غزل شماره ۲۸۰ حافظ: چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش

غزل شماره ۲۸۰ حافظ برای خواجه تورانشاه پس از کسب اجازه بازگشت حافظ از تبعید به شیراز در یزد سروده شده است. حافظ می‌گوید هنگامی که باد صبا یا همان پیک عاشقان از میان موهای خوشبوی یار من گذشت، به هرکسی که آن نسیم وزید مشام جانش را تازه کرد. او در جستجوی هم‌نفس و همدلی است که غم دل در روزگار هجران را برایش شرح دهد.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

به دنبال یافتن یاری هستی که بتوانی به راحتی با او درددل کنی. خجالت کشیدن و گوشه‌نشینی برای تو نتیجه‌ای نخواهد داشت. بهانه و عذرها را کنار بگذار تا دلت زنده و جوان شود. تو به هدف‌هایت می‌رسی زیرا نشانه‌هایی از آن را لمس کرده‌ای. به زودی محبوب اصلی و خواسته نهایی‌ات را درخواهی یافت. برای رسیدن به آنچه دوست داری، باید تحمل مشکلات را داشته باشی. با کمی زحمت و تلاش به زودی به نتیجه می‌رسی. منتظر مژده ارزشمندی باش و خدا را شکر گزار.    

 

غزل شماره ۲۸۰ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۲۸۰ حافظ

چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش
کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم
که دل چه می‌کشد از روزگار هجرانش
زمانه از ورق گل مثال روی تو بست
ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش
تو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش
جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش
بدین شکسته بیت الحزن که می‌آرد
نشان یوسف دل از چه زنخدانش
بگیرم آن سر زلف و به دست خواجه دهم
که سوخت حافظ بی‌دل ز مکر و دستانش

 

غزل شماره ۲۸۰ حافظ
غزل شماره ۲۸۰ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره ۲۸۰ حافظ

بیت اول

چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش

وقتی نسیم صبا گیسوی عطرافشان او را بر هم زده و از چین و شکن آن گذشت، به هر دل شکسته‌ای که رسید از آن عطر گیسو جانش را تازه کرد.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم
که دل چه می‌کشد از روزگار هجرانش

رفیق همزبانی کجاست تا برای او به تفصیل بیان کنم که از دست ایام فراق محبوب چه بر دلم آمده است؟

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

زمانه از ورق گل مثال روی تو بست
ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش

دست روزگار همانند چهره تو را از برگ‌های گل آفرید، اما از شرم روی تو آن را در غنچه پنهان ساخت.

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

تو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش

تو در خواب هستی و انتهای جاده عشق هنوز معلوم نشده است. چه خوب و نیکوست این راه که پایانی ندارد.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش

به امید آنکه جاذبه جمال کعبه از زائرانش دلجویی کند، زیرا در بیابان‌های رسیدن به او، جان مشتاقان زیارت به‌لب رسید.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

بدین شکسته بیت الحزن که می‌آرد
نشان یوسف دل از چه زنخدانش

چه کسی نشان دل مرا که یوسف‌وار در چاه زنخدان او افتاده است برای این قلب شکسته مقیم خانه اندوه و غم می‌آورد؟

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

بگیرم آن سر زلف و به دست خواجه دهم
که سوخت حافظ بی‌دل ز مکر و دستانش

سر زلف او را گرفته و به دست خواجه (تورانشاه) می‌دهم که حافظ دل از دست داده از حیله و نیرنگ‌های او در آتش بیداد سوخت.

منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

  • بدون نام

    این بیت در بعضی نسخه های غیر معروف به عنوان بیت سوم آورده شده:
    برید صبح وفا نامه‌ای که برد به دوست
    زخون دیده ما بود مهر عنوانش

نظر خود را بنویسید