاکاری و دورویی را کنار بگذاری، میتوانی اعتماد به مردم را به سوی خود جلب کنی.
غزل شماره ۳۲۴ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۲۴ حافظ
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم گشاد از کرمش میدارم
به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام
خون دل عکس برون میدهد از رخسارم
پرده مطربم از دست برون خواهد برد
آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از نی کلک همه قند و شکر میبارم
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
چون تو را در گذر ای یار نمییارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم
دوش میگفت که حافظ همه روی است و ریا
بجز از خاک درش با که بود بازارم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۲۴ حافظ
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم گشاد از کرمش میدارم
هرچند از چین و تاب گیسوی یار فروبستگی و گرفتاری در کارم پدید آمده، با این همه از بزرگواری او انتظار گشایش آن را دارم.
به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام
خون دل عکس برون میدهد از رخسارم
مپندار که رنگ قرمز چهره من بر اثر شادمانی است بلکه مانند جام شراب تصویر خونین دلم به صورتم میافتد.
پرده مطربم از دست برون خواهد برد
آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم
آهنگ رامشگران، دل مرا از دست بُرده و مرا از خود بیخود میسازد، وای بر من اگر اجازه ورود به سراپرده آنها و بیان رازآمیزشان نداشته باشم.
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
سراسر شب و در همه شبها به نگهبانی سراپرده دلم مشغول هستم تا اجازه ندهم خاطره دیگری به غیر از اندیشه او در آن راه یابد.
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از نی کلک همه قند و شکر میبارم
من آن شاعر افسونگر هستم که با سحر و جادوی کلام خود پیوسته از قلم نی من قند و شکر تراوش میکند.
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
چشم اقبال من با قصهپردازی او به خواب رفته است، کجاست آن نسیم مرحمت که آن را از هم گشوده و بخت مرا از خواب بیدار کند؟
چون تو را در گذر ای یار نمییارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم
ای محبوب، وقتی تو را در هیچ گذر و معبری نمیتوانم ببینم، پیامم را با که بگویم که بتواند به گوش دلدارم برساند؟
دوش میگفت که حافظ همه روی است و ریا
بجز از خاک درش با که بود بازارم
دیشب میگفت که حافظ دورو و متظاهر است، به غیر از خاک آستانه او با چه کس دیگری سر و کار داشتم؟
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
بدون نام
بیت ششم در برخی نسخ:
به صد امید نهادیم در این بادیه پای
ای دلیل دل گمگشته فرو مگذارم