تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
علت موفقیت تو عشق به کمال و صفات نیک است که از جانب خداوند به تو عطا شده است. همیشه در کارهایت عاقبتاندیش باش. موفقیت در یک قدمی توست. بقیه کار با تلاش و برنامهریزی میسر میشود. عدهای قصد سوء استفاده از تو را دارند، پس مراقب خودت باش. تو هنوز تجربه کافی نداری برای همین ممکن است راه خطا بروی. گاهی به نظر میرسد که ظاهربین هستی و همه چیز را بر مبنای ظاهر آن میسنجی. از خدا بخواه تا سلامتی به تو بدهد و تو هم عبادت خدا را به جا آوری.
غزل شماره ۲۶۵ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۶۵ حافظ
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
ساقیا یک جرعهای زان آب آتشگون که من
در میان پختگان عشق او خامم هنوز
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز
در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش
آب حیوان میرود هر دم ز اقلامم هنوز
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۶۵ حافظ
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز
تا به حال به خواسته دل خود که از لبت آرزو داشتم دست نیافتهام و هنوز به امید باده زلال لعل لبت، دُرد شراب مینوشم.
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
روز نخستین عاشقی، دینم در کار دو گیسوی بافته تو از دست رفت و هنوز نمیدانم که پایان کار من در این عشق چه خواهد شد.
ساقیا یک جرعهای زان آب آتشگون که من
در میان پختگان عشق او خامم هنوز
ای ساقی، مقدار کمی از آن شراب سوزان را به من بده زیراکه در میان عاشقانِ باتجربه و پخته او هنوز تازهکار و خام هستم.
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
شبی به اشتباه موی تو را مُشکِ ختن نامیدم از آن شب تا به حال بهخاطر این گفتار ناصواب هر لحظه مویی مانند تیغ بر اندامم میخَلَد.
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز
از وقتی که آفتاب، فروغ روی تو را در خلوتسرای من تابیده دید، تا امروز مانند سایهای از در و دیوار بام من گریزانست.
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
روزی آن محبوب به اشتباه نام مرا بر زبان رانده است، هنوز بوی جان از نام من به مشام اهل دل میرسد.
در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
در اولین روز خلقت، ساقی لبهای میگون همچون جواهر قرمز یار آن چنان پیمانهای به من پیموده که من هنوز مست و مدهوش آن باده هستم.
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز
ای آنکه گفتی جانت را فدایش کن تا سبب آرامش دلت باشد، جانم را به دست غمهای او سپردهام، اما هنوز قرار و آرام ندارم.
سمیرا
عالی بود ممنون