تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
روزگار این روزها بر وفق مراد توست و همه امکانات مهیا شده تا تو به خواستهها و آرزوهایت دست پیدا کنی. برای ساختن یک زندگی زیبا و خوش تلاش کن و قدر عمر و فرصتهای زندگیات را بدان، از آنها بهره ببر و وقتت را بیهوده به هدر مده. همیشه در زندگی عاقلانه رفتار کن و به خودت مغرو نشو. اکنون که خوشبختی در خانه تو را زده، عمر را به غفلت مگذران که دیگر فرصتی برای بازگشت نیست.
غزل شماره ۲۸۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۸۸ حافظ
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
الا ای دولتی طالع که قدر وقت میدانی
گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باریست
سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش
عروس طبع را زیور ز فکر بکر میبندم
بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش
شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان
که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش
میی در کاسه چشم است ساقی را بنامیزد
که مستی میکند با عقل و میبخشد خماری خوش
به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه
که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۸۸ حافظ
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
کنار جوی آب روان و زیر سایه درخت بید با قریحه شعر و شاعری و دوستی خوشرفتار، دلبر همنشینی شیرینحرکات و ساقی گلچهرهای خوشخو…
الا ای دولتی طالع که قدر وقت میدانی
گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
هان، ای کسی که بخت با تو مساعد و ارزش وقت را به خوبی میشناسی، این عیش و عشرت و شادی برتو گوارا باد که ایام به کام توست.
هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باریست
سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش
به آن کسی که بار عشق و محبت دلبری را بر دل دارد بگو که تا چشم نخورد، اسپند دود کند که سود و سرمایهای خوب دارد.
عروس طبع را زیور ز فکر بکر میبندم
بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش
اندام عروس طبع و قریحه خود را از اندیشه بدیع و نو آرایش میدهم، شاید بر اثر بازی ایام، معشوقی زیبارو به چنگ من افتد.
شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان
که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش
در شب مهتابی که روشنیبخش دل و جان است و در کنار چمن و لالهزاری باصفا، همنشینی با دوستان را قدر بدان و بهره خود را از عیش و نوش بگیر.
میی در کاسه چشم است ساقی را بنامیزد
که مستی میکند با عقل و میبخشد خماری خوش
در جام چشمهای ساقی، شرابی موج میزند که با عقل از در مستی و ستیز در میآید و حالت بی خبری و سرخوشی بهدست میدهد.
به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه
که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش
ای حافظ، عمرت به بیخبری سپری شد، با ما به میخانه بیا تا ساقیان زیباروی خوش مشرب به تو راه زندگی خوب را بیاموزند.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.