غزل شماره ۲۷۸ حافظ: شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش

غزل شماره ۲۷۸ حافظ پس از قتل عام اهالی اصفهان به دست تیمور سروده شده که لحن کلام شاعر نیز بر این موضوع دلالت دارد. شر و بدی دنیا را فرا گرفته است و حافظ برای اینکه آسوده شود، به دنبال شراب تلخ می‌گردد. روزگار افراد فرومایه را می‌پروراند و در سفره‌اش شهد شیرین آسایش وجود ندارد و هرچه در آن است تلخی و شوری حرص و آز است.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

دنیا آنقدر بی‌ارزش است که نبایستی به خاطر آن خود را به رنج و زحمت بیندازی و خدای ناکرده حق دیگران را ضایع کنی. فریب ظواهر روزگار را مخور و دست از رؤیاپردازی بردار. اسرار خود را با هر کسی در میان نگذار. باید به چیزهای خوب دنیا بیشتر توجه کنی و احساس خستگی را از خودت دور کنی. تا این حد به امور زندگی ارزش دادن صحیح نیست. در زندگی به فکر تکامل روحی خود باش. ثروت و امکانات مادی این دنیا همه وسیله هستند؛ تو باید به یک هدف والا بیندیشی و هدفت آرامش روحی و روانی باشد، تنها در این‌صورت از زندگی لذت خواهی برد.    

 

غزل شماره ۲۷۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۲۷۸ حافظ

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش
مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن
به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش
کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار
که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش
بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم
به شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش
نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست
سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش
کمان ابروی جانان نمی‌پیچد سر از حافظ
ولیکن خنده می‌آید بدین بازوی بی زورش

 

غزل شماره ۲۷۸ حافظ
غزل شماره ۲۷۸ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره ۲۷۸ حافظ

بیت اول

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

شرابی قوی و تند مزه می‌خواهم که مستی‌اش مرد را از پای درآورد تا زمانی کوتاه از گرفتاری‌های دنیا و جار و جنجال آن آسوده شوم.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش
مذاق حرص و آز‌ ای دل بشو از تلخ و از شورش

در سفره رنگارنگ این دنیای سفله‌پرور، شیرینی آسایش وجود ندارد.‌ ای دل دهان آزمند خود را از تلخی‌ها و شوری‌های آن ببند و پاک نگهدار.

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

بیاور می‌ که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن
به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش

شراب بیاور که نمی‌توان از حیله و فریب آسمان و بازیگری‌های زُهره چنگ نواز و مریخ جنگجوی آسمان در امان بود.

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار
که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش

ریسمان کمند شکار بهرام گور را به دور انداخته و ساغر جمشیدی را برگیر، چرا که من این صحرا را در نوردیده‌ام؛ نه بهرام وجود دارد و نه شکار گورخر او و نه گور او.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

بیا تا در می‌ صافی‌ت راز دهر بنمایم
به شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش

بیا تا به تو راز این دنیا را در جام شراب زلال نشان دهم به شرط آنکه آن را با کج‌اندیشان بی‌ذوق در میان ننهی.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست
سلیمان با چنان حشمت نظر‌ها بود با مورش

با نگاه لطف و عنایت به درویشان نگریستن با بزرگی منافاتی ندارد. چراکه سلیمان با آن همه بزرگی و حشمت هم به مور ناتوان عنایت‌ها داشت.

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

کمان ابروی جانان نمی‌پیچد سر از حافظ
ولیکن خنده می‌آید بدین بازوی بی‌زورش

کمان ابروی محبوب، سر از فرمان حافظ نمی‌پیچد، اما به بازوی بی‌زور حافظ که قادر به کشیدن این کمان نیست، لبخند تمسخر می‌زند.

منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید