تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
پیش از این اعمال و سخنانت آنقدر خوب و نیکو بوده که همواره تحسین همگان را به خودت جلب کردهای، اکنون برای کسب هنر و دانش سخت تلاش میکنی و از جانت مایه میگذاری. این را بدان که برای بهدست آوردن هر چیزی بایستی سختی و مشکلات آن را تحمل کرد. در کاری که در پیش روی داری، با دقت و طمأنینه حرکت کن. عجولانه تصمیم نگیر. از بروز مشکلات و حوادث به خود ترس و واهمه راه مده. با دوستان و خانوادهات مهربان باش و تا جایی که میتوانی به آنها کمک نما. برای دور شدن از چشم زخم سوره فلق و ناس را قرائت کن.
غزل شماره ۳۰۷ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۰۷ حافظ
هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل
هر کو شنید گفتا للهِ دَرُّ قائل
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
از شافعی نپرسند امثال این مسائل
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم
گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل
دل دادهام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیّةُ السجایا محمودةُ الخصائل
در عین گوشهگیری بودم چو چشم مستت
و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم
وز لوح سینه نقشت هرگز نگشت زایل
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یا رب ببینم آن را در گردنت حمایل
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۰۷ حافظ
هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل
هر کو شنید گفتا للهِ دَرُّ قائل
هر سخن نغز که در وصف آن پسندیدهخوی صاحب جمال گفتم، هرکس شنید گفت: خداوند به گوینده خیر و برکت دهاد.
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
نخست کسب رندی و عشقورزی کار آسانی به نظر میآمد؛ اما در عاقبت برای بهدست آوردن این فضیلتها همه وجودم آتش گرفت.
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
از شافعی نپرسند امثال این مسائل
حسین بن منصور حلاج این معنی را بر بالای دار خوب ادا کرد که از فقیه شافعی اینگونه مسائل یعنی عشق و رندی را مپرسید که نمیداند.
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم
گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل
پرسیدم که چه وقت بر جان درمانده من رحمت میآوری؟ پاسخ داد: بدان هنگام که پای هستی تو در میان نباشد.
دل دادهام به یاری شوخیکشی نگاری
مرضیّةُ السجایا محمودةُ الخصائل
دل را به یار زیباروی شیرین حرکات و خوش مشرب دادهام که دارای اخلاق پسندیده و خصلت ستوده است.
در عین گوشهگیری بودم چو چشم مستت
و اکنون شدم به مستان، چون ابروی تو مایل
پیش از این مانند چشم مستت حال گوشهنشینان را داشتم و حالا همچون ابرویت به آن چشمان مست گرایش پیدا کردهام.
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم
وز لوح سینه نقشت هرگز نگشت زایل
بر اثر اشک چشم صدبار گرفتار طوفان نوح شدم و هرگز نقش جمال تو از صفحه سینهام زدوده نشد.
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یا رب ببینم آن را در گردنت حمایل
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.