تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
این خاصیت زندگیست که هرکسی در هر جایگاه و موقعیتی که باشد، به وقایع اطرافش نگاهی خاص خود دارد، همانگونه که تمام فکر و ذکر تو مشغول یار و او در فکر عشوهگری است، چرخ گردون همیشه در حال چرخش است و قطعاً دنیا اینطور نخواهد ماند. بنابراین آیندهنگر باش و در کارها شتاب و عجله نکن. هرچند از دست انسانهای ریاکار به تنگ آمدهای، با خوشبینی به آینده بنگر. با دشواریهای زندگی شجاعانه مقابله کن و ناامید نباش؛ تو به واسطه دل پاکی که داری، موفق خواهی شد. موهبت عشق را قدر بدان. به زیردستان و نیازمندان التفات و توجه داشته باش تا خداوند به تو کمک کند. مسافر تو به سلامت بازخواهد گشت.
غزل شماره ۲۷۷ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۷۷ حافظ
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که در کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۷۷ حافظ
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
همه دل مشغولی بلبل آن است که گل معشوق او شده است، درحالیکه گل در این اندیشه به سر میبرد که چگونه در کار مهرورزی او ناز و عشوه کند.
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
دلبری تنها در این نیست که عاشق را زجرکش کنند بلکه بزرگوار کسی است که غمخوار زیردست خود باشد.
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش
جا دارد که خون در دل لعل یعنی سنگ قیمتی قرمز رنگ موج بزند از این همه زیانمندی که ظرف سفالین شراب، بازارش را میکاهد.
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
بلبل از برکت عشق گل، سخنسرایی شیوا را فراگرفت و گرنه از اول، این همه سخن شیوا و شعر زیبا در منقار او پرداخته نشده بود.
ای که در کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
ای کسی که در کوچه معشوقه ما رفت و آمد میکنی، مراقب باش که دیوار آن سر را میشکند.
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
آن یار سفر کرده که به اندازه صد کاروان دل دوستان او را همراهی میکند، هر کجاست، ای خدا، از او محافظت کن.
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش
ای دل، هرچند با آرامش خاطر و دور از دغدغه حال خوشی داری، از این نکته غافل مباش که دلمشغولی با عشق هم عوالمی شیرین دارد.
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
اینطور که صوفی شنگول و شاداب کلاهش را کج نهاده اگر دو جام دیگر بنوشد به یک مرتبه دستارش آشفته و در هم ریخته خواهد شد.
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
در پی آزار دل حافظ که به دیدار تو عادت کرده و دست پرورده وصال توست مباش.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
سحر
خیلی قشنگه😍