تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
به دنبال خوشبختی هستی اما نمیدانی خوشبختی دقیقاً چیست و کجاست؟ خوشبختی در اطراف توست، اگر کمی دقت کنی آن را مییابی. یکی از بهترین نعمتهای دنیا وجود دوستان صاف و صادق در اطراف انسان است. دوستان خوب دیر به دست میآیند و در صورت بیدقتی زود از دست خواهند رفت، بنابراین مراقب باش تا با غرور و خودپسندی، دوستانت را از خود نرنجانی زیرا در زندگی به وجود آنها نیاز خواهی داشت. فرصت عمر زود از دست میرود، پس قدر لحظه لحظه آن را بدان و عمر را صرف کارهای بیهوده مکن. این دنیای فانی را به خودت سخت مگیر و به آیندهای روشن امید داشته باش. مراقب باش تا فریب نخوری و کسی از سادگی تو سوء استفاده نکند.
غزل شماره ۲۹۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۹۸ حافظ
مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق
گرت مدام میسر شود زهی توفیق
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق
بیا که توبه ز لعل نگار و خنده جام
حکایتیست که عقلش نمیکند تصدیق
اگر چه موی میانت به چون منی نرسد
خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق
حلاوتی که تو را در چه زنخدان است
به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق
اگر به رنگ عقیقی شد اشک من چه عجب
که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق
به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام
ببین که تا به چه حدم همیکند تحمیق
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۹۸ حافظ
مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق
گرت مدام میسر شود زهی توفیق
خوشا به سعادتت اگر پیوسته برای تو جای آسوده و شراب ناب و یار موافق فراهم و در دسترس باشد.
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق
هزار بار من این موضوع را بررسی کردهام و دریافتهام که دنیا و کار دنیا، هیچ و در مجموع ناچیز و همچون عدم است.
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
دردا و حسرتا که تا این لحظه نفهمیده بودم که دوست عامل خوشبختی است.
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق
به محلی امن برو و زمان مغتنم را از دست مده، که راهزنان عمر در کمین هستند.
بیا که توبه ز لعل نگار و خنده جام
حکایتیست که عقلش نمیکند تصدیق
نزد ما بیا که توبه کردن از لب سرخ معشوق و دهان خندان پیاله شراب، فکر و خیالی است که عقل آن را کار درستی به حساب نمیآورد.
اگر چه موی میانت به چون منی نرسد
خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق
هرچند کمر باریک چون موی تو در دست شخصی مثل من قرار نمیگیرد، دلم به این خیال ظریف خوش است.
حلاوتی که تو را در چه زنخدان است
به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق
آنچنان حقایق شیرین در گودی سیب زنخدان توست که اندیشههای عمیق قادر به رسیدن به ژرفای آن نیستند.
اگر به رنگ عقیقی شد اشک من چه عجب
که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق
شگفتآور نیست اگر اشک خونین من به رنگ عقیق سرخ درآمده است، چراکه نگین انگشتری لب لعل تو نیز به همین رنگ است.
لعل جواهری گرانبها به رنگ قرمز خوشرنگ است و لب محبوب را به لعل تشبیه میکنند.
به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام
ببین که تا به چه حدم همیکند تحمیق
با لبخند تمسخرآمیز گفت که ای حافظ، من بنده طبع لطیف و قریحه شاعرانه تو هستم. ببین که چگونه مرا ساده و احمق تصور کرده است.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
بدون نام
بیت چهارم در برخی نسخ:
کجاست اهل دلی تا کند دلالت خیر
که ما به دوست نبردیم ره به هیچ طریق