تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
تصمیمگیری برایت بسیار سخت شده و بر سر دوراهی ماندهای. همه کارها را بر خود سخت گرفته و از انجام دادن آنها ناامید شدهای. فکر میکنی تا حالا زنده بودنت بیخود بوده و تلاشهایت هدر رفته و خودت را گول زدهای ولی این را بدان که از هرجا شروع کنی بامنفعت است. با تجربهای که به دست آوردهای تصمیم بگیر و راهت را انتخاب کن. خدا در این راه به تو کمک میکند.
غزل شماره ۲۹۰ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۹۰ حافظ
دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش
خیال حوصله بحر میپزد هیهات
چههاست در سر این قطره محال اندیش
بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را
که موج میزندش آب نوش بر سر نیش
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
چرا که شرم همیآیدم ز حاصل خویش
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
خزانهای به کف آور ز گنج قارون بیش
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۹۰ حافظ
دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
دلم هراسیده و فرار کرده و من بینوا، از این بیخبرم که بر سر این شکار شده سرگردان چه آمده است.
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش
بر اثر دلهره از دست دادن ایمان خویش، مانند بید میلرزم چرا که دلم در دست یاری کمان ابرو و کافرپیشه افتاده است.
خیال حوصله بحر میپزد هیهات
چههاست در سر این قطره محال اندیش
دل من، این باطلاندیش بیمقدار، اندیشه گنجایش دریا را در سر میپروراند. افسوس که چه خیالها در سر دارد.
بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را
که موج میزندش آب نوش بر سر نیش
مرحبا بر آن مژگان جسور عافیتسوز که بر سر هر زخم ناشی از آن، آب حیات موج میزند.
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
اگر اطبا برای معاینه، دستی بر دل مجروحم بگذارند، از آستین آنها خون فراوان جاری خواهد شد.
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
چرا که شرم همیآیدم ز حاصل خویش
با گریه و زاری و حالت شرمساری به محله میخانه میروم، زیرا از بیحاصلی خویش نزد پیر مغان شرمنده و خجلم.
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
ای درویش بینوا، بر سر این دنیای پست کشمکش مکن که نه عمر خضر، همیشگی بود و نه پادشاهی اسکندر پایدار است.
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
خزانهای به کف آور ز گنج قارون بیش
ای حافظ، دست هر نوای مستمندی به کمر و میان آن یار نمیرسد، برای اینکار تحصیل نقدینهای که بیش از گنج قارون باشد لازم است.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.