تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
سالهاست قصد رسیدن به هدفی را داری و با سختیها و مشکلات فراوانی در راه رسیدن به مقصود برخورد میکنی که گذر از آنها غیرممکن نیست. مشکلات در برابر اراده محکم و شوق تو بسیار کوچک هستند، اگر از مشکلات نترسی و ناامید نشوی، به هدف خود خواهی رسید. گاهی احساس میکنی که سرعت حرکت تو به سوی هدف پایین است اما رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود، از پای منشین و به حرکت ادامه بده که عاقبت به مراد و منظورت خواهی رسید. در این راه به خداوند توکل کن تا آرامش داشته باشی.
غزل شماره ۳۲۲ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۲۲ حافظ
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم
اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم
امید در شب زلفت به روز عمر نبستم
طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
به شوق چشمه نوشت چه قطرهها که فشاندم
ز لعل باده فروشت چه عشوهها که خریدم
ز غمزه بر دل ریشم چه تیرها که گشادی
ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم
ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری
که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم
گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه
که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم
چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی
که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم
به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ
که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۲۲ حافظ
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم
در کارخانه چشم، تصویر روی تو را نقاشی و مجسم کردم. نقش و نگاری به زیبایی نقش چهره تو نه دیده و نه شنیدهام.
اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم
هرچند برای رسیدن به تو پا به پا و همراه باد شمال در تکاپو هستم، حتی به گَردِ راهِ سرو قامت تو که با ناز و تکبر راه میرود، هم نرسیدم.
امید در شب زلفت به روز عمر نبستم
طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
در دل شب سیاه زلف تو به روشنایی روز عمر خود دل نبستم یعنی از عمرم دل برداشتم. از میان آرزوهای دل، طمع بوسه از لب هایت را محو کردم.
به شوق چشمه نوشت چه قطرهها که فشاندم
ز لعل بادهفروشت چه عشوهها که خریدم
در اشتیاق رسیدن به چشمه آب حیات لبهایت اشک بسیار ریختم و از لبهای میگونت ناز و کرشمههای بسیار خریدم.
ز غمزه بر دل ریشم چه تیرها که گشادی
ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم
با ناز و کرشمه چشمت چه تیرهایی که به سوی دل مجروح من رها کردی و چه بار و فشار اندوهی که بر سر کوی تو تحمل کردم.
ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری
که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم
ای نسیم سحری، غباری از خاک کوی یار به سوی من آور که از آن خاک اثر و بوی خون دلهای مجروح را حس کردم.
گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه
که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم
این گناه از جانب چشمهای سیاه و گردن زیبای دلپسند تو بود که مانند یک آهوی وحشی از مردمان رمیده و دوری جستم.
چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی
که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم
از کوی و محله او نسیمی وزید و بر من گذشت؛ بدین سبب مانند غنچه، پرده دل خونین خود را از هم دریدم.
به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ
که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم
به خاک پای تو و نور چشم حافظ سوگند که بدون روی تو از چراغ چشم خود پرتو نوری مشاهده نکردم.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
بدون نام
بیت دوم در برخی نسخ:
امید خواجگیم بود، بندگیّ تو جُستم
هوای سلطنتم بود، خدمت تو گزیدم