تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
هرچند که عمرت میگذرد و تو تا به حال به فکر آینده خویش نبودهای و همیشه با حوادث جنگیدهای اما از این به بعد تصمیم گرفتهای که فرد دیگری شوی؛ پس کاری کن که آیندگان از تو به نیکی یاد کنند. کار امروز را به فردا موکول نکن. هیچکس نمیداند که چه حادثهای در انتظار اوست، تلاش و کوشش در زمان حال عاقلانهترین کار ممکن است. توبه و انابه به درگاه خداوند قبول واقع میشود، به او بازگرد تا درهای رحمتش را به روی تو بگشاید. کینهها را کنار بگذار و گذشت داشته باش.
غزل شماره ۲۵۳ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۵۳ حافظ
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
اندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر
در هر طرف ز خیل حوادث کمینگهیست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۵۳ حافظ
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
ای آنکه از تابش نور چهرهات، لالهزار زندگی من سبز و خرم است، به سوی من برگرد که بدون گل روی تو شکوفههای بهار عمر من بر زمین ریخت.
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
سزاوار است اگر اشک مانند باران از چشمان من فرو ریزد، زیرا زمان عمرم در غم دوری از تو به سرعت برق و باد گذشت.
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
در این یکی دو لحظه دیگر که فرصت ملاقات میسر است، به ما التفات و توجه کن زیرا پایان کار زندگی معلوم نیست.
تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
تا کی میخواهی به نوشیدن شراب بامدادی و خواب شیرین صبحگاهی بپردازی؟ بیدار و هشیار شو که ساعات مساعد زندگی و ایام جوانی سپری شد.
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
محبوب دیروز به راهی میگذشت و نیمنگاهی به ما نینداخت. بیچاره دل من که از گذشتن عمر خود و گذار معشوق خود نصیبی عایدش نشد. گذار عمر در این بیت دو معنا دارد، یکی پیر شدن و دیگری عبور محبوب که مانند عمر عزیز است.
اندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر
هرکسی که محور گردش عمرش بر نقطه دهان تو قرار گرفته باشد، از نابودی که گرداگرد او را دایرهوار احاطه کرده است ترسی ندارد.
در هر طرف ز خیل حوادث کمینگهیست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر
لشکر پیشامدهای ناگوار در هر سو دام گستردهاند، بدین سبب است که عمر، چون توسن افسار گسیخته، سراسیمه بر هر سو میتازد.
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
من بدون اینکه زندگی کنم، زنده هستم. از این حرف تعجب مکن، زیرا چهکسی روزهای فراق را در شمار زندگانی به حساب میآورد؟
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
ای حافظ، سخنی و شعری بگو، چون تنها اثر قلم توست که بر صفحه روزگار به عنوان یادگار حیاتت باقی میماند.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.