تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
در زندگی بسیار سختی کشیدهای و ناملایمات فراوان را تحمل کردهای، مژده باد که آنچه که در زندگی تو گم شده بود، بالاخره پیدا خواهد شد و روزگار پردرد تو را به خوشبختی تبدیل میکند. هر راهی هرچه طولانی پایانی دارد و تو به زودی به مقصد و مقصود خواهی رسید. بد به دل خود راه مده، اگر همین امروز به مراد و مقصود نرسیدی نگران نباش که حتماً خیلی زود نشانههایی از پایان غم خواهی دید؛ چون با خدا هستی همیشه از بلایا نجات پیدا می کنی. در خلوت قرآن بخوان تا برای رسیدن به مقصد راهت را گم نکنی.
غزل شماره ۲۵۵ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۵۵ حافظ
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت (نگشت)
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۵۵ حافظ
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
یوسف گم شده یه شهر کنعان باز میگردد ناراحت مباش. خانه غمها روزی به گلستان شادی مُبّدل خواهد شد، غصه مخور.
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
ای دل اندوهگین، حال تو نیکو خواهد شد نگران مباش. این سر آشفته نابسامان نیز دوباره آرامش و سامان مییابد، ناراحت مباش.
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
ای بلبل خوشنوا غمین مباش، زیرا اگر بهار عمر باقی و برقرار باشد، بار دیگر بر سریر پادشاهی گلزار، تاجی از گل بر سر خود خواهی داشت.
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
اگر دو روزی گردش روزگار با خواستههای ما هماهنگی نداشت غصه مخور، زیرا حال روزگار پیوسته یکسان نخواهد بود.
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
زنهار، وقتی که بر اسرار پنهانی آگاهی نداری، هرگز ناامید مشو. در پشت پرده حکمت و مشیت الهی، بازیها و نقشهایی پیدا و پدیدار است، غمناک مباش.
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
ای دل، اگر سیلِ نیستی و فنا بر آن است که پایههای هستی را از جا برکند، وقتی که حضرت نوح نبی کشتیبان تو است، از توفان هراسی به دل راه مده.
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
آنگاه که در بیابان در آرزوی رسیدن به خانه خدا راه میپیمایی، اگر خار مغیلان به پایت آزاری برساند و یا ملامتت کند، غم به دل راه مده.
مغیلان درختچهای خاردار است که در بیابانها میرویَد.
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
هرچند منزلگاه بین راهی کاروان ناامن بوده و مقصد سفر بسیار دور است، هیچ راهی نیست که پایانی نداشته باشد، غم مخور.
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
خدای دگرگون کننده اوضاع، از تمامی وضع حال ما، در دوری از محبوب و سرسختی نگهبان درگاه او بهخوبی آگاه است، غم به دل راه مده.
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
ای حافظ، تا زمانی که در گوشه تنهایی و بینوایی تاریکی شبها، به خواندن دعا و قرآن میپردازی هیچ اندوهی به دل راه مده.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.